در میان اخبار سوزناک و حوادث ناگوار همه گیری کرونا و مرگ و فقر ناشی از آن، سیل بی سابقه مهاجرین پناهنده به اروپا با حوادث مرگباری که در رسانهها نقل میشود، مزید بر علت شده است، به گونهای که پژوهشگران امروزه به دنبال یافتن رابطه میان بحرانها و تشدید موج مهاجرتهای مرگبار به اروپا برآمدند. در میان فجایعی که در اردوگاههای آتش گرفته پناهندگان در جزیرههای کشور یونان، تعداد زیادی از هموطنان ما در این آتش و بحران گرفتار شده اند که بدون کمک رها و به فراموشی سپرده شده اند و تحقیقات و مطالعات علمی گویا قصد دارند شرایط این هموطنان را نادیده بگیرند تا راه حلهای علمی و به دور از سیاست بازیها نیز برای محنت آنان پیدا نشود. حتی زمانی که مدتی پیش آقای عیسی کلانتری، ریاست سازمان محیط زیست کشور اعلام کرده است که موج گرمایش و کم آبی در کشور مسبب مهاجرت میلیونها از مردم ایران به سمت اروپا خواهد بود، گوش شنوایی پیدا نکرد.
شگفتا که این هشدار آقای کلانتری پژواکی در بین محققین کشورهای دیگر پیدا کند، ولی در میان اندیشمندان و پژوهشگران هموطن، کوچکترین واکنش امیدوار کنندهای نیابد! شاید عادت کردیم بحرانها را ابتدا تجربه کنیم و سپس برای لختی به خود آییم و پس از این که کارهای عمدتاً نمایشی را به پایان رساندیم، بار دیگر به خلوتگاه خود خزیده و به انتظار بحران بعدی، سر به زانو باشیم.
حتی هنگامی که انفجار بیروت، فاجعهای به بار آورد، متخصصین و متفکرین ما نتوانند از آن درس بگیرند برای پیش گیری از فاجعهای مشابه در شهر تهران که در جای جای آن انبارهای سوخت و گاز کلر بدون حفاظت لازم پراکنده شده است، چون مسئولینی که از قضا احساس مسئولیت نمیکنند، جرأت بیشتری از متخصصین دلسوخته دارند تا اعلام کنند، یا این که هیچ خطری نیست و شهر در امن و امان است و یا به این اکتفا میکنند که انتقال انبارهای سوخت از محل فعلی در شهران هزینه بر است.
مقالهای از یکی از دانشگاهیان لبنان امروز به دست من رسید که نه تنها حکایات دردناکی از مهاجرتهای مرگبار لبنانیها در پی انفجار بیروت را با اندوه نقل میکند، بلکه اشارهای به هشدار آقای کلانتری در مورد ایران در آن دیده شده است.
خانم دکتر سوسن الأبطح، استاد زبان و أدبیات عرب دانشگاه بیروت که بارها مقالههای او را خواندم و تعدادی از آنها را ترجمه و منتشر کردم، در همه آنها با احساس مسئولیت، در مورد بحرانهای اجتماعی که در کشورهای خاورمیانه، شکل گرفته و یا در حال اوج گیری است، عالمانه هشدار داده است. چهار روز پیش از انفجار بیروت، در مورد احساس عدم تعلق جوانان لبنان به احزاب و خستگی آنان از سیاست بازی، هشدار داده بود که فاجعهای به بار خواهد آورد و سپس فاجعه رخ داد.
پس از آن تحلیل جامعه شناسانهای از فاجعه انفجار بیروت منتشر کرد که آن را نیز ترجمه کردم تا شاید درسهایی از آن در مدیریت بحران خود، استخراج کرده و استفاده کنیم. امروز نیز از موجهای مرگبار پناهندگی به اروپا در پی انفجار بیروت نوشته است، اما نیم نگاهی به هشدار آقای کلانتری برای ایران انداخته است. شاید این بار این هشدار جدیتر گرفته شود.
در مقالهای با نان «چنین گفت زینب» داستان یکی از قربانیان موج مرگبار پناهندگان به اروپا را که نامش زینب بود و در این مهاجرت چگونه همسر و فرزند خود را از دست داده و اکنون در کشور خود در غربت دردناک به انتظار سوار شدن بر موج دوم پناهندگی به اروپا، برای فرار از خود و از واقعیتها و مصیبتهای دردناکی که برای او از همین سفر پناهندگی پیش آمده است.
او این گونه شروع میکند: «تمام پرسشهایی که درباره دلایل موج بی سابقه فرار لبنانیها به سوی اروپا، از فردای انفجار بیروت، سوار بر قایقهای مرگ، مشروع میدانم». چرا که در این باره پرسشهای بسیاری منتظر پاسخ هستند. او کوششهای رئیس جمهور فرانسه برای تشکیل دولت جدید در لبنان به یک عمل سزارین برای به دنیا آوردن دولتی میداند که تولد آن با هزاران مشکل روبه روست. از قول افراد نجات یافته از قایقهای مرگ نقل میکند که پاسخ آنان به این پرسش که دلیل مهاجرت آنان به سمت اروپا چیست را یک پاسخ شنیده است: «بیکار بودیم، درآمد نداشتیم و با ناامیدی شدید نگران آینده بچه هایمان هستیم».
اما در میان آنان، از همه گروههای اجتماعی، افراد و خانوادههایی یافت میشود. از جوانان جویای کار تا پنجاه سالههای نگران آینده فرزندان خود، تا دانشجوی سال سوم رشته پزشکی، میتوان یافت تا کسانی که مهارت چندانی ندارند، اما همه اصرار بر سوار شدن بر قایقهای مرگ تا خود را به اروپا برسانند.
او میگوید مصیبت آنان با انفجار بیروت شروع نشد، بلکه از هنگام جنبش ۱۷ اکتبر سال ۲۰۱۹ شروع شده بود و روز به روز بر آن افزوده شد تا با انفجار بندرگاه بیروت به این غایت رسید. تعدادی از بازماندگان قایقهای مرگ، پیش از این هم شانس خود را برای پناهندگی امتحان کرده بودند. از سال ۲۰۱۵ که اردوغان دروازههای ساحلی کشور خود را به روی پناهندگان باز کرد تا از اتحادیه اروپایی ۶ میلیارد دلار باج بگیرد. در آن زمان، پناهندگان نمیتوانستند از سواحل لبنان به اروپا مهاجرت کنند؛ بنابراین، پناهندگان سوری و لبنانی به سواحل ترکیه هجوم میآوردند. حال به چه دلیلی سواحل لبنان را نیز به روی پناهندگان باز کردند و در این زمان خاص؟ درست است که تعداد زیادی از لبنانیها در این انفجار مصیبت زده شدند، ولی بسیاری از کسانی که قصد مهاجرت کردند، ماشین و طلای همسرشان را فروختند تا هزینه مسافرت را تهیه کنند و بسیاری از آنان خیلی فقیر نبودند.
یکی از آنهایی که سه سال پیش عزم مهاجرت از طریق ترکیه به اروپا کرد، عماد طرطوسی بود که سهل الوصول بودن مهاجرت از طریق ترکیه، وی را اغوا کرد. بسیاری مانند او بودند، اما موفق به رسیدن به اروپا در بار اول نشد، ولی بار دوم خود را به سوید رساند، اما دوری از وطن را نتوانست تحمل کند و به سرعت بازگشت. پس از انفجار بیروت، عماد برای بار سوم دل به دریا زد. این بار قایقی را خرید و همراه با همسر و سه فرزندش و تعدادی از دوستانشان حرکت کردند. قایق را شراکتی خرید، پس از آن که هرچه داشتند فروختند و تنها با یک دست لباس به مقصد اروپا حرکت کردند. اما قایقشان در وسط دریا خراب شد و حکومت قبرس آن را مصادره کرد تا آنان به غیر لباس تنشان هیچ چیز نداشته باشند.
بسیاری از خانواده ها، تن به چنین مخاطرههایی دادند و زندگی خود و کودکانشان را به خطر انداختند. عماد نمیخواست تنها برای این که بخورد و بخوابد، زنده بماند. میخواست زندگی همراه با کرامت برای خود و فرزندانش فراهم کند؛ زندگی به همراه تحصیلات دانشگاهی.
داستانهای بسیاری از خانوادهها و افرادی که در نومیدی کامل قرار گرفتند و مخاطرات پناهندگی را به جان خریدند، چرا که برای آنان ماندن در لبنان با مهاجرت مرگبار برابری میکند. تعدادی از لبنانیها به آمریکای لاتین مهاجرت کردند تا «رؤیای آمریکایی» خود را محقق سازند. اما آنچه از میوه «بهار عربی» توانستیم بچینیم، قایقهای مرگی بود که به سوی اروپا در حرکت است. در گذشته، مهاجرین از لبنان و سوریه به غرب، روایات ادبی نوشتند، مانند «الطیب صالح» که کتابی به نام «فصل مهاجرت به شمال» تدوین کرد، و یا متفکر عرب «ادوارد سعید» در کتاب خود به نام «بیرون از مکان» به رشته تحریر درآورد.
اما مهاجرین امروز، خوراک ماهیهای دریا میشوند و تعدادی از آنان با تنی زخمی و معلول، ولی زنده بازگشتند. امروزه تعدادی از لبنان راهی دریا میشوند یا با تصمیم فردی و یا با کمک دوستان. اما ملاحظه میشود میل به مهاجرت به اروپا مانند یک بیماری واگیر عمل میکند. به مجرد این که اخباری از حرکت قایقها به سوی اروپا بین مردم منتشر میشود، فوج فوج به سوی آنها حرکت میکنند، و این باعث اظهار نظر بسیاری شده است که از سوی عوامل خاصی این مهاجرت تشویق میشود و برای اهداف معین.
پیش از این، قایقهای مرگ، با فاصلههای زمانی، راهی دریا میشدند، اما از یک ماه پیش، تعداد آنها فزونی یافت، ولی جلب توجه نمیکرد، چرا که قربانیانی نداشت؛ اما قایقی که در ۷ سپتامبر با ۵۰ سرنشین حرکت کرد که فاقد آب و غذا بود، و حتی سوخت کافی برای رسیدن به اروپا همراه نداشت؛ مسافرینی که قربانی یک دسیسه بودند، و در میان آنان زن و بچه نیز بود، انگار از اطراف معینی برای مرگ نذر شده بودند. یا «سوداگران مرگ» آن گونه که قربانیان آنان را مینامند، برای سود بیشتر، سوخت و آب و غذای کافی در اختیار آنان قرار ندادند یا این که با ایجاد یک فاجعه انسانی، میخواستند، سروصدایی در مورد این قایقها ایجاد کنند. چرا که بدون داستانهای مرگبار و اخبار بحران، رسانه ها، کسب و کار خوبی ندارند. از ۵۰ نفر مسافر آن قایق تنها ۳۵ نفر با حالت شوک و دلهره، پس از ۸ روز گم شدن در دریا، نجات یافتند. تعدادی از آنان به دریا افتادند که هنوز جسدهایشان یافت نشده است. یکی از جنازههایی که در نزدیک ساحل یافت شد، یادداشتی به همراه داشت که حکایت از مرگ دو کودک میکرد بر اثر گرسنگی. یکی از نجات یافتگان به نام «زینب» که مادر یکی از این دو کودک است، داستان مرگبار خود را به گونهای روایت میکند که نمیتوان بازگو کرد. این زن به همراه همسر و چهار فرزند خود، سوار این قایق بودند. کوچکترین فرزندشان هنوز دوسالگی خود را به اتمام نرسانده بود که دو روز پس از حرکت مرد و به دلیل این که از ساحل دور بودند، نمیتوانستند جنازه او را به خاک بسپارند. دردناکتر از این چه میتواند باشد که این مادر شاهد جسد فرزند خود را که به قایق بسته بود، در حال باد کردن و تحلیل شدن بر اثر آب شور دریا.
شنیدن داستان این زن، غیرقابل تحمل است، چه برسد به زندگی کردن این تجربه مرگبار و دردناک باشد. هنوز زینب با کابوسی زندگی میکند که توان رهایی از آن را ندارد. هنوز نمیتواند باور کند آنچه بر سر او آمده واقعاً اتفاق افتاده است. در تمام مدتی که صحبت میکرد، به مجرد این که کمی آرام میگرفت به من چنین میگفت: به دلیل کار خود، شما باید آدمهایی را بشناسید که بتوانند به من کمک کنند تا بار دیگر دل به دریا بزنم و به اروپا بروم. تکرار این گفتههای زینب مرا به حد جنون رساند؛ و تصور این که «سوداگران مرگ» و افراد پشت پرده آنها چه بلاهایی سر بشریت میآورند، روح مرا به شدت میازارد.
تازه میدانم که لبنان کشوری نیست که مانند بسیاری از کشورهای دیگر، نظم و قانون از آن رخت بربسته باشد. در لبنان احزاب بزرگی حکومت میکنند که چشم و گوش دارند و هر یک موقعیت رسمی خاص خود را دارد که در رأس هر یک نخبههای مخلص منصوب شدند که هر کدام وظایف خود را به خوبی و با دقت هرچه تمامتر انجام میدهند. ما ادعا نداریم که میتوانیم به این همه پرسشها پاسخ بدهیم، تا زمانی که تحقیقات ادامه دارد، اما فکر میکنم این حق را داریم که بپرسیم: «به نفع کیست این همه تشویق نومیدشدگان به فرار از کشور و به نفع کیست که قانعشان کند فرصت فرار فراهم است؟». آیا تجربه باجگیری شش میلیارد دلاری اردوغان از اتحادیه اروپا کسانی را اغوا کرده است؟ کدام اندیشه کوردلانهای تصور میکند میتواند از این بازی رذیلانه سودجویی کند؟