به گزارش «تابناک» جعفر محمدی در عصر ایران نوشت: شعری که رجب طیب اردوغان، رئیس جمهور ترکیه در رژه پیروزی ارتش جمهوری آذربایجان در باکو خواند، فقط واکنش دیپلماتیک ایران را در پی نداشت، بلکه به بحث هایی در داخل دامن زده است که هنوز ادامه دارد و این چند جمله نیز در همین دایره قرار می گیرد.
احتمالاً در هیچ دوره ای از تاریخ ایران، بحث های قومیتی به اندازه امروز رواج نداشته است. گسترش رسانه های جمعی و شبکه های اجتماعی، شاید مهم ترین دلیل این گسترش باشد که موضوع بحث حاضر نیست.
ایران، کشوری است مرکب از اقوام متعدد؛ فارس، ترک، کرد، لر، بلوچ، عرب و ... در طول هزاران سال در این سرزمین با صلح و مسالمت کنار هم زیسته اند و هرگاه نیز لازم شده است برای دفاع از تمامیت ارضی کشورشان، دوشادوش یکدیگر جنگیده اند و هیچ تفکیکی بین خود قائل نبوده اند؛ مگر آن روز که خرمشهر به اشغال ارتش عراق درآمد، ترک ها و لرهای ایران گفتند که خرمشهر شهر فارس ها و عرب هاست، خودشان بروند آزاد کنند! یا هنگامی که شهر مهران به دست عراقی ها افتاد، فارس ها و بلوچ ها و عرب ها و دیگران شانه بالا انداختند که خود کردها بروند آزادش کنند؟!
در آخرین جنگ کلاسیکی که بر ایران تحمیل شد، همه ایرانی ها لباس رزم پوشیدند و در آن لباس نه معلوم بود که فارس کدام است و ترک کیست و کدام شان بلوج است یا کرد و عرب و تات و ...؟ حتی گلوله های دشمن نیز بین آنها فرق نمی گذاشت و صدها هزار نفرشان را بی هیچ توجهی به قومیت و زبان و شهرشان، به خاک و خون کشید.
اینک اما شاید برای اولین بار، بحث های قومی و زبانی به طور گسترده ای کشور ما را فرا گرفته است. این که چرا مردم ما این اندازه "حساس" شده اند، به باور من به رفتارهای آن دسته از افرادی بر می گردد که یا با "نادانی" و یا طبق "برنامه ریزی مبتنی انهدام ایران" سعی در آزردن اقوام ایرانی دارند و باعث و بانی این تصورند که مرکز نشینان، به اقوام ایرانی که عمدتاً دورتادور کشور مستقرند، کم توجه اند.
هر چند جداً بر این باورم که تعمدی در این زمینه وجود ندارد چرا که مشخصاً پایتخت امروز، آمیزه ای از اقوام مختلف ایرانی است که در نهادهای حکومتی و غیرحکومتی و فرهنگی و اجتماعی و بازار و ... حضور دارند، ولی برخی کج روی ها و کم لطفی ها، حال مردم را نامساعد می کند. مثلاً اکنون که در فصل بودجه هستیم، چگونه برای مردم آذربایجان غربی و شرقی که زندگی شان به حیات دریاچه ارومیه گره خورده است، می توان توضیح داد که اختصاص بودجه 500 میلیون تومانی برای احیای این دریاچه و همزمان در نظر گرفتن بودجه 20 میلیارد تومانی برای "بنیاد سعدی"، منصفانه و بخردانه است؟!
یا وقتی روی اتوبوس تیم ملی به جای "ایران یا ایرانی" ، "پارس یا پارسی" می نویسند، یا شعر رئیس فرهنگستان زبان و ادب فارسی که در آن زبان شهر تبریز را فارسی می خواند(!) را در کتاب درسی چاپ می کنند، معلوم است که برای اقوام مختلف این سوء تفاهم پیش می آید که عده ای آنها را کم ارج می انگارند!
گذشته از این، برخی افراد به گونه ای نژاد پرستانه و احمقانه، خود را برتر از اقوام دیگر می دانند. رواج جوک هایی که در وهن این قوم و به سخره گرفتن آن یکی و لقب دادن به دیگری است، آیا نشانه ای خطرناک از زوال خرد جمعی و ظهور نژاد پرستی نیست؟
هیچ فرقی هم نمی کند که فارسی به ترک ها اهانت کند یا ترکی از سر لجبازی در ورزشگاه فریاد خلیج عربی سر دهد یا آن بازیگر کم خرد، لرها را تحقیر کند یا یکی در تلویزیون بگوید که کردها گوشت خلبان ها را می خریدند یا آن سیاستمدار سابق درباره شمالی ها حرف مفت بزند؛ همه و همه نشانه حماقت و مقدمه ای بر یک نزاع بی پایان و بی ثمر داخلی است.
در این میان، نکته مهمی که باید بدان اشاره کرد این است که به همان اندازه که پان ترکسیم و پان عربیسم و بقیه "پان" ها، خانمانسوز و علیه تمامیت ارضی ایران هستند، "شوونیسم فارسی" نیز که در میان قلیلی رایج و مبتنی بر برتری فارس ها و زبان فارسی بر دیگر اقوام ایرانی است، نکوهیده و احمقانه است.
به باور من، هر چند متعصبان قومی و زبانی در ظاهر علیه یکدیگرند ولی در نهایت، هر کدام به تقویت دیگری منجر می شوند همان طور که در عالم سیاست نیز تندروهای طیف های مختلف، در عمل مقوّم همدیگر می شوند.
در خطرناک بودن شوونیسم فارسی برای امنیت و اتحاد ملی و تمامیت ارضی ، همین بس که هرگونه حرکت مبتنی بر پانیسم های قومی و زبانی دیگر را می توان صرفاً حرکتی اعتراضی - هر چند انحرافی و حتی منبعث از خارج - تفسیر کرد ولی وقتی افرادی (که عملاً ضد ایرانی هستند) با شعارها یا رفتارهای منبعث از شوونیسم فارسی، به تحقیر دیگران می پردازند (ولو آن که در حاکمیت نیز حضور نداشته باشند)، این بهانه را به دشمنان مشترک ایران می دهند که مروج این القائات باشند که در ایران به اقوام بها داده نمی شود یا حقوق شان را نادیده می گیرند و نظایر این ها.
لذا آنان که دل در گرو ایران دارند و ایران کنونی را که از دل حوادث هزاران ساله جان سالم به در برده، "مادر و میهن" خود می دانند، باید برتری گرایان فارس را نیز در کنار برتری طلبان سایر اقوام که وجه مشترک شان "نفرت پراکنی" محکوم کنند؛ خاصه آن که همه مردم ایران ، اعم از آنانی که زبان مادری شان فارسی هست یا نیست، این زبان را به عنوان فصل مشترک زبانی و نخ تسبیح ارتباطی شان به رسمیت می شناسند، بدان تکلم می کنند، فارسی می نویسند و حتی بخشی از برترین شاهکارهای شعر فارسی نیز توسط شعرای غیرفارس همانند "شهریار" خلق شده است.
مخلص کلام آن که همه ما 80 و چند میلیون نفری که شناسنامه ایرانی داریم، چه فارس باشیم، چه ترک، چه کرد، چه عرب، چه لر و ... "ایرانی" هستیم، حتی اگر در ایران هم زندگی نکنیم. هیچ کدام از ما بر دیگری برتری نداریم، مساوی مساوی هستیم، بی آن که کسی برابرتر باشد.
هشدار که در دام شوونیست های قوم گرا نیفتیم که اولاً در اقلیت اند و هیاهویشان بیش از عِده و عُده شان است و ثانیاً راه آنها، بیراهه ای است پر از آشوب و خونریزی و تجزیه سرزمین مادری، چرا که هیچ قومی در تاریخ هیچ نقطه ای از جهان نپذیرفته ( و نمی پذیرد) که قومی دیگر بر او برتری دارد و همواره ادعاهای برتری جویانه قومی، به نزاع یا حداقل کینه منجر شده است.
این یک گزاره شعاری نیست و عین واقعیت است: عده ای در آن سوی مرزها، تحمل یک ایران واحد و قدرتمند را ندارند؛ تکه تکه شدن ایران به بخش های ضعیفی که بتوان هر کدام شان را به راحتی بلعید، آرزوی راهبردی آنهاست. آنها نه دوست فارس ها هستند، نه عاشق ترک ها و نه دلسوز عرب ها و دیگران.
فراموش نکنیم کسانی که در ایرانِ کثیرالاقوام ۱٬۶۴۸٬۱۹۵ کیلومترمربعی، بخواهند برای برتری یک قوم تلاش کنند، در حکم سوراخ کنندگان معدود قایقی بزرگ و پر از مسافرند؛ حال اردوغان شعر بخواند یا نخواند!