فیلم سینمایی «۳۳ نفر» ساخته پاتریشیا ریگن، بازآفرینی سینمایی فاجعه معدن کاری شيلی در «33 نفر» است؛ اثری که اگرچه ارزش یک بار دیدن را دارد اما میتوانست به مراتب بهتر از آنچه شاهدش هستیم ساخته شود و با توجه به بار دراماتیک داستان، ظرفیت بالقوهای تبدیل شدن به یک شاهکار را داشت.
به گزارش «تابناک»؛ ساخت برخی موضوعات ذاتاً برای فيلمهای مستند -در مقايسه با فيلمهای داستانی- مناسبتر است. اين در مورد فيلم «۳۳ نفر / The 33»، يک برداشتِ «بر اساس واقعيت» از فاجعه معدن کاری شيلی در سال ۲۰۱۰ که خبربين ها را در سراسر دنيا پای گيرندهها ميخکوب کرد، صدق میکند.
شباهتهای بين «۳۳ نفر» و «اورست / Everest» به خوبی سختی تبديل يک فاجعه واقعی به فيلمی عامه پسند را نشان میدهند. اين فيلم با خوشبينی بيشتری در مقايسه با «اورست» به پايان میرسد اما هر دو فيلم قادر نيستند به خوبی اين همه شخصيت را مديريت کنند. در «۳۳ نفر» حدود دو سوم معدنچیهای زير آوار مانده در حد تزئينات پيش زمينه بدون اسم باقی میمانند. آنهایی که بخش قابل توجهی از زمان بازی در فيلم را در اختيار دارند به تيپهای آشنایی تبديل شدهاند.
برای مثال، يکی از شخصيتها، جوانی است که همسر پا به ماهی دارد. ديگری گرفتار و نگران مسائل خواهرش است و البته در فيلم مرد پرانرژی و خوش بينی وجود دارد که از خود صفات طبيعی رهبر بودن را بروز میدهد و همين طور الی آخر. به عنوان بيننده هرگز به اين مردان علاقمند نمیشويم. در فيلم شخصيتهای بسيار زيادی با عمق بسيار کم وجود دارند. «اورست» توانست بر برخی از اين مشکلات از طريق ارائه تصاوير تأثيرگذار و يک حس پرقدرت از جو فيلم غلبه کند. اما «۳۳ نفر» نمیتواند به هيچ يک از اين موارد بنازد.
بودجه بسيار اندک فيلم روی ميزان تماشایی بودن فيلم تأثير گذاشته و پاتريشيا ريگن، کارگردان، نتوانسته آن حس تنگاترسی که بايد در صحنههای زيرزمينی احساس شود را در بياورد. او بازی پرانرژی را از آنتونيو باندراس به عنوان ماريو «سوپر ماريو» سپولودا، رهبر معدنچیها، بيرون میکشد، اما هيچ بازيگر ديگری خود را از بقيه متمايز نمیکند. باب گانتون در نقش سباستين پينرا، رئيس جمهور شيلی، بيشتر به خاطر لهجه بسيار نامناسبش به چشم میآيد تا به خاطر بازیاش.
ژوليت بينوش به اشتباه در اين فيلم ظاهر شده است. رودريگو سانتورو، در نقش لورنس گولبورن، وزير معدن، نقشش بسيار حاشيهای است. به نظر بازیها ناشی از فيلمنامه هستند، که به سختی تلاش میکند تا «درام انسانی» را با المانهای ژانر هيجانی فيلمهای مربوط به فجايع طبيعی ترکيب کند. اين رويکرد به ندرت در گذشته جواب داده است و اينجا هم جواب نمیدهد.
برای آن دسته از افراد که با اين ماجراي خبری، که بين آگوست و اکتبر ۲۰۱۰ رخ داد، آشنا نيستند بايد بگوييم که «۳۳ نفر» گاهشماری مناسبی از اين فاجعه ارائه میکند. ۳۳ مرد مشغول کار کردن در عمق ۲۳۰۰ فوتی زير سطح زمين در يک معدن طلا-مس واقع در کوپيانوپوی شيلی هستند که ناگهان معدن ريزش میکند و آنها گرفتار میشوند. وقتی که دولت عمليات نجات را بدون برنامه اجرا میکند، دوستان و خانوادههای اين معدنچیها دست به اعتراض میزنند و پوشش خبری رسانهای خبر اين ماجرا را به گوش انسانها در سراسر جهان میرساند.
در ابتدا، معدنچیها در معرض خطر مرگ ناشی از گرسنگی و تشنگی قرار دارند اما باز شدن يک شريان نجات اجازه ارسال اقلام کوچک از سطح زمين به داخل معدن را میدهد. به اين ترتيب مشکل نحوه بيرون آوردن معدنچیها قبل از اين که تسليم نااميدی شوند يا در اثر ريزش بيشتر بميرند به مشکل اصلی تبديل میشود.
فيلم همچنين خيلی کوتاه به اصلاحات سياسی در دولت شيلی اشاره میکند. همان طور که پينرا اشاره میکند، سرنوشت دولت او به نجات اين معدن کارها بستگی دارد. فيلم تنشی که بين معدنچیها بعد از جايگزين شدن تنفر از فضای بسته با ترس از مرگ قريب الوقوع ايجاد میشود را دراماتيزه میکند. اين فيلمِ پر از فراز و فرود مقداری تعليق در طول مراحل اوليه نجات ايجاد میکند اما راه حل يک مشکل فنی کليدی به صورتی خيلی آسان نمايش داده میشود.
در تمرکز بر پايانی خوشايند و الهام برانگيز «۳۳ نفر» نمیتواند تقريباً ۲ ساعت سختکوشی و سختی را به تجربهای ارزشمند تبديل کند. «۳۳ نفر» همچنين به نظر ساختگی و کليشهای میآيد که اين عجيب است چون اين فيلم بر اساس رويدادهایی ساخته شده که خيلی خوب مستند شدهاند. شايد بشود فيلم هيجان انگيزی درباره فاجعه معدن کاری سال ۲۰۱۰ ساخت، ولی «۳۳ نفر» اين فيلم نيست.