به گزارش «تابناک»، روزنامه اطلاعات نوشت: وزیر علوم با افتخار میگوید در بدو انقلاب تعداد کل دانشجویان کشور، ۱۷۰ هزار نفر بود. الان تنها تعداد دانشجویان دکتری کشور این تعداد است و بالغ بر ۳ میلیون دانشجو در حال تحصیل هستند که سی درصد آنها دانشجوی مقاطع تحصیلات تکمیلی هستند.
آیا این نکته به تنهایی برای احساس غرور و افتخار کفایت میکند؟ در اینکه در زمینه ایجاد ظرفیت برای تحصیلات دانشگاهی بسیار پرشتاب عمل شده تردیدی نیست. در بسیاری از موارد ظرفیتهایی که پس از انقلاب ایجاد شده با ابتدای انقلاب قابل مقایسه نیست. فهرست بلندی از دستاوردهای مثبت و ظرفیتهای ایجاد شده نه تنها در بحث آموزشی و سواد آموزی بلکه در تمام حوزههای رفاهی و صنعتی و تولیدی ایجاد شده که فاصله بسیار معناداری با بدو انقلاب دارد. تنها کافی است به ظرفیت تولید کشور در زمینه برق، گاز، راه، محصولات فولادی و پتروشیمی، افزایش امید به زندگی، متوسط عمر، میزان تولیدات صنعتی، فراگیری ارتباطات و اینترنت، میزان تختهای بیمارستانی، تولیدات داخلی دارو و تجهیزات پزشکی، تربیت پزشک عمومی و تخصصی، صنایع دفاعی و پیشرفتهای فن آورانه کشور نگاهی بیندازیم تا در قیاس با ابتدای انقلاب به آمارهای قابل تقدیر و تأملی برسیم که در این تردیدی نیست…
…اما داشتن نگاه کمی به حوزه آموزش و افتخار کردن به افزایش چشمگیر دانشجویان و از جمله دانشجویان تحصیلات تکمیلی و دکترا وقتی مایه مباهات است که خروجی این صدها مرکز دانشگاهی و تعداد عظیم دانشجو، هم به کار خودشان بیاید و هم به کار ملک و ملت و توسعه کشور. حداقل در این مورد این افزایش کمی نه تنها موجب مباهات نیست بلکه نقدهای جدی برآن وارد است. بد نیست تنها به چند آمار توجه کنیم.
ایران دارای حدود ۲۶۵۰ دانشگاه و مرکز آموزش عالی است. باجمعیتی که تازه به ۸۵ میلیون نفر رسیده است. و چین با جمعیتی بالغ بر یک میلیارد و چهارصد میلیون نفر کمتر از ۲۵۰۰ دانشگاه و مرکز آموزش عالی دارد. این رقم در هند با جمعیتی نزدیک به جمعیت چین از این هم به مراتب کمتر و حدود ۱۷۰۰ دانشگاه است. این تعداد در کشورهای توسعه یافته از این هم کمتر است. جالب است بدانید که کشورهای اسکاندیناوی که از جمله کشورهای دارای تکنولوژی و توسعه یافته به حساب میآیند تعداد دانشگاههایشان هر کدام به صد مرکز هم نمیرسد. آمریکا به عنوان اقتصاد اول جهان و دارای رتبه برتر و سرآمدی در تولید علم و ثروت، ۳۲۰۰ دانشگاه دارد که ۶۰ درصد دانشگاههای برتر جهان از آن جملهاند.
دانشگاهها به ویژه در مقطع تحصیلات تکمیلی در کشورهای توسعه یافته دقیقا براساس نیاز جامعه و کشور و بازار تولید و کسب و کار فعالیت میکنند و بسیاری از آنها به نسبت نقشی که در اقتصاد کشور ایفا میکنند و با داشتن توجیه اقتصادی، شکل گرفتهاند. در ایران اما متأسفانه گسترش کمی دانشگاهها و افزایش تعداد دانشجویان نسبتی با نیاز توسعهای کشور نداشته و هنوز هم ندارد. به همین خاطر اکثریت آنها کاملاً به بودجه دولتی وابستهاند و تراز علمی آنها هم چندان قابل دفاع نیست و نقشی که باید در پیشرفت کشور داشته باشند را نیز ندارند، که اگر غیر از این بود حال ما با جمعیت درشت بیکارانی روبرو نبودیم که با وجود داشتن تحصیلات قابل توجه دانشگاهی به جهت عدم تحول بنیادی در حوزه آموزش و سیستم سنتی و عقب افتاده آن و عدم کسب مهارت و حرفه آموزی در دوران تحصیلی، یا بیکارند و یا ناگزیر به اشتغال در حرفهای هستند که ارتباطی با رشته تحصیلیشان ندارد.
مهمترین نکته این است که با وجود دهها هزار میلیارد تومان بودجهای که صرف آموزش عالی کشور میشود خروجی و سهم و نقش این سرمایهگذاری قابل توجه در تولید ناخالص داخلی و ایجاد ارزش افزوده اگر نگوئیم هیچ، آنقدر کم است که نسبتی با هزینه صورت گرفته ندارد. شایسته است وزیر محترم علوم و نیز وزیر آموزش و پرورش برای کارآمد کردن آموزش و از جمله آموزش دانشگاهی و ایجاد تحول ساختاری مناسب در آن به آسیب شناسی دقیق و اقدامات مفید دست بزنند و به جای افتخار به رشد کمی دانشگاه و دانشجو طرحی در اندازند تا جوان فارغالتحصیل حسرتی بیش از کارگر کم سواد به خاطر بیکاری نداشته باشد. راستی برای ۱۷ هزار دانشجوی دکترا و آینده آنان هم برنامهای تمهید کردهایم؟ یا داریم؟