اکنون به خودم آمده ام و تازه فهمیدم که به خاطر وسوسههای شیطانی با آن زن غریبه ارتباط برقرار نکردم، بلکه من با خود شیطان روبه رو شدم و با او ملاقات کردم اگرچه مقصر اصلی این ماجرای تاسف بار خودم هستم که برای مدتی همه محبتها و عواطف همسرم را از یاد بردم و به دنبال هوسرانی خیابانی رفتم ...
به گزارش خراسان، مرد 40 ساله در حالی که ملتمسانه از همسرش تقاضا میکرد، خطای بزرگ او را ببخشد و از ارائه دادخواست طلاق صرف نظر کند، درباره حادثهای که زندگی مشترکش را در آستانه فروپاشی قرار داده است ،به خبرنگار خراسان گفت: 16 سال قبل با «فائزه» ازدواج کردم. او دختری باوقار و مهربان بود که خیلی از پسرهای فامیل دوست داشتند به خواستگاری اش بروند اما همه میدانستند که «فائزه» به آنها پاسخ مثبت نمیدهد.
در این شرایط من دل به دریا زدم و از خانواده ام خواستم تا او را برایم خواستگاری کنند. زمانی که فهمیدم «فائزه» نظر مثبتی به من دارد انگار در این عالم زندگی نمیکردم. خلاصه خیلی زود مراسم سنتی برگزار شد و من و او زندگی عاشقانهای را زیر یک سقف آغاز کردیم و صاحب دو فرزند دختر و پسر زیبا شدیم. من در یک شرکت صنعتی کار میکردم و مستاجر بودیم ولی همسرم هیچ گاه مرا سرزنش نمیکرد و با همه سختیها در کنارم بود تا این که به فاصله یک سال پدر من و پدر «فائزه» فوت کردند و بدین ترتیب ارثیه قابل توجهی به ما رسید.
من هم با تقسیم ارثیه بین وراث، یک واحد مسکونی خریدم تا از مستاجری نجات پیدا کنم و مبلغی را هم برای خرید یک دستگاه خودروی شاسی بلند هزینه کردم چرا که از همان دوران نوجوانی همواره آرزو داشتم روزی خودروهای گران قیمت سوار شوم، اما حدود 6 ماه قبل زمانی که در بولوار خیام رانندگی میکردم ناگهان راننده یک دستگاه خودروی پی کی بدون توجه به اطراف از خیابان فرعی وارد بولوار شد و خسارت جزئی به خودروی من وارد کرد. آن راننده جوان که آرایش غلیظی داشت و لباسهای نامتعارفی نیز پوشیده بود با طنازی و التماس مدعی شد که بخشی از خسارت خودروام را بگیرم تا او مجبور نشود که از بیمه استفاده کند چون تخفیف بیمهاش از بین میرود.
من هم که دیگر با دیدن وضعیت ظاهری آن زن جوان، دچار وسوسههای شیطانی شده بودم، پیشنهادش را پذیرفتم و او شماره تلفن خودش را برای هماهنگیهای بعدی در اختیارم گذاشت. با اولین تماس تلفنی، چنان مرا با جملات وسوسه انگیز و عاشقانه فریب داد که دیگر فقط به ارتباط با او میاندیشیدم و از خیر خسارت مالی گذشتم. به همین دلیل هم به صورت پنهانی یک سیم کارت جدید خریدم که بتوانم با او در ارتباط باشم.
خلاصه طولی نکشید که به بهانههای مختلف با او قرار میگذاشتم و با هم به رستورانهای اطراف شهر میرفتیم در حالی که من تاکنون حتی یک بار هم همسر و فرزندانم را به رستوران نبرده بودم! آن زن که فقط با آرایشهای عجیب وغریب خودش را زیبا جلوه میداد به گونهای مرا خام طنازیها و عشوه گری هایش کرده بود که دیگر همسرم را نیز از یاد بردم و مدام برایش هزینه میکردم چون نزد او مردی پولدار جلوه کرده بودم که خانه و ماشین آن چنانی دارم! ولی یک روز وقتی همسرم داخل پارکینگ در حال شست وشو و تمیزکاری خودروام بود، گوشی تلفن مخفی مرا از زیر کف پوش صندلی پیدا کرده بود که این گونه همه چیز لو رفت و من نتوانستم رابطه ام را با آن زن جوان انکار کنم چرا که او همه پیامها و تصاویر را دیده بود. بعد از این ماجرا اگر چه حقیقت را به همسرم گفتم که فریب عشوهگریهای آن زن را خورده ام ،اما او همه این ماجراها را به پای «خیانت و هوسرانی» نوشت و تصمیم به طلاق گرفت.
من هم زمانی به خودم آمدم که دیگر خیلی دیر شده بود و آن شیطان خیابانی آشیانه ام را ویران کرده بود. در واقع در طول این مدت من با خود شیطان ملاقات میکردم و خودم را زرنگ میدانستم. حالا هم که به اشتباه و خطای بزرگم در زندگی پی برده ام، همسرم حاضر نیست مرا ببخشد و به خاطر دو فرزندم به زندگی با من ادامه بدهد.ای کاش ...