زمانی که بازپرس کشیک قتل بود، در ایام نوروز بیشتر از ایام دیگر امیدوار بودم قتلی رخ ندهد و در این ایام خانوادهای داغدار از دست دادن جان عزیز خود نشود. سال ۹۷ ، شب سال تحویل و روز اول عید، کشیک قتل بودم.
به گزارش جام جم، حدود ساعت ۲۱ سال جدید تحویل شد و یک ساعتی از شروع سال جدید میگذشت. در این مدت چند تماس درمورد مرگهای مشکوک داشتم و دستورات لازم را صادر کردم. حدود ساعت ۲۲:۳۰ بود که بار دیگر تلفن کشیک قتل زنگ خورد. اینبار مأمور کلانتری ۱۰۶ نامجو بود که اعلام کرد جنایتی در حوزه استحفاظی آنها رخ داده است. وقتی جزئیات را از او خواستم مدعی شد مردی همسر و مادرزنش را با چاقو زده است. خودروی ویژه قتل دنبالم آمد و در میان خلوتی شب سال نو به محل جنایت در خیابان گرگان رفتیم.
وقتی مقابل ساختمان سهطبقه توقف کردیم، دیدم که چند نفر جمع شدهاند و رقص نور چراغهای خودروهای پلیس روی ساختمانها خودنمایی میکند. همین تجمع خودروهای پلیس باعث شده بود با اینکه هنوز ساعتی از آغاز سال نو نگذشته نگاههای کنجکاو اهالی به سمت خانه شماره ۴۷ بیفتد و در مقابل آن تجمع کنند.
مأمور کلانتری وقتی مرا دید به سمت طبقه دوم راهنماییام کرد و در طول مسیر گفت طبق آنچه خانواده مقتول میگویند عامل این جنایت پدر خانواده است. به داخل خانه رسیدم جسد زن میانسال را دیدم که غرق خون روی زمین در کنار سفره هفتسین افتاده بود. نیروهای تشخیص هویت مشغول عکسبرداری و نمونهبرداری از محل جنایت بودند. پزشک قانونی تا مرا دید نزدیک آمد و گفت: زن میانسال با اصابت ۷ ضربه چاقو به نقاط حیاتی بدنش مانند شکم، زیر سینه و گلو جانش را از دست داده است.
ضربات وارد شده به جسد بهگونهای بود که مشخص بود قتل از روی کینه و عصبانیت رخ داده است چراکه تمام ضربات عمیق وارد شده و چاقوی خونین نیز کنار جسد افتاده بود.
در همین حین افسر کلانتری بار دیگر پیش من آمد و گفت مادر مقتول نیز بهشدت مجروح شده بود که به بیمارستان منتقل شده و طبق آخرین خبری که به دستم رسیده است زنده میماند و از این جنایت جان سالم بهدر برده است.
در حال بررسی صحنه جرم بودم که در یکی از اتاقها صدای گریه توجهم را جلب کرد. وقتی وارد اتاق شدم دختر و پسر جوانی را دیدم که مشغول گریه و زاری بودند. از آنها خواستم آرام باشند تا بتوانم تحقیقات را انجام دهم. پسر جوان پساز چند دقیقه و با خوردن یک لیوان آب مقداری آرام شد و شروع به صحبت کرد.
او درحالیکه صدایش میلرزید به من گفت آقای قاضی میبینید شب عید چه بلایی سرمان آمد و پدرمان این جنایت هولناک را رقم زد.
از او خواستم شمردهتر صحبت کند که بعد از دقایقی سکوت گفت: پدر و مادرم با یکدیگر اختلاف داشتند. ساعتی قبل پدرم با ما تماس گرفت و گفت که میخواهد شب سال نو به خانه بیاید و کدورتها را کنار بگذارد.
بهخاطر دعواهای آنها چند وقتی است که من و خواهرم جدا شده و در خانهای دیگر زندگی میکنیم. وقتی پدرم این صحبتها را کرد کمی آرام شدم و فکر کردم میخواهد برای همیشه به دعواهایشان پایان دهد. هنوز ۴۵ دقیقه از سال نو نگذشته بود که دلشوره عجیبی گرفتم و به خواهرم گفتم بهتر است به خانه پدر و مادر برویم. وقتی مقابل خانه آمدیم هرچه زنگ زدیم کسی در را باز نکرد. خودمان با کلیدی که داشتیم در را باز کردیم و با جسد غرق خون مادر و مادربزرگ کنار سفره هفتسین روبهرو شدیم .سریع با اورژانس تماس گرفتیم و وقتی پلیس و اورژانس آمدند اعلام کردند که مادربزرگم هنوز جان دارد، اما مادرم بهعلت شدت جراحات جانش را از دست داده است. نمیدانم چرا پدرم در شب سال نو این جنایت هولناک را رقم زد و ما را داغدار کرد.
بعد از اتمام بررسی صحنه جرم دستور دادم جسد به پزشکی قانونی منتقل شود و تیمی از کارآگاهان اداره قتل پلیس آگاهی را مأمور کردم تا قاتل فراری را شناسایی و دستگیر کنند.
بعد از خروج از صحنه جنایت به بیمارستان رفتم تا سری به مادربزرگ خانواده بزنم و سرنخ جدیدی از این جنایت به دست آورم اما پزشکان بیمارستان اعلام کردند او باید تحت نظر باشد و امکان صحبت و بازجویی از او وجود ندارد.
حدود ساعت ۲ بامداد بود که به سمت خانه حرکت کردم و در تمام طول مسیر به این فکر میکردم چرا باید مردی در شب سال نو و پای سفره هفتسین دست به چنین جنایت هولناکی بزند.
روز سوم فروردین به مسافرت رفتم و روز نهم بار دیگر در محل کارم حاضر شد. هنوز ساعتی از حضورم نگذشته بود که مردی را دستبند زده وارد شعبه کردند، از مأمور بدرقه خواستم پروندهاش را برایم بیاورد و او مدعی شد این همان مرد همسرکشی است که ساعتی پس از تحویل سال مرتکب جنایت هولناک شده است.
مرد ۵۴ ساله با قامتی کوتاه و موهای جوگندمی روبهروی من نشست. هیچ استرسی در وجودش نبود و از نگاهش میشد فهمید که پشیمان نیست. از او خواستم در مورد جنایت صحبت کند که خیلی آرام شروع به صحبت کرد و گفت: آقای قاضی من از آن زندگی خسته شده بودم. همه در زندگی ما دخالت میکردند و همین باعث شد من نتوانم زندگی را تحمل کنم. هفتهای یکی دو بار دعوا داشتیم و چند روزی با همسرم قهر بودم. این زندگی برایم تبدیل به جهنم شده بود و بههمین خاطر دیگر نمیخواستم با همسرم ادامه دهم اما قصدی هم برای طلاقش نداشتم. چند روز قبلاز سال نو بار دیگر دعوایمان شد و من از خانه بیرون زدم. روز تحویل سال گفتم برای آخرینبار تلاش میکنم شاید آشتی کردیم اما وقتی سر سفره هفتسین نشستیم بار دیگر همسرم از اختلافها صحبت کرد و مادرش جانب او را گرفت و من را مقصر تمام اتفاقات دانست. عصبانی شدم و به آشپزخانه رفتم، چاقویی برداشتم و هر دوی آنها را با چاقو زدم و از خانه بیرون زدم.
ساعتی بعد وقتی فهمیدم آنها جانشان را از دست دادهاند، فرار کردم اما مأموران در یکی از شهرستانها مرا شناسایی و دستگیر کردند.
در طول مدت بازجویی و تکمیل پرونده هیچ اثری از پشیمانی در چهره مرد میانسال نبود. بعد از مدتی پرونده را کامل و به دادگاه ارسال کردم. همیشه فکر میکردم چرا برخی دخالتها و عدم کنترل خشم باعث میشود چنین جنایتهای هولناکی رخ دهد.