به گزارش «تابناک»، مهرداد خدیر در عصر ایران نوشت: حضور انبوه جمعیت در آیین ۱۰۰ ساله شدن دکتر محمد علی موحد مولاناپژوه، حقوقدان و نویسندۀ کتابهای چهارگانه و سترگ «خواب آشفته نفت» ناظران را به شگفتی واداشت خاصه آنان که پای ثابت شبهای بخارا یا مراسمی از این دست هستند و نشستهای ۱۰۰ تا ۵۰۰ نفره را به خاطر میآورند و اگر چهره مشهوری نباشد حتی کمتر.
نویسنده این سطور هم به سبب علایق شخصی و هم حرفهای و هم تلاش برای تنوعبخشی به روزها و پرهیز از تکرار ملالآور در زمرۀ همین پاهای ثابت است ولو همواره اطلاعات حاصله یا لذت آن را با مخاطبان در میان نگذاشته باشد چرا که گاه اسباب دردسر میشود و رشکهایی را برمیانگیزد. نشست سه شنبه دوم خرداد ۱۴۰۲ در دارآباد، اما شبیه هیچ یک نبود. بیشتر به خاطر انبوهی جمعیت که سالنهای اصلی و فرعی و راهروها را پر کرده بودند. کیفیت هم البته بسیار مطلوب بود، ولی مگر مثلا مراسمی که برای دکتر پرویز ممنون که تدریس تئاتر در ایران را آکادمیک کرد کیفی نبود؟ یا دهها شب برگزار شدۀ دیگر؟
شاید گفته شود به خاطر نام سخنرانان بود. بله، مصطفی ملکیان به تنهایی جمعیتی را جذب میکند، ولی مگر در آیینهای دیگر نامداران فرهنگ و هنر سخن نمیگویند؟
استقبال گسترده مایه شگفتی بود و از بخت خوش دیدم کنار من یک استاد نازنین جامعهشناسی ایستاده که در همین تارنما چند گفتوگوی پرمایه با او منتشر کردهایم و اگر نام او را نمیآورم بدین سبب است که به صفت روزنامهنگار با او سخن نگفتم تا آسوده باشد در بیان دیدگاه و ترسیم نگاه.
با هم دربارۀ چرایی این استقبال گفتگو کردیم و چند احتمال را بررسیدیم. نخست این که در این سطح و با این کیفیت شاید اولین بعد از کرونا باشد. اما این گزاره اگر دلیل اصلی باشد بعد از کرونا مراسم دیگر هم برگزارشده است.
دومی شخصیت خود دکتر موحد و این که خیلیها تا به حال انسانی در این آوازه را در ۱۰۰ سالگی ندیدهاند. این کنجکاوی هم نیاز به صرف هزینه و وقت برای رسیدن به محل مراسم که برای اکثر قریب به اتفاق جمعیت دور بود نیاز نداشت و از طرق رسانهها قابل پی گیری بود.
دلیل سوم نام شهرام ناظری و حدس سه تار نواختن و خواندن ابیاتی از مولانا به احترام استاد موحد. بله، این عامل قطعا مؤثر بود و از کیفیت تشویق او هم میشد فهمید بیشک برخی به خاطر صدای او آمدهاند و در روزگار بلیتهای چند صد هزار تومانی انگار به کنسرتی رایگان آمدهاند. پس هم فال است و تماشا!
اما آخر کنسرتی در کار نبود و شهرام ناظری همان کاری را کرد که دهها سال است انجام میدهد و در آن چیرهدست است و حتی قابل حدس بود کدام شعر مثنوی را میخواند:ای طبیب جمله علتهای ما/ای تو افلاطون و جالینوس ما. بر چشم این نویسنده هم اشک نشاند، اما بیشتر به این خاطر که چرا چند سال است نمیخواند؟ با این حال عامل اصلی حضور جمعیت را صدای شهرام ناظری هم نمیتوان دانست چرا که از پیش مشخص نبود قصد خواندن هم دارد یا نه.
بر همین سیاق میتوان به نام دکتر محمد رضا شفیعی کدکنی اشاره کرد، اما او نیز در کمتر مجلسی سخن میگوید.
شاید گفته شود معلوم است خوب. به خاطر خود دکتر موحد. اما آیا همه آثار ادبی و تحقیقی و حقوقی او را خواندهاند؟ یعنی برخی به خاطر سفرنامه ابن بطوطه آمدهاند و بعضی معرفی شمس تبریزی و مولانا از زبان او و گروهی هم به احترامِ احترام او به دکتر محمد مصدق؟
همه اینها هست، اما تمام داستان را بازنمیتاباند. راز همان بود که با جامعهشناس فرزانه بر سر آن به توافق رسیدیم. این که جامعه تشنه است؛ تشنه معنویت و فرهنگ.
وقتی شماری سرگرم قدرت و بهره مادی از معنویت شدهاند و جز تهدید و برخورد هنری ندارند و نه که آبی نمینوشانند که گاه چراغی را هم خاموش میکنند مردمان معنویت را در ادبیات و در فرهنگ میجویند به سان تشنگانی در جستوجوی آب.
آنها که خیال میکردند طبقه متوسط زیر فشار تورم له میشود و دغدغه فرهنگ را وا مینهد خواستهای جامعه را به ادعای تأمین حداقلی معیشت فروکاستند و مطالبات فرهنگی را فروکوفتند. بگذریم ازاین که در تأمین همان حداقلها هم ماندهاند کما این که کارشناسان درباره سه رقمی شدن تورم مواد غذایی هشدار میدهند.
از بام تا شام در جستوجوی لقمهای نان دویدن اگرچه ممکن است مطالبات و علایق فرهنگی را از چشم دور کرده باشد، اما تا نوری از روزنه بتابد چشم آن را میبیند و فیل وجود یاد هندوستان میکند! مگر میشود کام تشنه با آب بیگانه شود؟
با این توصیفات استقبال از یک شخصیت فرهنگی ۱۰۰ ساله و نه سلبریتی فضای مجازی یا شخصیت معترض سیاسی را هم میتوان به ذوق تماشای درختی کهنسال نسبت داد، هم ناشی از علاقه به مولانا و شمس دانست، هم تجلیل از نویسندهای که برای شناساندن تاریخ نفت و نقش بی بدیل دکتر محمد مصدق کوشیده، هم احترام به زیست پاک در روزگاری که پارهای ارزشها رو به فراموشی نهاده و هم البته گوش سپردن به نوای خنیاگری، چون شهرام ناظری در غیاب آن کوچیده، اما اینها هیچ یک برای توجیه جامعه شناسیک قضیه یا بررسی وجوه جامعه شناختی کافی نیست و راز را باید در همان تعبیری جُست که در عنوان آوردهایم: جامعه تشنه است و دنبال آب زلال... آب نه سراب. آبی گوارا بیافزودنی.
اتفاقی بزرگ در جامعه ایران رخ داده است. ممکن است درعرصه سیاست انکار شود، ولی در نگاه فرهنگی مردمان به وضوح قابل مشاهده است.
جامعۀ ایران تشنۀ فرهنگ و ادبیات ناب است. بی پیوست. بی اندرز. با شوری از جنس مولانا و شمس...