به گزارش تابناک، نمادهاي ديني در رقابتهاي سياسي به مثابه كالايي ارزشمند، به انحاء مختلف در اختيار اشخاص، گروهها و جناحهاي سياسي قرار ميگيرد. هرچند ارتباط بین مذهب و سیاست در کارزار انتخابی در بسیاری از کشورهای جهان مشاهده شده است(عبدالله، 1396؛ مقصودی و علیپور،1390؛ وبر و تورنتون، 2012؛ دوناهو، 1975)؛ اما این پدیده در جامعه ایرانی در چهار دهه اخیر به طور ویژه ای رقم خورده است. سبب این وضعیت مربوط به ماهيت دینی انقلاب سال 57 و آمیختگی زندگی روزمره اجتماعی به نمادهای دینی در ايران است. نمادهای دینی بخش مهمی از نمادهای فرهنگی جامعه ایرانی را به تسخیر خود درآورده و از اینرو حضور این نمادها در عرصه های سیاسی و تبلیغات سياسي نیز دور از ذهن نیست.
روند استفاده از نمادهای دینی در مبارزات انتخاباتی پس از انقلاب در دوره های مختلف و وابسته به عوامل زمینه ای و حضور گروه های سیاسی در رقابت ها متفاوت بوده است. این امر بیشتر به ماهیت نظام فکری و گفتمانی جناحها از یک سو و نظام فرهنگی گروههای هدف تبلیغات از سوی دیگر بستگی دارد. با این حال نمادهای دینی همچنان یکی از ظرفیتهای تبلیغات انتخابی به حساب می آید.
نامزدهای انتخابات با استفاده از عملکردها، مضامین و نمادهای دینی همچون حضور در مساجد و مکانهای مذهبی، برقراری ارتباط با علمای دینی برجسته، بکارگیری آیات قرآنی، استفاده از احادیث و روایات و ارجاع به حوادث تاریخی اسلام و... تصویر سیاسی خود را شکل داده و افراد را با خود همسو و متحد کنند. جناح های سیاسی با استفاده از نمادهای دینی به اشکال پنهان و آشکار در حقیقت برای جلب نظر رأي دهندگان یک عنصر ماورايی را در لفاظی های سیاسی خود به مخاطب القا می کنند و از این طریق سعی دارند تا هم هویت سیاسی افراد را با هویت دینی آنها هماهنگ کنند و هم هویت سیاسی خود را با هویت و عناصر دینی هم رنگ نمایند. بدین ترتیب جناح ها و افراد از این طریق هاله ای از مشروعیت براي ادعاهای سیاسی خود دست و پا می کنند. آن ها با بوجود آوردن الگوی رفتاری و گفتاری آغشته به نمادها و اسطوره های دینی سعی میکنند تا اشتراک نمادین با رأي دهندگان ایجاد کنند.
با اين وجود، تاثیر بکارگیری نمادهای دینی در موفقیت انتخابی افراد و جناح های سیاسی به سادگی نمی تواند مورد داوری قرار گیرد. به گفته دوناهو(1975)«کمترین چیزی که می توان گفت این است که استفاده از نمادهای سیاسی- مذهبی در سخنرانی های تبلیغاتی به خودی خود باعث پیروزی یا شکست در انتخابات براي نامزدها نمی شود». كميت و نحوه به خدمت درآوردن نمادهای دینی و خوشه ای از نمادها که توسط نامزدهای انتخاباتی مصرف می شود ممکن است در میزان اثرگذاری نمادها مهم باشد. به هر حال «به نوعی برای سیاستمداران مطلوب است که تلاش می کنند تا اهداف نهایی انتخاباتی خود را به ارزش هایی که اکثریت به آن اعتقاد دارند مرتبط کنند»( بالابان و لانسو 2009).
استفاده از نمادهای دینی عمدتاً با دو فرایند متقاعد سازی از طریق ایجاد هویت و هم ماهیتی(برک، 1969: 20-22) و نفی یا تخریب رقیب صورت می گیرد. به سخن دیگر مضامین و نمادهای دینی دو کارکرد عمده در تبلیغات انتخاباتی می تواند داشته باشد. کارکرد اول به ایجاد هم هویتی با طرفداران جناح یا فرد سیاسی منجر می شود و ابزار مناسبی براي بسیج همفکران است. کارکرد دیگر اما در جهت نفی دیگری و تخریب رقیب است. نمادهای دینی هم وفاداری و هم تنفر ایجاد می کند.
استفاده از نمادهای دینی در تبلیغات سیاسی از سویی می تواند منجر به افزایش مشارکت سیاسی و تهییج عمومی در یک جامعه دینی شود و از سوی دیگر ممکن است استفاده مسرفانه از نمادهای دینی و سپس عدم موفقیت سیاستمداران در نقش ها و وظائف محوله، نتیجه سرخوردگی، کج فهمی یا بدفهمی نسبت به نمادهای دینی را بوجود آورد و در کاهش ظرفیت های جامعه دینداران موثر افتد. به گفته زالوچو و همكاران (2019)«وقتی دین به ابزار مبارزه سیاسی تبدیل شد، تبدیل به ابزاری براي مبارزه قدرت میشود که در نهایت این قابلیت را دارد که جامعه را به هم بزند، فضای مدارا را به هم بزند و وحدت ملت را به خطر بیندازد». یا چنانچه کلیتان و کلیچ بیان داشته اند بکارگیری نمادهای دینی در مبارزات سیاسی سبب تحریف معانی اصلی این نمادها می شود (کلیتان و کلیچ،60:2020).
بدین سان پژوهش، تامل و تعقل در میزان و نحوه بکارگیری نمادهای دینی در تبلیغات و فعالیت های سیاسی و بررسی اثرات و کارکردهای مثبت و منفی آن حائز اهمیت است. به سخن دیگر گرچه تعامل و درهمتنیدگی دین و سیاست در ایران امروز مفروض است اما زوایای مختلفی از این پدیده محل تامل است. و بر اين اساس پژوهش روشمند در اين رابطه ضرورت مي يابد. «نماد چیزی است که نماینده چیز دیگری است و ما به منظور ارتباط، به جای آن چیز دیگر ، از آن استفاده می کنیم » (شارون،1395 :58). در تعریفی دیگر، نماد عنصری است که معانی عمیق و متعددی را به صورت سربسته و متراکم در خود ذخیره میسازد؛ به نحوی که جز از طریق رمزگشایی و تفسیر، به مفهوم و مقصود نهفته در کنه آن نمیتوان دست یافت (شجاعی زند،1387: 282). به تعبیر گیرتز، نمادها عناصری هستند که ایدهها را حمل و به مردم منتقل میکنند؛ از این رو، اشیایی همچون چرخ عبادت بودایی، حادثهای چون تصلیب عیسی مسیح، آیینی چون مراسم تکلیف پسران یهودی و یا هر عمل آیینی همراه با حرکات و اشارات خاص و اموری از این قبیل که در هر دین، مجموعهای از آنها به گونههای مختلف وجود دارد، نمادهایی هستند که معانی مشخصی را انتقال میدهند (پالس، 1385: 344). چنانچه شارون بیان می دارد «ما از نمادها براي انتقال اندیشه ها ، احساسات، نیات، هویت ها استفاده می کنیم»(شارون، 1395: 6 ). نمادها ممکن است کاملاً انتزاعی باشند مثل خیر و شر و ممکن است بسیار عینی و مادی باشد مانند مجسمه آزادی، صلیب شکسته و برج آزادی. همچنین نمادها به نمادهای مقدس ، یعنی نمادهایی که برای همگان در سطح یک قوم یا در مقیاس جهانی ارزش تلقی میشود و نمادهای شیطانی که غیر ارزشی هستند و اطلاق آنها به یک قوم یا جامعه، موجب بیزاری دیگران میشود( مثل صلیب شکسته که معرف نژاد پرستی است)، تقسیم میشود. (سبیلان اردستانی، 1387: 97).
نمادهای دینی، در این میان از جمله مهم ترین و شایع ترین نمادها در زندگی روز مره جامعه ایران است که در اغلب روابط اجتماعی و نهادها کارکرد دارد. در بین نظریه پردازان این حوزه پل تیلیش پر آوازه و رویکرد وی در این نوشتار به دلیل تمایز قائل شدن بین «نشانه» و نماد کارگشا است. اغلب تحقیقات داخلی پیرامون تبلیغات انتخاباتی بر مبنای نشانه و با روش «نشانه شناسی» پی ریزی شده است در حالیکه در این مقاله چارچوب ارائه شده توسط تیلیش ملاک قرار گرفته است.
تیلیش معتقد است که تمام زبانهای دینی و کلامی نمادین است و با تمایز نمادها از نشانهها از این دیدگاه حمایت میکند. او میگوید نماد در واقعیتی که نماد آن است شرکت میکند در حالی که نشانه مشارکت ندارد. پدر وایگل این موضوع را با مثالی توضیح داده است. چراغ سبز در تقاطع خیابان نشانه سادهای از یک خیابان باز است زیرا بودن آن کاملاً با وجود خیابان بیگانه است. خیابان باز و چراغ سبز فقط به صورت قراردادی به هم پیوسته اند. اما دود نماد آتش است و در واقعیت آتش مشارکت دارد(توماس، 1965).
نماد داراي ویژگی ضرورت و داراي قدرت ذاتی است. نمادها با قصد و خواستۀ انسانها ایجاد نمیشوند، آنها توسط اجتماعات و از طریق ناخودآگاه جمعی شکل میگیرند. نمادها تعین مییابند حال آنکه نشانهها تعینی هستند و اگر آن وضعیت درونی که نماد در آن شـکل گرفته از بین برود، یعنی ناخودآگاه جمعی آن اجتماع دیگر آن نماد را نپذیرند، آن نماد میمیرد. بر خلاف نشانه که آگاهانه ابداع و تعمداً کنار گذاشته میشود. تیلیش براي نماد دو سطح عینی یا نماد اولیه و سطح خودفراروندة یا نماد ثانویه را در نظر گرفته است. سطح عینی می تواند شیء (مانند صلیب، کلیسا و...) یا یک شخص (عیساي تـاریخی و...) یـا یـک واقعیـت تـاریخی و فیزیکی )صلیب، تجسد و...)باشد که به امر نهایی ارجاع می دهد و در سطح ثانوی نماد به صورت غیرمستقیم به امر متعالی و قدسی اشاره می کنـد. مثلاً در عبارت «خداونـد شـبان مـن اسـت» واژة «خداوند» « نماد اولیه و عینی» و شبان« نماد ثانوي» است (تیلیش، 1996و 1958 به نقل از نصیری و میرصدری، 1396).
به گفته لیستر میلبرات(1965) «پایین ترین سطح مشارکت سیاسی واقعی رأی دادن در انتخابات است» ( به نقل از راش، 1377: 124). از اینرو جامعه شناسان سیاسی با ارائه دیدگاههای متفاوتی پدیده انتخابات و تبلیغات انتخاباتی و رأي دهی را با استفاده از قواعد علمی روش در حوزه علوم اجتماعی بررسی و این پدیده را تبیین می نمایند. نظریات را می توان در دو دسته اصلی قرار داد. دسته اول، نظریه هایی است که تاکتیکها، تکنیکها، راهبردها و سیاستهای تبلیغاتی نامزدهای انتخاباتی، سیاستمداران حرفهای و احزاب را تشریح می کند و در گروه دوم، نظریه هایی قرار دارد که رفتار رأي دهندگان و نحوه جهت گیری آنها را توضیح میدهد.
نظریههای دسته اول تاکتیکها، تکنیکها و استراتژی های تبلیغات سیاسی را به شیوههای متفاوتی طبقه بندی کردهاند. معتمدنژاد(1387) هشت شیوه عملی تبلیغ سیاسی را معرفی و ذیل شیوه «ساده گویی» به جایگاه و تاثیر نمادها در ساده گویی تبلیغ اشاره میکند. وی نمادها را به نمادهای حرفی، نمادهای منقوش و مصور، نمادهای دستی(سلام نظامی) ، نمادهای موسیقی(سرود ملی) و نمادهای رنگی(انتخاب یک رنگ به عنوان نماد) تقسیم بندی می کند. سبیلان اردستانی(1387) تکنیکهای تبلیغاتی را در سه دسته، سطح کلان، میانه و خرد طبقه بندی کرده است. یکی از این تکنیکها، استفاده از «واژههای مقدس و حرام» معرفی شده است. در این رویکرد واژهها به مثابه نمادها تلقی میشود که دو حالت مقدس و حرام را به خود میگیرد و در تبلیغات سیاسی در سطح منطقهای یا جهانی کاربرد مهمی یافته است. واژههای مقدس برای همگان معنای مثبت داشته و ارزش تلقی میشود مثل واژه آزادی،حقوق بشر و دموکراسی. واژههای حرام نیز در سطح بینالمللی دارای بار ارزشی منفی است و مورد مذمت دیگران قرار می گیرد؛ مثل تروریسم، سلاح های کشتار جمعی و نژاد پرستی. این نمادها در رسانه ها به طور وسیعی برای تبلیغات سیاسی به نفع یا ضرر کشورها و دولتها به شکل وسیعی قرار می گیرد(سبیلان اردستانی، 1387: 99).
تکنیک دیگر که در نظریه برجستهسازی رسانهها مورد بحث قرار گرفته است اتصال به « نمادهای ثانویه» نام دارد. به این معنی که رسانه ها فعالیتها یا رویدادهایی را که مورد توجه قرار گرفتهاند به نمادهای ثانویه وصل میکنند. مثلاً قضیه واترگیت در امریکا به نماد ثانویه « نیاز به روشن شدن حقایق » و «اعتماد به حکومت» که اهمیت بالاتری دارد، پیوند میخورد(سورین و تانکارد، 1386: 348).
از منظری دیگر تبلیغات سیاسی به تبلیغات مثبت، یعنی برجسته کردن و تبلیغ نامزد مورد حمایت و تبلیغات منفی یعنی تخریب نامزد جناح رقیب تقسیم بندی می شود( هادوک و زانا 1997 ؛ رسولی قهری و همکاران، 1398). به تبلیغات منفی «تبلیغات ستیزه گرانه» نیز گفته شده است(فینکل و گر،1998). تبلیغات سیاسی از نظر منبع و صحت اطلاعات نیز به سه دسته تبلیغات سفید(منبع مشخص و اطلاعات پیام صحیح) تبلیغات خاکستری(منبع مشخص یا نامشخص و اطلاعات پیام احتمال دارد درست یا نادرست باشد) و تبلیغات سیاه( منبع و اطلاعات ساختگی است) طبقه بندی می شود( جاوت و ادانل، 1372، به نقل از شهسواری ، 1399). دست آخر اينكه تبلیغات سیاسی دو هدف عمده تایید و تقویت موقعیت نامزد گروه خودی از یک سو و در مواردی تضعیف موقعیت و صلاحیتهای رقیب از سوی دیگر را نشانه روی می کند.
دیدگاه های نظری دسته دوم را دورماگن و موشار (1399) ذیل دو پارادایم رویکردهای «دترمینیستی» و رویکردهای «فردگرايانه» دسته بندی کردهاند. در رویکرد دترمینیستی به عوامل موثر و تعیین کننده در جهت گیری های رأي دهندگان تاکید می شود و پیش فرض اساسی این است که عوامل پیچیده محیطی و اجتماعی، دیدگاه رأي دهندگان را تعیین میکند اما در رویکرد فردگرايانه، اعتقاد بر این است که رأي دهنده جهت رأي خود را بر اساس محاسباتی، مبتنی بر بستههاي پيشنهادي نامزدها و احزاب و آنچه هماهنگی ترجیحات فرد با پیشنهادهای مطرح شده است تعیین می کند. به سخن دیگر، فرد به مثابه عامل و کنشگر فعال در نظر گرفته میشود که صرفاً از شرايط محیطی متاثر نیست(ص:210).
در قالب رویکرد اول، محققان دانشگاه کلمبیا بر عضویت گروهی رأي دهندگان تاکید و معتقدند که آنها شبیه گروه عضویت شان رفتار می کنند. در همین چارچوب لازارسفلد باور داشت که افراد در درون «گروه های نخستین» ترجیحات سیاسی خود را انتخاب می کنند. مکتب کلمبیا نیز در این ارتباط متغیرهای اجتماعی فرهنگی کلانتری مثل پایگاه اجتماعی، دین و نوع سکونت(شهری/روستایی) را برجسته کرده است. با رویکردی دیگر در همین قالب، مدل واره میشیگان تعیین کننده های روانشناختی را معرفی و «هم هویت پنداری حزبی» را مهم می داند. به این معنا که افراد خود را از نظر هویتی متصل به یکی از احزاب بزرگ آمریکا می دانند و در هنگام رأي دادن از نظر روانی خود را با آن هماهنگ می کنند. این هم هویت پنداری در خانواده و از کودکی شکل میگیرد و با افزایش سن تقویت می شود. بر این مبنا دلبستگی عاطفی فرد به حزب موردعلاقهاش راهنمای وی در انتخابات است (دورماگن و موشار 210:1399-219).
اما نزدیکترین نظریه به موضوع این نوشتار، نظریه« نظامهای نمادی» است. گی میشلا و میشل سیمون در فرانسه معتقدند که نظامهای نمادی، بازنماییها، نگرش ها و هنجارهای از لحاظ عاطفی ارزشمند تعریف میشوند که به باورها و ادراک و رفتارهای افراد ساخت و جهت می دهند. این نظام ها در انتخابهای افراد در عرصههای مختلف منجمله در عرصه سیاسی و انتخابات بسیار موثر عمل می کنند. این محققان معتقدند هر اندازه تعلق به یک گروه و یگانگی با شیوه های تفکر، فرهنگ و ارزشهایش که نظام نمادی نام دارد بیشتر باشد احتمال اینکه افراد عقاید و رفتار مسلط در این گروه را بپذیرند بیشتر خواهد شد. میشلا و سیمون در بررسی های تجربی انتخابات دهه ۱۹۷۰ فرانسه به دو نظام نمادی دین و طبقه کارگری رسیدهاند. آنها دریافتند که هرچه رأي دهندگان با شدت بیشتری احساس یگانگی با نظام نمادی کاتولیک داشته باشند احتمال رأي دادن آنها به نامزدهای راست افزایش می یابد(دورماگن و موشار 223:1399-221).ت مذهبی جامعه ایران، استفاده از نمادها، مفاهیم و نشانه های دینی را به یکی از ظرفیت های موجود براي تبلیغات سیاسی و مبارزات انتخاباتی تبدیل کرده است. استفاده از نمادهاي ديني با اين پيش فرض صورت مي گيرد كه يك درون مايه و هويت ديني در رأي دهندگان وجود دارد كه ميتوان با به خدمت گرفتن نمادهاي ديني آن هويت را براي به چنگ آوردن آراء بسيج كرد.
به اين بهانه كه پژوهشهايي با تاكيد بر اين موضوع در داخل كشور كمتر انجام شده است، هدف اصلي اين مقاله بر كنكاش پيرامون كميت و كيفيت بكارگيري نمادهاي ديني در انتخابات يازدهمين دوره مجلس شوراي اسلامي در سال 1398 قرار گرفت تا از اين رهگذر نحوه كنشگري دو جناح فعال در عرصه سياسي ايران با دقت بيشتري شناسايي شود.
یافته های مقاله، که از بررسی اسناد تبلیغاتی منتشر شده در سایت های عصر ایران و انتخاب، وابسته به جناح اصلاح طلب و مشرق نیوز و تابناک مشهور به اصولگرایی حاصل آمده است نشان داد که فعالیت تبلیغات سیاسی این دو جناح از نظر کمیت تبلیغات در انتخابات مجلس شورای اسلامی یازدهم متفاوت بوده است به این معنی که اصولگرایان فعالیت تبلیغاتی بیشتری برای تشویق و ترغیب مردم برای شرکت در انتخابات داشته اند. این تفاوت به نظر می رسد عمدتاً به دلیل عدم گذر بخشی از نامزدهای جریان اصلاح طلب از فیلتر شورای نگهبان و کاهش انگیزه این جریان سیاسی برای تشویق مردم به شرکت در انتخابات بوده است. ضمن اینکه محتوای بخشی از اسناد تبلیغی اصلاح طلبان به اعتراض نامزدها و رهبران فکری و سیاسی این جناح به عدم تایید صلاحیتها مربوط شده است.
واکاوی نمادهای بکار رفته در تبلیغات سیاسی دو جناح نشان داد که جریان اصلاح طلب به ندرت و به میزان بسیار اندکی از نمادهای دینی استفاده کرده است که بخشی از این نمادها نیز برای اعتراض به رد صلاحیت ها بکار گرفته شده است. در مقابل جریان اصولگرا با وسعت بیشتر نمادهای دینی را در تبلیغات سیاسی خود بکار برده است. طوری که از 540 نماد یافت شده در تبلیغات سیاسی دو جناح ، 483 مورد (قریب به 90 درصد) مربوط به اصولگرایان است. در اینجا صرفاً نمادهای متنی شمارش و ثبت شده است. چنانچه سایر نمادها مانند ملاقات با چهره های مذهبی شاخص، تبلیغ در مسجد، حسینیه ها و سایر مکان ها و زمان های مذهبی و استفاده از اشیاء نمادین را نیز مورد دقت و شمارش قرار گیرد میزان استفاده از نمادهای دینی به مثابه ابزار تبلیغات سیاسی واضح تر مشخص می شود. به نظر می رسد تفاوت در استفاده از نمادهای دینی بیشتر به براورد جناح های سیاسی از ساختار اجتماعی و فرهنگی طرفداران خود بر می گردد. اصولگرايان طرفداران خود را در گروه های مذهبی ارزیابی کرده لذا سعی کرده اند تا با بکارگیری نمادهای مذهبی ، احساسات این گروه را به نفع خود تهییج کنند. اما اصلاح طلبان ساختار احساسی طرفداران خود را بگونه ای دیگر ارزیابی کردهاند.
در این مقاله نمادها به دو دسته، نمادهای بی واسطه و نمادهای باواسطه(نمادهای مربوط به انقلاب سال 57 که به مفاهیم و واژگان معارف اسلامی متصل شده است) تقسیم بندی و مشخص شد که حدود 53 درصد نمادها در دسته نمادهای بی واسطه و 47 درصد نمادها در دسته نمادهای با واسطه قرار دارد. در دسته نمادهای با واسطه، نماد «شهید قاسم سلیمانی» پرکاربرد ترین نماد بوده است.
همچنین نمادها از جنبه مثبت و منفی نیز دسته بندی شده است. نمادهای مقدس یا مثبت بیشتر برای ترغیب گروه خودی استفاده شده است و نمادهای منفی نیز بیشتر کاربرد تبلیغات منفی یا تبلیغات ستیزگرانه داشته است. دادههای این مقاله نشان داد که جریان اصولگرا از نمادهای شیطانی یا به زعم این مقاله نمادهای دینی منفی عمدتاً برای ایجاد واهمه در طرفداران و نشان دادن یک وضعیت نامطلوب در آینده، چنانچه این جناح برنده انتخابات مجلس نباشد و همینطور تخریب رقیب استفاده کرده است. هرچند از نمادهای دینی مثبت نیز برای تخریب رقیب استفاده شده است. اصلاح طلبان از نمادهای منفی استفاده نکرده اند و برای تبلیغات منفی نیز از نمادهای دینی استفاده اندک داشته اند.
حاصل کلام آنکه نامزدهای انتخاباتی جناح اصولگرایی نمادهای دینی را ابزار موفقیت انتخاباتی خود قرار داده اند و سایت های خبری – تحلیلی این جناح با استفاده از تکنیک «برجسته سازی» و در مواردی انتخاب تیتر ها و سو تیترهای متناسب سعی در بازتاب این نمادها برای مخاطب خود داشته اند. به عبارت دیگر از دو جهت موضوع قابل تامل است. از یک سو بکارگیری و استفاده سیاستمداران از نمادهای دینی است و از سوی دیگر زبانی است که رسانه های علاقه مند به آنها بکار می گیرند. رسانه ها با انتخاب تیترها و تکنیک های تبلیغی نمادها را برجسته و اثرگذاری آن را بر مخاطب بیشتر می کنند.
بدین ترتیب نمادهاي ديني مخاطب را به واقعيت هاي غايي پيوند مي دهد؛ واقعيت هايي خدشه ناپذير و اصيل. گوينده با بهره گيري از نمادهايي كه اصيل، واقعي و غايي است پيام هاي سياسي و جناحي را به مثابه واقعيت هاي غايي، اصيل و خدشه ناپذير رمز گذاري و شنونده آن را رمزگشايي مي كند و به این ترتیب احساس هم هویتی در بین طرفداران دین مدار با فرد و گروه تبلیغ کننده شکل می گیرد. اما چنانچه قبلا به نقل از دوناهو (1975) بیان شد تاثیر مثبت بکارگیری نمادها در موفقیت نامزدها ممکن است به سادگی قابل تایید نباشد. مشارکت نه چندان گسترده واجدین حضور در انتخابات بویژه در استان تهران که نمادهای دینی به واسطه نامزدهای انتخاباتی این استان بکار رفته است نیز جای تامل دارد. از اینرو مناسب است که اولاً نامزدهای انتخاباتی با دقت و ملاحظات بیشتری از نمادهای دینی استفاده کنند و دوماً تحقیقات روشمند مفصلتری در دامنه جغرافیایی کشور در خصوص کارکردهای مثبت و منفی بکارگیری این تکنیک تبلیغاتی اجرا شود.
حسن گرنه ای