حضور مهاجران افغانستانی در ایران یک مسئله و حضور غیرقانونی، کنترل نشده و به دور از شناخت و برنامه ریزی مهاجران افغان در ایران یک مسئله دیگر است. اما این دو با هم یکی شده و البته اختلاط این دو مسئله با هم ناشی از کم دقتی علمی ما در شناخت و تعریف مسئله است، یعنی مسئله شناسی ما اختلال دارد.
از نظر من دو عامل بیرونی این مسئله را تشدید میکند، اول روحیه نژاد پرستانهای که در برخی اقشار در جامعه ایرانی رواج دارد و خودش را برتر میداند و احساس میکند با تحقیر دیگران میتواند آلام خود را تسکین دهد. هویت ایرانی یک «دیگری ای» در طول تاریخ داشته، به عنوان مثال در دوران هخامنشیان روم یا غرب بوده و در یک دوران مغول و در دوران دیگر هم ترکها بودند و این به فراخور تاریخ تغییر کرده است.
حالا این متکثر است و برخی در حال تلاش هستند که بگویند دیگری ایرانی عرب است و لقب به آنها میدهند و با تحقیر اعراب میخواهد هویت خود را بسازد. دیگری بخشی از جامعه غرب است، حالا با عناوین مختلف یعنی تقابل ایران و غرب، اسلام و غرب، شرق و غرب عالم همچین دوگانههایی دارد.
برای بخشی از جامعه ایرانی هم آن «دیگری» دارد تبدیل میشود به افغان، چرا؟ چون هیچ کس دیگری را نمیتواند تحقیر کند و حتی نسبت به اعراب کم کم احساس عقب ماندگی میکند. بالاخره تنها کسی که میشود تحقیرش کرد و نسبت به وی احساس برتری کرد در حال حاضر افغان است. بنابراین، این یک عامل بیرونی است که این مسئله را تشدید میکند تا اولا ما منصفانه و عقلانی به عنوان یک مسئله اجتماعی با موضوع حضور اتباع افغان مواجه نشویم بلکه سریع به یک مواجهه احساسی، هراسگونه و غیر عقلانی بغلتیم.
عامل دوم حتما مداخله و دستکاری رسانهای از طرف بعضی جریانهای معاند و معارض جامعه ایرانی است، یعنی یکی از پروژههای امنیتی برای ایجاد گسلهای اجتماعی و گسلهای هویتی و فعال کردن شکافهای بالقوه در جامعه ایرانی از طرف رسانههای خارجی حتماً این است که این شکافها، گسلها و این دوگانهها را در جامعه ایرانی تقویت کنند. همانطور که میخواهند گسل شیعه و سنی را تقویت کنند، همانطور که دو قطبی انقلابی و غیر انقلابی، با حجاب بیحجاب را بیشتر و تنش و درگیری ایجاد کند.
یکی دیگر از آن دوگانههای بالقوهای که برای جبهه مبارز قابل سرمایهگذاری است دوگانه ایرانی - افغانی است و در این موضوع با انواع و اقسام مختلف ترفندها میدمد. از طرفی به ایرانیها میگویند افغانها شما را بدبخت کرده و مشاغل شما را گرفتند، ایجاد ناامنی، تجاوز، قتل و غارت میکنند و شما را کم کم از خانههایتان بیرون میکنند، همان کاری که اسرائیل با فلسطین کرد را اینها به سر شما میآورند.
از طرف دیگر هم به جامعه افغان چه مهاجر و چه افغانی که در خود افغانستان ساکن است میگویند ایرانیها از شما بهرهکشی میکنند، شما را تحقیر کرده و آدم حساب نمیکنند، شما نوکری آنها را میکنید و چیزی گیرتان نمیآید و همیشه زندگیتان مشکل دارد و مدام در این شکاف میدمند، پس ما باید مراقب باشیم در این سیاست دوگانه بازی نکنیم.
این دوگانهای است که یک طرفش افغانهراسی، افغانستیزی، سراسر آسیب و تهدید دانستن و در واقع مواجهه غیر اخلاقی با این موضوع و یک طرف دیگر یکجور نگرش فانتزیِ مثبت اندیشیِ خامِ بدون عقلانیت و بدون در نظر گرفتن اقتضائات و چالشهای ممکن اجتماعی است. ما باید از این دو رویکرد فاصله بگیریم.
حضور مهاجران نه فقط افغان بلکه همه کشورها در یک کشور مقصد، اگر درست مدیریت شود نه تنها مشکل نیست بلکه به شدت فرصت بسیار خوبی برای توسعه فرهنگی، اقتصادی و حتی سیاسی امنیتی آن جامعه است. یعنی اگر ما بتوانیم سیاست ادغام اجتماعی را پیگیری کنیم، کم کم این جامعه مهاجر در دل جامعه ایرانی حذف میشود، فرهنگ جامعه ایرانی را کاملاً قبول میکند حتی مذهب و زبانشان تغییر میکند. (البته مهاجرانی که وارد ایران میشوند زبان فارسی دارند) و در واقع کاملاً یک ایرانی میشود و خود این مسئله عامل قدرت ما میشود، اگر مدیریت شود حتی در اقتصاد هم به ما کمک میکند.
اما اگر این مسئله مدیریت نشود و بدون قانون باشد (اتفاقی که الان میافتد نزدیک به این است)، ما آسیبها و ضررهایش را به بیشترین شکل ممکن میبینیم و از فرصتها و ظرفیتهایی که این موضوع دارد نمیتوانیم استفاده کنیم، یعنی دو سر باخت میشود؛ بنابراین ما باید به یک چهارچوبی برای مواجهه با مسئله اتباع برسیم که
1- اخلاقی باشد
2- در راستای منافع ملی باشد
3- دچار افغانستیزی، افغانهراسی و بازی کردن در این پازل دمیدن در شکافها و گسلهای هویتی و اجتماعی نباشد.
4- فانتزی و رمانتیک و بدون در نظر گرفتن اقتضائات واقعی هم نباشد.
این چهار مورد چهارچوب مواجهه ما با این مسئله است؛ بنابراین حضور اتباع اگر با سیاستگذاری فرهنگی، اجتماعی دقیق و درست همراه باشد میتواند فرصتی برای گسترش تمدن فارسیگرا برای افزایش دسترسی ما به اهداف منافع ملیمان در ابعاد اقتصادی، امنیتی، سیاسی و اجتماعی باشد. از طرفی این مسئله چالشهایی هم دارد که این چالشها قابل مدیریت و حل شدن است، به شرطیکه از آن نترسیم و عقلانی بتوانیم مسئله را مدیریت کنیم.
به عنوان مثال اینکه جامعه مهاجر افغان به صورت کلونی یعنی به صورت متمرکز زندگی کند، این مانع از این میشود که سیاستهای ادغام اجتماعی بتواند به وجود بیاید و ممکن است یک مهاجر ۸-۷ سال در ایران زندگی کند ولی همچنان مانند روز اول باشد؛ بنابراین ما باید کاری کنیم که تمرکز حضور افغان از بین برود، به جای اینکه در یک مدرسه از ۳۰۰ دانش آموز ۲۹۰ دانش آموز افغان باشند باید این ۲۹۰ نفر در سراسر شهر پخش شوند و در هر مدرسه ما یک دانشآموز افغان داشته باشیم.
پس این نیاز به یک آموزش ویژه دارد هم به خود دانشآموز افغان و خانوادهاش برای اینکه ادغام اجتماعی را بپذیرد و کم کم بیایند و در جامعه ایرانی حل شوند و از طرفی به والدین، معلمان و دانش آموزان دیگری که میزبان هستند تحقیر و توهین نکنند و وی را به عنوان یک دوست بپذیرند، کم کم با وی ارتباط برقرار کنند، او را درون این زیست فرهنگی حل کنند و عضوی از خودشان بدانند؛ بنابراین مسئله حضور اتباع افغان نیاز به یک آموزش و تدبیر دارد و باید بدانیم این برای ما یک فرصت است و غرامت فرهنگی دارد.