در واقع مغلطه زمانی اتفاق میافتد که شخص برای ادعای خوددلیل منطقی و محکمه پسندی نداردوبرای پرکردن جای خالی آن به یک سری ترفندهامتوسل میشود، به این ترفندهاکه برای برنده شدن دربحث ازآنها استفاده میشوداصطلاحا مغلطه یامغالطه میگویند، دربحث پیرامون مغالطه گفته میشود هر زمان شخص دلیل وشواهدمنطقی نداشته باشدباکمک گرفتن ازمغالطه که نوعی حقه وفریب است سعی میکندکه ادعای خودراثابت کند، یابرعقیدهای باطل لباس حق میپوشاندتاطرف مقابل رادربحث شکست دهد.
ولی سفسطه زمانی اتفاق میافتد که به شکل گزینشی شده جنبههای مثبت موضوعی مطرح میشود، درحالیکه جنبههای منفی آن عمدانادیده گرفته میشود، سفسطه گرهمزمان توان اثبات دوعقیده مخالف رادارد به عنوان مثال اگربخواهد ثابت کندکه بایدواردجنگ شد ادله خودرادراین زمینه میچیند، اگربخواهدثابت کندبایدصلح کردبازاین توان متقاعدکننده رادرخودمی بیندکه آن راثابت کند.
میدانیم انسان منطقی برای اثبات درستی نظروتصمیم خودبه دلیل وبرهان متوسل میشود، این فراینداگربه شکل نظام مندباشدبه آن استدلال گفته میشود، استدلال معمولادارای مقدمه (ها) ونتیجه است بدین شکل که ابتدا یک مقدمه یا سری مقدمات به صورت پیش فرض درست ومنطقی درنظرگرفته میشوند و سپس براساس این مقدمات نتیجه نهایی استنباط میشود، وقتی کسی ادعایی رامطرح میکند که مسئولیت اثبات آن باخود اوست نه این که لازم باشدمخالفان یاکسانی که ادعای مطرح شده راباورندارند بخواهندنادرستی آن رااثبات نمایند! حتی جایی که به صراحت دلایل وشواهدکافی خود را بیان نمیکنیم بایدداشتن دلایل وشواهدراوظیفه اخلاقی خوددانسته وبرای ارائه آنها آمادگی داشته باشیم، درغیراین صورت، یعنی اگر مطالبه دلیل ازمخاطب یا مخاطبان داشته باشیم دچارمغالطه گری شده ایم!
ازنظرتاریخی سفسطه ومغلطه را اولین بارسوفسطائیان درقرن پنجم قبل ازمیلاد دریونان باستان به کارگرفتند، آنهاروشهایی رابه مردم یادمی دادندتادربحث واستدلال برنده شوند، حرفه اصلی آنها آموزش خطابه وسخنوری بود، تواناییهاومهارتهای سوفیست هادراقناع مخاطب وهمچنین لغزشگاههای اندیشه کم کم آنهارابه این نتیجه رسانده اصلا حق وحقیقتی مستقل ازآنچه انسان اراده کندوجودندارد! وانسان میتواندهرچه رابخواهدحق یاباطل جلوه دهد.
به طورکلی میتوان اوج گیری توجه به مغالطات را درسه دوره دید:
اولین مطالعه جدی ونظام مندبرروی مغالطات توسط ارسطو انجام شده است.
دومین دوره بعدازقرون وسطی شروع شدبه این دلیل است که بسیاری ازمغالطات اسامی دینی ومذهبی دارند.
سومین دورهای که مطالعه برروی مغالطات دوباره اوج گرفت، نیمه دوم قرن بیستم بودکه علاقه زیادی به علومی نظیر منطق، روانشناسی، ارتباطات وهوش مصنوعی ایجادشد.
فراگرفتن مغالطات برای اینکه درتفکر دچار خطا و اشتباه نشویم لازم وضروری است، باید، هم خوددچارمغلطه نشویم و هم اگر دیگری مغالطه عمدی باسهوی داشت متوجه آن شویم، چون بخشی ازآموزش مهارت تفکردراین است که خودقربانی مغالطه نشویم وگرفتاران درمغالطه رانجات دهیم.
آنچه آموزش استدلال صحیح از یکسو واستدلال معیوب راازسوی دیگرضرورت میبخشد این است که پژوهشهای متعدد نشان داده اندحتی برخی افرادتحصیل کرده که توان حل مسائل پیچیده رادارندممکن است درتشخیص استدلال صحیح از استدلال مغالطه آمیز ضعیف باشند!
درواقع مغالطه یا سفسطه جزئی از بحث میتواند باشد که درآن به طور قابل اثباتی در منطق یا شکل آن ایراد وجود دارد و بنابراین کل بحث را نامعتبر میسازد. مغالطه به استدلال و قیاس باطل برای دگرگون نشان دادن حقایق گفته میشود. مغالطه گو (گر) کسی است که از روی استدلال غلط به یک نتیجهای درست یا غلط دست یافته و آن نتیجه را در دیگر نتیجهگیریها به عنوان یک استدلال غلط بکار میگیرد.
حال دانستن این مغالطهها چه فایدهای دارد؟!
۱. به ما کمک میکند تا در اندیشهمان از آنها اجتناب کنیم، و بتوانیم هنگامی که در بحثی علیهمان به کار گرفته شوند، آنها را تشخیص دهیم. چون آگاهی، آمادگی میآورد.
۲. فهم اینکه چرا این این الگوهای برهان غلط اندازند، در فهم سرشت استدلال خوب به ما کمک خواهد کرد. شناخت مغلطهها (مغالطات) بخش مهمی از منطق و اندیشه انتقادی هست.
درواقع اندیشهٔ انتقادی یعنی درست اندیشیدن در تلاش برای یافتن آگاهی قابل اعتماد در جهان، این روش شامل فرآیندهای ذهنی تشخیص، تحلیل و ارزیابی دادههاست. به بیانی دیگر، در هنر اندیشیدن انتقادی شما میخواهید اندیشهتان را بهتر، روشن تر، دقیق تر، یا قابل دفاعتر ارائه نمایید.
کودکان با قدرت اندیشه انتقادی به دنیا نمیآیند، آموزش اندیشه انتقادی توسط مربیان با مهارتهای ویژهٔ اندیشه انتقادی انجام میشود.
اندیشه انتقادی رانظام آموزشی باید به سرمایههای مملکت یاد دهد، درآن صورت میبینند که بخش زیادی! از استدلالهایی که در خانه، اداره، رادیو، تلویزیون و جرایدو. باآنها روبرومی شوند مغالطه هستند!:)
ازنقطه نظر آموزشی باید گفت نامگذاری مغالطات سبب میشودبتوانیم درباره آنها بهتر فکرکنیم و یادبگیریم، درواقع وقتی برای مغالطات نام میگذاریم بهترشناسایی شده وبهتردرحافظه بلندمدت انسان جای میگیرندو در ادامه این مقوله مهمترین مغالطات منطقی راموردتوجه قرارخواهیم داد.
البته بحث اندیشه انتقادی و مغالطهها بسیار مفصل است؛ ولی در این شماره تنهابه ۱۰ مغالطه مهم وپرکاربرد به زبان بسیار ساده اشاره میشود:
۱. مغالطه شخص ستیزی
دراین مغالطه اظهاراتی را غلط فرض کنیم، چون از گوینده آن خوشمان نمیآید یا او را مغرض؛ خائن؛ جاسوس و… میدانیم. یعنی فقط با حمله به شخص سعی کنیم، کل مطلب را غلط نشان دهیم و آن را بی اعتبار قلمدادکنیم. البته اینکه کسی را فاقد صلاحیت بدانیم به خودی خود مغالطه نیست؛ به شرطی که استدلال آن طرف را نقد کنیم و بگوییم چرا غلط میگوید.
۲. مغالطه خودت هم همین طور
این مغالطه به طور خلاصه همان قضیه «دیگ به دیگ میگوید رویت سیاه» هست! این مغالطه معمولا در زمانی به کار برده میشود که یکی از طرفین پاسخی برای طرف مقابل ندارد و به همین دلیل تیغ اتهام را به طرف مقابل برمیگرداند تا فشار را از روی خود خارج کند. (این در واقع نوعی از مغالطه شخص ستیزی است که در بالا ذکر شد)
۳. مغالطه پهلوان پنبه
نامهای دیگر این مغالطه حمله به مرد پوشالین یا سپر بلا است. همانطور که از نام آن برمیآید یعنی فردی در استدلال حریف مبالغه کند؛ آن را تغییر دهد یا تحریف کند؛ و سپس به آن استدلال تحریف شده بتازد و از آن کلی اشکال بگیرد و فکر کند که پاسخ طرف را داده است! در حالیکه انگار به یک مترسک پوشالین حمله کرده و آن را زمین زده است، نه خود استدلال طرف مقابل را. مثال:
۴. مغالطه توسل به زور
در این مغالطه با استفاده از تهدید؛ زور و ترس تلاش میشود تا مطلبی را به کرسی نشاند. در واقع این اصلا یک استدلال نیست! بلکه کاملا خلاف استدلال است. شاید با تهدید و زندان و ترس از چماق بتوان مطلبی را تحمیل کرد، ولی این یک مغالطه است، البته این مغالطه همیشه لازم نیست به طور مستقیم یا با زور فیزیکی باشد، مثلا سانسور یک نوع توسل به زور است. به این طریق هر حرف مهملی را در جامعه میتوان به کرسی نشاند. چون وقتی کسی به خاطر زور و چماق جرات مخالفت نداشته باشد حرفی زده نشده و طرف مجبور میشود که چیزی را قبول کند.
۵. مغالطه توسل به اکثریت
دراین مغالطه ادعا میشود حرف فلانی درست است، چون اکثر مردم آن را قبول دارند. یا چیزی درست است، چون سنت است و همیشه مورد قبول بوده یا باور رایج است.
یعنی به جای پاسخ دادن، توسل به اکثریت بکنیم و بگوییم من درست میگویم، چون خیلیها مثل من میگویند و این باور رایج است. درحالیکه این یک مغالطه است، چون اگر یک چیز را همه هم قبول داشته باشند صرف مقبولیت همه دلیل درستی ادعایی نمیشود؛ بلکه باید مدرک آورد و استدلال کرد.
۶. مغالطه توسل به مرجعیت
یعنی ادعای اینکه چیزی درست است، چون فلان مرجع مشهور مثلا اینشتین، ابن سینا، نیوتن... آن را گفته یا در فلان جا نوشته. این مغالطه معمولا با آوردن نقل قول یا ارجاع به فردی که در آن زمینه مرجعیت ندارد انجام میشود. البته هر ارجاعی مغالطه نیست و مرجع متخصص و بیغرض میتواند درست باشد. ولی البته گاهی حتی مراجع صلاحیتدار هم در زمینههایی درست نمیگویند.
۷. مغالطه دوری (چرخشی)
یا مصادره به مطلوب، مغالطهای است که بر خلاف بسیاری دیگر مغالطات که تنها مردم عادی مرتکبشان میشوند، حتی بسیاری از فلاسفه و منطقدانان را هم به اشتباه میاندازد. برهان دوری به طور خلاصه یعنی تلاش برای اثبات یک گزاره توسط برهانی که همان گزاره از مقدماتش است. یعنی شخصی برای اثبات حکمی استدلالی بیاورد که به طور پنهانی در استدلال خود، حکم (ثابت نشده قبلی) را فرض گرفته است. به همین دلیل گاهی یافتن آن مشکل است، چون ممکن است در نگاه اول به چشم نیاید. اگر مغلطهکار در این زمینه استاد باشد میتواند حسابی طرف مقابل را بپیچاند و بغریبد! مثال:
نفراول: الف بهترین انسان درجهان است.
نفردوم: چرا؟
نفر اول:، چون اگر همه انسانها را در نظر بگیری الف در میانشان از بقیه بهتراست.
در واقع نفراول در در پاسخ به نفردوم دوباره حرف اولش را به شکل دیگری تکرار کرده است! مغالطه دوری به یک دور باطل میانجامد که میتواند بدون نتیجه مدام تکرار شود
۸. مغالطه معمای غلط
نامهای دیگر این مغالطه «این یا آن» یا «سفید و سیاه دیدن» است. یعنی اینکه تنها دو فرض برای چیزی قائل شویم؛ در حالیکه حالتهای دیگری هم وجود داشته باشند و ما آن شقوق را یا واقعا ندانیم یا بیخیال شویم. این مغالطه معمولا باعث سردرگمی میشود و اصلا کارکرد مغالطه همین به غلط انداختن و سردرگم کردن با استدلال غلط ولی خوشساخت است. راه جلوگیری از این مغالطه این است که با ذهن باز با مسائل برخورد کنیم و همیشه احتمال این را بدهیم که شاید تمام حالات ممکن را در نظر نگرفته باشیم،
به عبارت دیگردراین مغالطه، طرف مقابل را مجبور میکنندکه تنها از دو حالت انتخابی، او یکی را انتخاب کند، در حالیکه احتمالات دیگری هم وجود دارند.
۹. مغالطه توسل به نادانی
یا توسل به جهل. یعنی استفاده از فقدان شواهد به نفع یک گزاره؛ به عنوان شاهدی بر درستی گزاره یا برعکس آن.
اینکه کسی نتواند عدم وجود چیزی را اثبات کند دلیل درستی آن گزاره نمیشود.
۱۰. مغالطه تعاقب
این مغالطه به این صورت است که وقتی رخدادی پیش از یک رخداد دیگر اتفاق افتاده؛ رخداد اولی را علت رخداد دوم بدانیم. ولی دلیلی وجود ندارد که حتما میان دو رخداد پشت سر هم رابطه علّی وجود داشته باشد. پس این مغالطه است، حتما دقت دارید که این مغالطه ریشه بسیاری از خرافات هم هست. مثلا اگر طرف در یک بازی پیراهنی پوشیده بوده و بازی را برده آن پیراهن را خوش یمن دانسته و گمان میکند که شاید بردن او در مسابقه ارتباطی به لباس او در آن روز داشته. در حالیکه این مغالطه تعاقب است و استدلال عقلانی (بر پایه خردگرایی) نیست.
تهیه وتنظیم:ابوالفضل هدایتی آذری
منابع:
ا-ترجمه کتاب المنطق علامه شیخ محمد رضا مظفرتوسط علی شیروانی
۲-کتاب مغالطات اثر دکترعلی اصغر خندان
۳-کانال یوتیوب دکترمحمدباقرباقری
https://youtube.com/@drbagheri.critical.thinking?si=R-۵ bqkZe-PMhSDD ۸،
۴-سایت ویرگول