بحرانهای سیاسی و اجتماعی در منطقه غرب آسیا، همواره بستری برای نظریهپردازی درباره تغییرات حکومتی بوده است. یکی از این نظریهها، امکان تغییر سریع قدرت است که برخی با استناد به تحولات سوریه و برخی دیگر با امید به تکرار این الگو در ایران از آن یاد میکنند. اما تفاوتهای ساختاری و ماهوی میان جمهوری اسلامی ایران و حکومت سوریه، کارآمدی این نظریه را درباره ایران زیرسؤال میبرد. در این یادداشت، به بررسی این تفاوتها سه محور مشروعیت، اقتصاد و امنیت پرداخته میشود. البته نزدیک به ۳۰ مورد تفاوت را مشخص کرده بودم، اما بسته به جایگاه این گزینهها در منظومه تاثیرات برای تحقق یا عدم تحقق نظریه تغییر سریع، در نگاشت اول به سه مورد میپردازم.
۱. مشروعیت حکومتی: تنوع در منابع و تأثیر آن بر پایداری
مشروعیت حکومت سوریه بر پایه قدرت نظامی و وابستگی به اقلیتی شکل گرفته بود که مشروعیتی تکبعدی و شکننده راه به همراه داشت و در مواجهه با بحرانها بهسرعت از دست رفت.
در مقابل، جمهوری اسلامی ایران از سه نوع مشروعیت برخوردار است:
الف) مشروعیت مذهبی که از پیوند نظام با اعتقادات دینی مردم ناشی میشود.
ب) مشروعیت انقلابی که نتیجه مبارزات مردمی علیه استبداد و استعمار است و با تاریخ ذهنی و تمدنی این مردم عجین شده است.
ج) مشروعیت قانونی که مبتنی بر قانون اساسی و انتخابات شکل گرفته است؛ و در ادامه وجود نهادهای مدنی مبتنی بر آن، هرچند که هنوز برخی به تکامل و کمال در ساختار و عمل نرسیده باشند.
این تنوع منابع مشروعیت، تابآوری نظام ایران را در برابر بحرانها افزایش داده است.
۲. اقتصاد: تفاوت در استراتژی و ظرفیتها
اقتصاد سوریه وابستگی شدیدی به منابع محدود مانند صادرات نفت داشت و پس از تحریمها و جنگ داخلی، توان ایستادگی خود را از دست داد. فساد ساختاری و توزیع ناعادلانه منابع نیز نارضایتی عمومی را تشدید کرد.
اما در ایران، بهرغم وجود تحریمها و مشکلاتی در راه فعالسازی سیاستهای متدوال اقتصادی، سیاستهای اقتصاد مقاومتی و تقویت تولید داخلی، زمینه کاهش وابستگی به منابع خارجی را فراهم کرده است. ایران همچنین با ایجاد ساختارهای حمایتی مانند کمیته امداد و بسیج سازندگی، توانسته فشار اقتصادی بر اقشار ضعیف را مدیریت کند و ضمناً در بحبوحه مشکلات سویه توانمندسازی را در سیاستهای خود قرار بدهد.
۳. امنیت و اطلاعات: از تمرکزگرایی تا شبکهسازی مردمی
ساختار امنیتی سوریه بهشدت متمرکز بود و بر سرکوب و کنترل استوار بود. این تمرکز به همراه تضعیف پایگاه مردمی باعث فروپاشی سریع مناطق تحت کنترل حکومت در زمان بحران شد.
از سوی دیگر، نظام اطلاعاتی ایران با بهرهگیری از امنیت مردم پایه و فعالسازی شبکههای مردمی، نهتنها امکان پیشبینی بحرانها را افزایش داده، بلکه مقابله با تهدیدات داخلی و خارجی را تسهیل کرده است.
همچنین ساختار چندلایه امنیتی ایران، شامل سپاه، وزارت اطلاعات و سایر نهادهای موازی، نفوذپذیری سیستم و هماهنگی برای انجام عملیاتهای موثر در آشوب و بلوا را نسبت به حجم عملیاتهای اقدامی کاهش داده است.
در ادامه موارد بالا میتوان به نکات دقیقتری از تفاوتهای ایران و سوریه پرداخت که هر کدام میتواند مولفهای موثر در ناکارامدی این نظریه باشد؛ از آن جمله مساله نفوذ و تاثیرگذاری در عمق استراتژیک بهعنوان یک مولفه پایداری، تحلیل رفتار حاکمیت با مخالفان، پایگاه مردمی نهادهای نظامی و انتظامی، میزان تاثیرپذیری تاریخی مردم دو کشور از بیگانگان، تواناییها در مدیریت بحرانها میزان هوشیاری مسوولین و انگیزهها در مدیریت مداخلات خارجی، سرمایه اجتماعی و مولفههای انسجام در دو ملت، و بررسی مولفههای قدرت در گروههای نظامی دو کشور، مساله جایگاه و توانمدی رسانه و جنگ روایتها، مساله قدرت اندیشهای و نرم در مقیاس دو کشور یا دو دولت.
بنابر این رژیم چنج یا تغییر سریع حکومت بر اساس مدل سوری، نظریهای ناکارآمد برای ایران اسلامی خواهد بود.
تحولات سوریه نشان داد که ساختارهای تکبعدی و وابسته به گروههای اقلیتی، در مواجهه با بحرانهای داخلی و خارجی شکنندهاند. در مقابل، جمهوری اسلامی ایران با تکیه بر مشروعیت چندوجهی، ظرفیتهای اقتصادی متنوع و ساختارهای امنیتی و رسانهای کارآمد، از توانایی بیشتری برای مدیریت بحرانها برخوردار است. از این رو، نظریه تغییر سریع قدرت در ایران، بیش از آنکه به واقعیت نزدیک باشد، آرزوی مخالفان است که با نگاهی سطحی به تحولات منطقه شکل گرفته است.
* عضو و رییس دفتر جامعه روحانیت مبارز