به گزارش «تابناک» رسول بهروش، روزنامهنگار، در یادداشتی در روزنامه همشهری نوشت: «روح همه رفتگان کرونا شاد و خداوند به تمام مبتلایان به این ویروس، تندرستی و سلامتی ببخشد! چه آنان که از عنصر شهرت برخوردارند و هزاران دست برای بهبودیشان رو به آسمان بلند میشود، چه آنها که بیپول و گمنام روی تخت مریضخانه خوابیدهاند. کووید - ۱۹ یک مصیبت جهانی بود که روزهای نگرانکننده و اندوهباری برای ساکنان کره زمین رقم زد؛ برخی بیشتر رنج بردند و گروهی کمتر. حکایت این بیماری همهگیر در تاریخ نوشته خواهد شد و بشر، دیر یا زود از این پیچ تند هم خواهد گذشت. با این همه اما، مصیبت همزیستی با آدمهای پلشت و بیمقدار، قصه دیگری دارد و انگار خلاصی از دست آن ممکن نیست.
خداوکیلی خبر مرگ این و آن را با عطش و عجله، زودتر از خود واقعه منتشر میکنید که چه بشود؟ که معلوم شود آدمهای مطلعی هستید؟ انتظار دارید بقیه تحسینتان کنند؟ در مغزتان چه میگذرد؟ اگر خبرتان دروغ باشد که طوق ابدی نفرین و لعنت را به گردن انداختهاید و اگر راست گفته باشید، در عصر انفجار ارتباطات نهایتا چند دقیقه از سایر منابع جلو هستید. این چند دقیقه در کانون توجه بودن، چقدر میارزد که چنین به آب و آتش میزنید؟ چقدر کمبود عاطفی و شخصیتی دارید که برای ترمیم بخشی از آن، به چنین رذالتی متوسل میشوید؟ این تقلا برای دیدهشدن بیش از هر چیز دیگری ناشی از حقارت انسان است؛ کسی که خودش میداند لیاقت مطرح شدن در جنبههای مثبت و سازنده را ندارد، بنابراین به هر خفتی تن میدهد که یک عده، ولو برای چند دقیقه بیشتر دنبالش کنند. برای چنین موجود حقیری، تب و تاب و ناراحتی هزاران همنوع دیگر مهم نیست؛ آن چه اهمیت دارد صرفا این است که سایرین برای مدتی نگاهش کنند و رنج یک انزوای کهنه در او التیام بیابد.
همین جماعت فلان بازیگر پیشکسوت سینما را آن قدر به دروغ کشتند و زنده کردند که آخر عمرش به زبان آمد و گفت: «ببخشید اگر جای شما را تنگ کردم. نگران نباشید، به زودی میمیرم.» حالا هم نکبت کرونا، ضیافت این زبالههای دیگرآزار را تکمیل کرده است؛ مشتاقان خبر بد، در سرزمینی که با خشکسالی خوشحالی مواجه است. درس اول انسانیت این است که درد آدمها اسباب تجارت و وقاحت نیست. نفرین بر شما و اعتیاد ترحمبرانگیزتان به لایک و کامنت.»