فیلم سینمایی «حفره خرگوش» ساخته جان کامرون میشل روایتی پرکشش از یک فقدان است اما این فقدان فراتر از یک سوگواری برای از دست دادن است و داستان اقتباسی قابل انکا و بازیهای قدرتمندی که در این اثر شاهد هستیم، تا حدودی غافلگیرکننده و عمیقتر از انتظار است.
به گزارش «تابناک»؛ فیلم «حفره خرگوش / Rabbit Hole» درباره زن و مردی است که کودک چهار سالهشان را در حادثهای از دست دادهاند و اکنون هشت ماه پس از حادثه، همچنان با مشکلات روحی ناشی از آن دست و پنجره نرم میکنند. در این میان زن با بازی نیکول کیدمن از وضعیت روانی وخیم تری برخوردار است در فیلم «حفره خرگوش»، «بکا» و «هاوی» نهایت تلاششان را برای بهتر کردن اوضاع انجام میدهند.
این زن و شوهر اکنون با غم و اندوه از دست رفتن فرزندشان تنها هستند و زندگیشان نیز متوقف شده است. آنها مدتی را در بهت و شوک ناشی از این حادثه سپری کردهاند و اکنون در خانهای زندگی میکنند که سراسر آن پر است از وسایل، اسباب بازی ها و خاطرات کودکی که دیگر در آنجا نیست و از میانشان رفته است. از قضا «حفره خرگوش» در انگلیسی استعاره به یک تقلای سخت و بیحاصل برای عبور از مخمصه دارد.
آنها به یک باره حس میکنند زندگیشان دیگر تنها یک درد و عذاب روزمره که مجبور باشند تحملاش کنند، نیست. زندگی در حال شروعی دوباره است. فیلم «حفره خرگوش» بر اساس نمایشنامهای تحسین شده از دیوید لیزنی ابیر ساخته شده. فیلمنامه این توانایی را دارد تا فضاهایی سرد و خالی بین کلیشههای این گونه فیلمها را کاملا پر کند. «بکا» با بازی نیکول کیدمن و «هاوی» با بازی آرون اکرت دو شخصیت اصلی این فیلم هستند که با درد و رنج ناشی از خلاء احساسات از دست رفته خود دست و پنجه نرم میکنند.
آنها در جلسات درمانی گروهی که پر است از کسانی که عزیزی در زندگیشان از دست دادهاند، شرکت می کنند. «بکا» این جلسات را پر از معتادانی خودخواه میبیند که فکر میکنند هرچه که میگویند راست است، در حالی که «هاوی» یک گوش شنوا به اسم «گبی» (با بازی ساندرا او) پیدا میگند که میتواند با او درد و دل کند. البته تمام آن چیزی که هاوی پیدا میکند تنها یک جفت گوش است و نه چیزی دیگر.
«بکا» حتی به حرف های مادرش و یا خواهر کوچکترش نیز گوش نمیکند. او اکنون دیگر حتی تحمل سگشان را هم ندارد. ناراحتیهای او اکنون به نارضایتی، گله و شکایت تبدیل شده است. زندگی مشترک آنها اکنون به درجهای از زود رنجی و بحران رسیده که یه نظر می آید هیچ چیز نیست که گفتنش مشکلی به وجود نیاورد. چیزی که فیلم «کامرون میشل» را بسیار تماشایی میکند این است که با شجاعت دلیل حرفها و ناراحتی کاراکترهایش را پیش از به زبان آمدنشان، مورد رسیدگی و توضیح قرار میدهد.
با توجه به جملات گفته شده ممکن است فکر کنید حفره خرگوش مانند یک مراسم عزاداری طولانی، خسته کننده است ولی در حقیقت باید بگویم با فیلمی جالب و به نحو غیرقابل باوری سرگرم کننده روبرو هستیم. چیزی که فیلم بیشتر مورد پردازش و توضیح قرار میدهد کاراکترهای خود نیست، بلکه احساست، فکر و ذهن آنهاست.
در این فیلم، نیکول کیدمن، نقطه تعدل و اتکاء داستان است. او در قالب شخصیتی ظاهر میشود که بعد از مدتی تغییر شخصیت میدهد. اتفاقات زیادی در زندگی شخصیت مرد داستان، «هاوی»، می افتد ولی او در اعماق وجودش همان مردی است که همیشه بوده. اما «بکا» توسط حفره های عمیقی که هشت ماه قبل در وجودش ایجاد شده کماکان در حال رنج و عذاب است و به شدت آشفته به نظر می رسد. فیلم «حفره خرگوش» درباره این است که بکا چگونه توسط آشفتگی داخلی رو به افزون خود بلعیده می شود.
جدا از تمام مسائلی که گفته شد، باید بگویم «حفره خرگوش» چالشی است تکنیکی. این فیلم به اندازه کافی ساده است تا تمام اتفاقات دروناش را به خوبی پوشش دهد، ولی نه آنقدر ساده که این اتفاقات را برای خوشی بیننده و یا حتی گرمای بیشتر تعدیل کند.