یکی از این حاشیهها در هفتههای گذشته به صحبتهایش درباره چند فیلم جامانده از جشنواره فجر مربوط بود که واکنشهایی را هم در پی داشت، اما اتفاقی مهمتر از حاشیههای جشنواره فجر، یک رونمایی عمومی از فیلم پر سر و صدای افخمی یعنی «فرزند صبح» در افتتاحیه جشنواره فیلم عمار بود؛ فیلمی که اولین بار در بیستونهمین جشنواره فجر به نمایش درآمد و کسانی که روز ۱۸ بهمن سال ۱۳۸۹ در سالن همایشهای برج میلاد بودند حتما اتفاقهای زمان نمایش فیلم «فرزند صبح» و حاشیههای بعد از آن را به یاد دارند.
او حالا پس از یک دهه کشمکش، نسخهای را از این فیلم آماده کرده که میگوید، بهترین فیلمی است که ساخته و دوست دارد آخرین فیلمش نیز به عنوان کارگردان سینما در ایران همین اثر باشد.
پس از اعلام اسامی فیلمهای جشنواره، شما به عنوان یکی از اعضای هیات انتخاب -در اظهار نظری سینما را مُرده اعلام کردید. چرا؟
اگر مروری بر سینما در چند دهه قبل داشته باشیم میبینیم که مثلا ۵۰ سال قبل با فیلم «قیصر» نسلی تربیت شد که برای انقلاب آماده میشد، یعنی «قیصر» به مسعود کیمیایی مربوط نمیشد بلکه به دوران جوانی سینما در ایران مربوط بود؛ دورانی که پرده نمایش بزرگ بود، موبایل وجود نداشت و سینما تاثیرات هیپنوتیزمی میتوانست داشته باشد. وقتی میگوییم چیزی مُرد، یعنی تمام امکانات بالقوهی آن بالفعل شده و دیگر امیدی به آن نیست، اما آنچه درباره سینما گفتم، ارتباطی به این ندارد که در جشنواره فجر امسال به شکل غیرمنتظرهای چند فیلمساز اول و دوم خوب داریم. این سر جای خود است و آن سینمای مرده هم سر جای خود. به نظر میرسد این هم یک روند طبیعی است.
طرح چنین مسائلی از سوی شما به عنوان عضوی از هیات انتخاب جشنواره فجر که حاشیههایی هم داشته، با هماهنگی مسئولان جشنواره است یا اینکه چون بهروز افخمی هستید آنها را عنوان کردید؟
من با کسی هماهنگ نمیکنم.
پس چرا جشنواره چنین حرفهایی را به طور طبیعی نمیتواند تحمل کند یا بشنود؟
فکر میکنم دلیلش این باشد که قضیه را خیلی جدی میگیرند و آن را از مقوله امنیت ملی تلقی میکنند، در حالی که این طور نیست چون دیگر سینما اهمیتی ندارد. درباره سینما میتوان همه چیز گفت و مسئله پنهانی وجود ندارد. من بعد از مصاحبهای که در تلویزیون داشتم و بازتاب آن را گرفتم، متوجه شدم وقتی میگویم، «مستقیم به ما گفتند کدام فیلم پروانه نمایش نمیگیرد»، انگار حرف عجیبی زدهام و انتظار داشتند که این قضیه پنهان شود. در سینما عدهای عضو شورای پروانه نمایش هستند که درباره فیلمها تصمیم میگیرند، یک عده هم هیات انتخاب جشنواره هستند. هر کدام از این دو گروه کار خود را میکند و به خاطر اینکه کل سینما کم اهمیت شده دلیلی ندارد نکتهای پنهان بماند. به نظر میآید برخی بر اساس عادت، عمل میکنند همانطور که بعضیها بر اساس عادت همچنان فیلم میسازند و فکر میکنند فیلمهایشان میتواند دورانساز و بزرگ باشد؛ در حالی که گسترش قارچ گونه وسایل مختلف ارتباطی این موضوع را منتفی کرده و امکان اینکه بتوان یک فیلم دورانساز ساخت دیگر وجود ندارد.
با وجود همه این حواشی به نظر میرسد در مجموع از فیلمهای جشنواره امسال رضایت دارید؟
بله، خیلی هم برای خودم عجیب بود، یعنی ما (اعضای هیات انتخاب) در روز اول آماده شده بودیم تا یک بیانیه بدهیم و بگوییم متاسفانه بیشتر از ۱۲ فیلم برای بخش مسابقه جشنواره پیدا نشد. البته میدانستیم با این اتفاق به اعتبار جشنواره خیلی لطمه خواهد خورد و کلا به یک جشنواره محلی تبدیل میشود. ما در آن روزهای اول براساس آنچه دیدیم، فکر میکردیم فیلمها آنقدر بد باشد که اگر خیلی شانس بیاوریم شاید ۱۶ فیلم را بتوانیم انتخاب کنیم، هرچند همین تعداد هم در حد استاندارد نیست. دبیر جشنواره (مسعود نقاشزاده) میگفت، سعی کنید ۱۸ فیلم را انتخاب کنید، چون معمولا بخش مسابقه با تعداد بین ۱۸ تا ۲۲ فیلم حرفهای است و با بیشتر از ۲۲ فیلم هم داوری چنان مشکل میشود که چارهای جز ظلم کردن باقی نمیماند و بالاخره مجبور میشوید که حداقل در حد کاندیداتوری به بعضی فیلمها ظلم کنید؛ ولی چند روز که گذشت به نظر رسید اسمهایی (کارگردانهایی) که ما نمیشناسیم یا حداکثر یک فیلم از آنها دیدهایم کارهای خوبی ساختهاند.
این فیلمها محصول یک اتفاق هستند یا شما تحلیل دیگری درباره آنها دارید؟
من فکر میکنم در شرایطی که حدود ۷۰ درصد جمعیت کشور زیر ۴۵ سال سن دارند و سن متوسط جامعه از جوانی گذشته و به ۳۰ تا ۵۰ سال رسیده، اگر تکتک فیلمسازها را بررسی کنیم، میبینیم فیلمسازی که اولین فیلم خود را ساخته بر خلاف آنچه انتظار میرود آنقدرها هم جوان نیست و با توجه به کلی تجربه و کوشش برای ساخت فیلمش، حساب شده جلو آمده است. شاید هم یک علت دیگر این باشد که در دوران کرونا، تهیهکننده بخش خصوصی به شما پول نمیدهد که فیلم بسازید مگر آنکه آنقدر فیلم شما خوب باشد که تهیهکننده امیدوار باشد بخشی از پول برگردد یا اینکه فیلمنامه آنقدر خوب باشد که او سر ذوق آید و حتی حاضر به ضرر کردن باشد در حالی که قبل از کرونا اینطور نبود، همین که دو سلبریتی داشته باشید و یک داستان کمدی سرهمبندی کنید، میگفتند ۲۰ میلیارد تومان را برای فروش شما تضمین میکنیم و اگر هم کمی خوش شانس باشید تا ۴۰ میلیارد تومان هم میفروشید. در هیات انتخاب بسیاری از داستانهایی که ما دیدیم آنقدر خوب پرورش داده شده بودند که فکر میکردی اگر خودت در مقام تهیهکننده بودی حاضر بودی سرمایهگذار پیدا کنی، آسمان و زمین را به هم بدوزی تا حالا که قرار است با یک میلیارد تومان فیلمی ساخته شود پولش را فراهم کنی. بنابراین هر کدام از این دلایل ممکن است وجود داشته باشد، اما با اطمینان میتوان گفت، این پدیده ای است که در جشنواره فجر امسال اتفاق افتاده است؛ فیلمهای خوب زیادند و بهترین فیلمها برای آنهایی است که یا فیلم اول خود را ساختهاند یا فیلم دومشان را.
آیا میتوان گفت سینماگران جوان دارای اعتماد به نفس بیشتری هستند یا به عبارتی قلدر شدهاند و دیگر آن آدمهایی که همهی نیازشان را باید از بنیاد سینمایی فارابی بگیرند نیستند؟
اگر این نظر را به این معنای ارزان شدن وسایل فیلمسازی و در دسترس بودن ابزارش میگویید، میتواند درست باشد، اما اگر بر مبنای نتیجهگیری کلی از انگیزشها و نیروهای سیاسی - اجتماعی عنوان میکنید، مطمئن نیستم این طور باشد. یکی از چیزهایی که اتفاق افتاده و درواقع یک فکت است همین ارزان شدن وسایل فیلمسازی است که هر کسی با آنچه در دست دارد مثل یک موبایل و لپتاپ، میتواند فیلمی مناسب برای پرده بزرگ بسازد. اما به نظرم این فیلمسازها به دلایل دیگری غیر از پیشرفت اینترنت و فیلمسازی دیجیتال هم قُلدر شدهاند. مثلا شاید بخاطر سن و سال آنها باشد چون متوسط سن فیلمسازان اول و دوم جشنواره امسال خیلی کم نیست و یک دلیل دیگر برای این پدیدار شاید این باشد فیلمسازی مثل نوشتن یک رمان شده، یعنی اگر بتوانی متنی بنویسی و آن را در اینترنت عرضه کنی و آن نوشته از همان چند سطر اول بتواند مخاطب را گرفتار کند، یک سال بعد همه آن را میخوانند و به هم توصیه میکنند.
به تعداد کم ۱۲ فیلم اشاره کردید، در حالی که جشنوارههای الف خارجی بخش مسابقه را با حدود همین تعداد فیلم برگزار میکنند و در کنارش بخشهای غیررقابتی جایگاه ویژهای دارند. در ایران مدل برگزاری جشنواره فجر مثل آنهاست که یک هیات انتخاب و داوری وجود دارد، نوع جایزه دادنهای ما مثل اسکار است در صورتی که شبیه آن نیست و در مجموع یک ترکیب ملغمه است که در تمام بخشهای فنی هم جایزه میدهیم. شما این مدل را مفید میدانید؟
چارهای جز این نیست، یعنی نمیتوانید جایزههای فنی را ندهید چون اگر جایزه جلوههای ویژه حذف شود، باید پرسید که آیا خانه سینما باید این جایزه را بدهد؟ خانه سینمایی که هنوز آمادگی کافی و حرفهای ندارد تا تعداد زیادی متخصص فنی داشته باشد و بدون کسی را از دور خارج کردن فردی را مطرح کردن این مسئولیت را انجام دهد. این اتفاقها در دورههای قبلی خانه سینما رخ داده و جایزههای حرفهای خانه سینما جایزههای معتبری نشدند. در چنین شرایطی بسیاری میگویند بودن جایزه فجر از نبودنش بهتر است. بنابراین جشنواره فجر در این ۴۰ سال به تدریج بر اساس ضرورتها و نیازهای داخلی شکل گرفته و به نظرم بخشی از جنبههای بدش یا کم شده یا تلطیف شده است، مثل سیاستزده بودن که در دورههای اول جشنواره ممکن بود از جمهوری اسلامی خیلی انتظار برود با فیلمها سیاسی برخورد کند و گاهی هم این کار را انجام میداد، اما با انتقادهایی که نسبت به سیاستزدگی در جشنواره به حق یا ناحق وجود داشت، باعث شد هیأت داوران حرفهایتر شود و این مسئله سیاستزدگی اگر کم نشده باشد تشدید هم نشده است. در حالی که میبینیم جشنواره کن خیلی سیاستزدهتر شده و حتی اسکار هم به گندِ سیاست کشیده شده است. در ۱۰ - ۱۵ سال اخیر اسکار دیگر هیچ شباهتی به ۵۰ سال قبل خود که حرفهای برگزار میشد ندارد یعنی زمانی که به فیلمهایی که در تراز سینمای کلاسیک هالیوود بودند، بیشتر توجه میشد ولی الان مسائلی مثل همجنسگرایی داخل سیاستهای آکادمی شده و فیلمها بدون توجه به ارزشهای سینمایی و فقط بخاطر جسارت در طرح موضوعهایی که سیاسی شدهاند مورد توجه قرار میگیرند. در جشنوارههای کن و برلین هم همینطور است و اگر فیلمی در مخالفت با موضوعی مثل همجنسگرایی داشته باشید جایی در آن فستیوالها ندارد. قبلا هم یک بار به شوخی گفته بودم که جشنواره فجر ایران موفق شده جشنوارههای دیگر را هم خراب کند.
در جشنواره امسال حسرت شما تنها بابت همان دو فیلمی است که گفتید به جشنواره راه پیدا نکردند؟
نه، چهار، پنج فیلم است: «عروسک»، «علت مرگ: نامعلوم»، «کوچه ژاپنیها»، «میرجاوه» و دو، سه فیلم دیگر که (نبودشان) خیلی دل ما را سوزاند.
در مقطعی تمام هیجان و جذابیت جشنواره فجر به این بود که در آنجا فیلمهایی را میتوان تماشا کرد که ممکن است بعد از جشنواره امکان دیدن آنها فراهم نشود ولی الان سالهاست که این هیجان از دست رفته. شما به عنوان یک فیلمساز نتوانستید کاری کنید که فیلمهای مشکلدار حداقل در جشنواره فجر نمایش داده شوند؟
بله، جشنواره فجر در مقطعی همینطور بود و الان شکل دیگری شده است. اما درباره فیلمها بگویم که برای «عروسک» معلوم بود که نمیشود کاری کرد. در مورد «علت مرگ: نامعلوم» بعد از آنکه اصرارهای ما به جایی نرسید و دیدیم شورای پروانه نمایش حاضر نیست برای آن پروانه صادر کند، گفتیم حداقل آن را جزء رزروها بگذاریم. در فهرست رزروها فیلم «کوچه ژاپنیها» هم بود که یک فیلم عجیب و غریبِ سیاه و سفید و باحال، ساختهی امیرحسین ثقفی است. خیلی سعی کردیم این فیلم هم وارد ۲۲ تا انتخاب نهایی شود ولی اصلاحات زیادی به آن داده شده بود و میگفتند فیلم خشن است و تا بخواهند صحنههای خیلی خشن مورد نظر شورای پروانه نمایش را اصلاح کنند دیگر انتخابها مشخص شده بود.
برویم سراغ «فرزند صبح» که پس از ۱۱ سال نسخهای که مد نظر شماست در افتتاحیه جشنواره فیلم عمار رونمایی شد. اولین سوالی که به ذهن میرسد به عنوان مخاطبی که در سال ۸۹ هم فیلم را ندیده، این است که پیش فرض شما برای چیدمان ساختار فیلم چه بود؟ چون هر کسی که فیلم را ببیند احساس میکند این کار میتوانست یک اثر درام رایج از جنس سریالهای تلویزیونی که مخاطب هم خیلی بپسندد باشد، ولی برای ۱۱ سال پیش که سینمای هنری اینقدر جایگاه نداشت، انگار سیالیتی را قائل بودید تا فیلم خطی نباشد و فضای نیمهانتزاعی ایجاد کند. آن نگاه چه بود که شما را برای ساخت یک چنین سوژهی حساسی در ریسک ساخت یک فیلم مألوف قرار نداد؟
شاید حساسیت سوژه باشد که از خیلی نمیتوان به آن نزدیک شد و فیلمی در مدل یک مستند سیاسی ساخت. علتش تمام اختلافنظرها و حساسیتها و کوششها برای مصادره شخصیت امام (ره) از طرف جریانهای مختلف است که سبب میشود فکر کنی اگر بخواهی وارد این عرصه شوی، از همه طرف تیر میخوری پس نمیتوانی فیلم بسازی. یعنی ممکن است کار باعث سوءتفاهم شود، هرچند شاید به عنوان یک سیاستمدار یا فیلمساز سیاسی شهرت پیدا کنی ولی فیلم به نتیجه نمیرسد و دعوا راه میافتد و کار داستانپردازی و فیلمسازی در این میان فراموش خواهد شد.
وقتی ۲۵ سال قبل اولین بار پیشنهاد ساخت فیلمی درباره زندگی امام مطرح شد همان موقع شرایط اولیه خود را گفتم، یعنی تاکید کردم که درباره دوران حکومت امام فیلم نمیسازم و ممکن است درباره دوران تبعید یعنی از زمان فوت آقای بروجردی تا تبعید امام - از اواخر سال ۳۹ تا اواسط سال ۴۳ - یا در دوران کودکی کارهایی بکنم و در زمان فیلمنامه نوشتن دوران کودکی مسلط شد و به سمتی رفتم که خودم هم بیشتر دوست داشتم یعنی فیلم ساختن درباره یک کودک که در دورانی چشم به جهان باز میکند که دنیا به سرعت در حال ویران شدن است، در آستانه جنگ جهانی اول. پدر این کودک مجتهد است ولی ترور شده، یعنی دورانی است که مجتهدکُشی در کشوری که به شدت مذهبی و سنتی بوده شروع شده، تلاشها براین است که نظام ملوکالطوایفی از بین برود و کشوری مدرن به معنای امروزی درست شود. خانهای که این کودک در آن زندگی میکند یک عمارت بزرگِ خانی با دیوارهای بلند و برجهای تیر است. او در چنین خانهای بزرگ میشود و به دلیل آشوبها و ناامنیها اجازه بیرون رفتن هم ندارد. چون راهزنها همیشه به خمین حمله میکردند ولی در نهایت این بچه در خانهای بزرگ می شود که تمام عالم اوست و «خانه» برای خود نوعی شخصیت دارد و کاراکتر اصلی فیلم است.
چه شد که صاحب و سرمایهگذار فیلم این اثر را نپذیرفتند، چون به نظر میرسد مقاومتی دربرابر آن وجود داشت؟
شاید دلیل اصلی این باشد که از اسم امام هم میترسند، یعنی نه تنها تهیهکننده، بلکه دیگران هم از اسم ایشان میترسند. فرض کنید گروهی از بچههای خیلی مذهبی و متعصب را جمع کنید و این فیلم را به آنها نشان دهید. بعضیشان میگویند مگر تصویر امام این بوده؟ حالا اگر بپرسی در زمان حیات امام مگر تو چند ساله بودی و حتی موقع فوت ایشان کجا بودی، پاسخی ندارند ولی میگویند اسلام همان چیزی است که من فکر میکنم. بنابراین کسی که درباره حضرت خمینی فیلم میسازد از همان اول باید صابون تیر خوردن از همه طرف را بر تن خود بمالد و بر همین اساس پس از مطالعه و تحقیق به انتخاب این مقطع از زندگی ایشان رسیدم و فیلمی ساختم که با وجود همه سختیها به مرحلهای رسیده که در حال دیده شدن است. فکر هم میکنم «فرزند صبح» بهترین فیلمی است که ساختهام و دوست دارم این آخرین فیلم من به عنوان کارگردان سینما در ایران باشد. شاید اگر عمری بود در خارج از کشور فیلم سینمایی برای پخش جهانی و عرضه در پلتفرمها بسازم و فکرهایی هم از این بابت دارم، اما در سینمای ایران دوست دارم با همین «فرزند صبح» کارگردانی را تمام کرده باشم.
اما انگار یکی دو سال قبل پروانه ساخت یک فیلم جدید را گرفته بودید؟
بله برای «کاغذ شطرنجی» بود که دو سال قبل و پیش از سریال «رعد و برق» میخواستم بسازم، اما دیگر زیاد در حال و هوای آن نیستم، شاید به خاطر همین زمانی باشد که طی شده و ممکن است فیلمنامه را به یکی از همین فیلمسازهای جوان بدهم که میخواهند کار دوم یا سوم خود را بسازند و بعد خودم تهیهکننده باشم.
کلا کارگردانی را کنار میگذارید یا کارگردانی فیلم سینمایی را؟
تهیهکنندگی و کارگردانی سریال را کنار نمیگذارم فقط کارگردانی سینما را در ایران نمیخواهم ادامه دهم، چون وقتی میگویم سینما دیگر نمیتواند هیجانانگیز و دورانساز باشد خودم اگر به آن اعتقاد دارم، باید اولین کسی باشم که به آن عمل میکنم. در نتیجه فکر میکنم ممکن است سریال بسازم و حتی ممکن است تئاتر اجرا کنم اما برای کارگردانی سینما فکر میکنم «فرزند صبح» پایان خوبی است.
آقای محمدرضا شرفالدین (تهیهکننده) سال گذشته مطرح کرد که سه نسخه از «فرزند صبح» موجود است؛ یکی ادیت خودشان که به نظر در زمان جشنواره انجام شده، یکی تدوین سیفالله داد و سومی هم تدوین خود کارگردان ولی شما تاکید دارید که تدوین فیلم آماده شده برای نمایش همان نسخه تدوین شده سیفالله داد است.
دو نسخه از فیلم بیشتر وجود ندارد؛ البته نمیدانم آن نسخه ۱۴۰ دقیقهای را حفظ کردند یا خیر ولی اگر موجود باشد، میتوان گفت که فقط دو نسخه داریم، مگر اینکه همین پنج دقیقهای را که ما از فیلم (نسخه تدوین شده سیفالله داد) کم کردیم به حساب یک نسخه جدید بگذارند که واقعیت این طور نیست، چون فیلم از کار سیفالله داد فاصله نگرفته است. درباره آقای شرفالدین فقط همین را میتوانم بگویم که او در نقش تهیهکننده به عنوان کسی که مسئول فیلم است، حرفهای رفتار کرده ولی کسی که فیلم را در آن زمان تدوین کرد، شرفالدین نبود. نمیخواهم فرد اصلی را هم متهم کنم، چون بالاخره الان فیلمساز خوبی شده است.
چرا در نسخه جدید نقش محمدعلی کشاورز حذف شده است؟
محمدعلی کشاورز نقش حاج علی اکبر معلم را داشت که هنوز هم اشارهای به این شخصیت میشود ولی واقعیت این است که آقای کشاورز در آن مقطع کم و بیش دچار فراموشی بود و در حفظ کردن دیالوگها مشکل داشتیم و جوری نبود که بتوانیم نماها را حتی به شرط دوبله حفظ کنیم. ما تا وقتی تجربه نکردیم متوجه نشدیم که شرایط به چه شکل است ولی سکانس خوب نشد و در همان روز اول متوجه شدم که نمیتوان آن را نگه داشت و فقط به احترام آقای کشاورز فیلمبرداری کردیم تا اگر با دوبله نتوانستیم کاری بکنیم، حذف شود.
آقای افخمی شما جدا از وجههی فیلمسازی، یک کاراکتر سیاسی هم به واسطه تجربه نمایندگی مجلس دارید. از صحبتهای شما اینطور برداشت میشود که یک حس و ارتباط درونی با فیلم و سوژه آن دارید. در حالی که در برههای که فیلمنامه را می نوشتید یا زمانی که آن را میساختید و حتی در اولین رونمایی فیلم در سال ۸۹، فضای سیاسی و اجتماعی دیگری در جامعه وجود داشت. نگران نیستید که فراز و نشیبهای یک دهه اخیر در بازخورد مخاطب تاثیرگذار باشد؟
واقعیت این است که در دهههای ۶۰ و ۷۰ هم وضعیت به همین شکل بود. یادم میآید وقتی به بازیگران پیشنهاد میدادم فشارهایی وجود داشت که در جای خود حکایتی است! البته من هم نمیخواستم از بازیگران حرفهای استفاده کنم و فکر میکردم همه نقشها را از بازیگران تئاتر لرستان انتخاب کنم، اما بعدا بیت امام (ره) و آسید حسن (خمینی) گفتند این کار را نکنید، بالاخره او پدربزرگ ماست و خوب است که بازیگران مشهوری روی پوستر و عکس فیلم باشند. حتی گفتند «محمدرضا شریفینیا» شبیه پدر ماست.»
بهجز آن، به بسیاری از بازیگرانی که پیشنهاد بازی را ارائه میکردیم اول موافقت میکردند ولی بعد از یک هفته عذرخواهی میکردند. معلوم بود به شدت ترسانده شدهاند، آن هم با تعبیراتی از این قبیل که مردم با این رژیم مخالفت دارند. هدیه تهرانی هم وقتی برای بازی دعوت شد، بسیار تحت فشار قرار گرفت و او را تهدید کردند ولی زیر بار نرفت و اصلا نترسید. الان هم فکر میکنم اگر تصویر خود را ببیند اینطور به نظرش آید که کار آبرومندی است و چیزی نیست که بخاطر پذیرش آن شرمنده باشد هرچند ممکن است فکر کند فیلم موفقیت چندانی پیدا نمیکند یا به کاراکتر سینمایی او کمک خاصی نمیکند.
آتیلا پسیانی هم جزء بازیگران خوب این فیلم است.
بله همینطور است، آتیلا کلا بسیار بازیگر خوبی است ولی برای سینما هیچ اهمیتی قایل نیست، یعنی چه فیلم سینمایی بازی کند یا سریال، اصلا آنها را جدی نمیگیرد. به جایش یک تئاتریِ مادرزاد است. در تئاتر یک شیوه مقدس زندگی کردن را دنبال میکند اما وقتی به سینما و تلویزیون میرسد فقط برای پول درآوردن است.
درباره بازیگر نقش امام هم گفته میشد که ابتدا قرار بوده جمشید هاشمپور بازی کند ولی آنقدر دستمزد بالایی را پیشنهاد میدهد که اساسا با آن مخالف شود.
درباره او ماجرا اینطور نبود، اتفاقا جمشید هاشمپور دوست داشت که این نقش را بازی کند اما تست گریمش اصلا خوب نشد و کاملا مشخص بود که جمشید هاشمپور است و هیچ شباهتی به امام پیدا نکرد. درباره بازیگران دیگر مثل کسانی که قرار بود نقش مادر یا دایه امام را بازی کنند، کاندیداهای دیگری وجود داشت که اسم نمیآورم ولی اول پذیرفتند و بعد وحشتزده خواهش کردند که کنارهگیری کنند.
در ادامه سوال قبلی این را میخواستم بگویم که یکی، دو سال اول انقلاب بعضی مردم در تظاهرات با انقلاب مخالفت نشان میدادند، الان هم به نظرم چندان فرقی نکرده، البته چرا، تفاوتهایی به وجود آمده از جمله اینکه مخالفین و موافقین آنتاگونیستیتر برخورد میکندن، یعنی عشق و نفرت شدید شده است. بعضیها که میدانند سالهای آخر عمرشان است کارشان به وطن فروشی کشیده و در کشورِ دشمنِ خونی ما یعنی امریکا راههای سرنگونی حکومت ایران را بررسی میکنند. کار آنها جز خیانت نیست و جالب است که فرار رو به جلو میکنند و میگویند هر کسی کاری برای حکومت انجام دهد، خائن است. یک اتفاق دیگر هم این است که نسلِ تصمیمگیر درباره سیاست، نسبت به خرداد سال ۷۶ - که ۷۰ درصد جمعیت ایران زیر ۳۰ سال سن داشتند و مخالف و موافق آماده جنگ بودند - عقلرستر شده است. در دهه ۷۰ با توجه به اینکه از تاریخ انقلاب هم فاصله گرفته بودیم، نمیدانستند هرج و مرج چه نتایجی را در پی دارد و چقدر میتواند خطرناک باشد، چون ماجراجو بودند اما الان این حس در آنها تعدیل شده است. در نتیجهی این عقلرس شدن چه آنهایی که خودفروشی کرده و در خارج از کشور خواهان سقوط جمهوری اسلامی هستند، و چه آنهایی که اینجا میگویند ما هیچ ایرادی نداریم، هیچکدام توسط اکثریت جامعه مسموع نیستند. درواقع اکثریت جمعیت کشور دیگر حوصله سیاست را ندارد، به همین دلیل فکر میکنم «فرزند صبح» مخاطب خود را خواهد داشت؛ ضمن اینکه فیلمی نیست که کسی را عصبانی کند و جهت گیری تندی نسبت به کسی داشته باشد.