به گزارش تابناک به نقل از همشهری آنلاین، از دم دمای عصر کار خانم خانه با آب و جارو کردن پشتبام و پهن کردن زیرانداز و بساط کاهو و سکنجبین شروع میشد. وزیدن گاه و بیگاه نسیم خنک در هوای گرم تابستانی، پشتبامها را بهترین فضا برای خوردن یک شام خوشمزه تبدیل میکرد. بساطی که با هنر مادر خانواده به بهترین شکل داخل مجمعه بزرگ مسی آماده میشد و پدر یا پسرهای خانواده وقت شام این مجمعه را با مهارت خاصی از پلههای باریک و کوچک حد فاصل خانه تا پشتبام حمل میکردند.
«خسرو خورشیدی» در کتاب «آن روزگاران تهران» که حاصل نقاشیهای سیاه قلمش از تهران معاصر و سالهای آغازین عصر حاضر است با یادی از این ماجرا نوشته است: «در دهههای ۱۰ و ۲۰ شمسی خوابیدن در پشتبامها در تابستانها بسیار رایج بود، حتی اگر خانهای فضایی بزرگی هم داشت، در پشتبام فضایی بود که همه آسمان بالای سرت را در تملک تو مینهاد، در بیشتر خانههای قدیمی دور پشتبام را حفاظی احاطه میکرد. پس از غروب آفتاب، رختخوابها را روی فرشی که در مدن روز روی رختخوابها قرار داشت پهن میکردند، کمکم خنکای نسیم عصرگاهی بستر را خنک میکرد. به گونهای که شبهنگام وقتی تن به بستر میکشاندی خنکی آن حس لذتبخش غیرقابل وصف به تو میبخشید، در پگاه پیش از سر زدن آفتاب، آسمان رنگ آبی به خود میگرفت و آرام آرام به یاسی پررنگ یعنی آبی آسمان بدل میشد.»
مرحوم «مرتضی احمدی» راوی شیرینسخن زندگی تهران قدیم هم در این باره میگوید: «یه زمانی بود که ما تابستانها پشتبام میخوابیدیم. ستارهها انگار روی سینهمان بودند. اینقدر که هوا صاف و سالم و تمیز بود. ما اون وقت انتخاب میکردیم کدام ستاره مال کی باشد. کلکل میکردیم و دعوامان هم میشد هر شب. ولی مردم الان ستاره نمیبینند آخه. این آفتاب تهران که رنگ نداره؟ آنقدر کثافت جلو تابش خورشید را گرفته که نور نمیرسد به شهر. اگر شما بروید یه روستا نمیتوانید یه روز توی آفتاب بایستید. همه تن و بدنتان میسوزد ولی تهران از این خبرها نیست.»