به گزارش «تابناک»؛ روزنامههای چهارشنبه دوم شهریورماه در حالی چاپ و منتشر شد که عراق در تحصن، پروژه سدسازی عراق چه بر سر خوزستان میآورد؟ تخلیه شوک تورمی اصلاح ارز ترجیحی، مرگ سریالی درختان در پایتخت و رتبهبندی معلمان؛ واقعی یا کاغذبازی؟ در صفحات نخست روزنامههای امروز برجسته شده است.
در ادامه تعدادی از یادداشتها و سرمقالههای منتشره در روزنامههای امروز را مرور میکنیم:
جاوید قربان اوغلو، تحلیلگر مسائل بینالملل طی یادداشتی در شماره امروز آرمان ملی نوشت: هرچند نسبت به چند روز گذشته تحول مهمی در رابطه با روند مذاکرات رخ نداده ولی مهمترین تحولی که بسیار مثبت هم ارزیابی میکنم این است که الان توپ در زمین آمریکاست درحالی که قبلا توپ در زمین ما بود و ما بالاخره در مقابل سوالاتی از طرف اتحادیه اروپا و کشورهای دیگر با اینکه درگیر برجام نیستند ولی با ما ارتباطاتی دارند، قرار داشتیم. ایران در همان زمان تعیین شده دوشنبه گذشته ساعت نیمه شب پاسخها را فرستاد و توپ را به زمین طرف مقابل انداخت و آمریکاییها هنوز مشغول بررسی پاسخهای ایران هستند. دومین تحول اینکه ایران از یکی از مهمترین شروط خود که خارج کردن سپاه پاسداران از لیست گروههای تروریستی بوده را فعلا کنار گذاشته است که مهمترین تحول و رویکرد ایران بود که انجام داد و طرف مقابل را آچمز کرده است، چون طرف مقابل شاید فکر میکرد با توجه به خط قرمزی که از سوی ایران اعلام شده بود، ایران دست به چنین کاری نزند. از این رو تحول مهمی است.
سومین رخدادی که میتوانم در این رابطه به عنوان یک عامل واسطه یا کسی که در روند مذاکرات پاسخها و پیامها را رد و بدل میکردند، اشاره کنم؛ اظهارنظر آقای جوزف بورل است که از پاسخ ایران ابراز خرسندی کرده و ادامه داده که منتظر هستیم آمریکاییها به پیشنهادهای ایران پاسخ دهند که این هم مکمل همان بحث اول است و به نفع ماست و توپ را به زمین آمریکاییها انداخته است. از طرفی اظهارنظر عجولانه سخنگوی وزارت خارجه آمریکا مبنی بر اینکه ایران از بعضی خط قرمزهایش عقب نشینی کرده، نشان دهنده نوعی انفعال آمریکاییهاست و اقدام مثبتی میدانم والبته ادامه داده که ممکن است هنوز بعضی موارد مانده باشد و داریم بررسی میکنیم که سخن زیاد قابل اعتنایی به نظر نمیرسد. اما از اینکه آیا در مبحث تضمینها، پیشرفتی حاصل شده یا نه و آمریکاییها چه گفتهاند بیاطلاع هستم ولی اخباری که منتشر شده و اظهارنظر یکی از نمایندگان مجلس بعد از شنیدن سخنان آقای باقری که به مواردی اشاره کرد نشان میدهد که ظاهرا به محض اعلام توافق ۱۷ بانک ایران از تحریمها خارج میشوند و نفت ایران تا دو و نیم میلیون بشکه صادر میشود و ۵۰ میلیون بشکهای که بلافاصله وارد بازار نفت میشود و همه مواردی که منوط به انجام تفاهم است و امیدواریم که بنا به گفته آقای بورل تا هفته آینده عملیاتی شود. آنطور که گفته میشود هفته آینده آقای امبرعبداللهیان برای امضای توافق راهی وین میشوند و امیدواریم دوباره اتفاق غیرمنتظرهای نیفتد و احیای برجام رقم زده شود.
اما در این میان اسرائیل در این موقعیت هیچ کاری نمیتواند بکند و همه کارهایی که میتوانسته تابهحال انجام داده. اسرائیل بیشتر روی اروپاییها، فرانسه و آلمان دارد فشار میآورد، اما چون هم فرانسه و آلمان خواهان به نتیجه رسیدن مذاکرات هستند مخصوصا آلمان که مشکل انرژی دارد و فرانسه هم به دلیل جنگ اوکراین متحمل رشد تورم شده و شرایط برای اروپا مناسب نیست درحالی که آمریکا همچنان از جنگ اوکراین متاثر نشده از این رو اروپاییها در این زمان به فشارهای اسرائیل اعتنا نخواهند کرد. سخنگوی وزارت خارجه آمریکا نیز اعلام کرد از نظر فنی با اسرائیل اختلاف نظر داریم ما در استراتژیمان که ایران به بمب اتم دست پیدا نکند هم نظر هستیم به این معناست که آمریکاییها مایل نیستند اسرائیلیها در این زمان نقشآفرینی کنند. از طرفی اسرائیلیها خودشان درگیر مشکلات داخلی خودشان هستند و انتخابات پیشرو دارند. نتانیاهو دوباره خیز برداشته و وضعیت لابیک نیز به دلیل شرایط ائتلافی که دارند، آنچنان مستحکم نیست. از این رو اسرائیل در این موقعیت کار چندانی که بر روند مذاکرات تاثیرگذر باشد، نمیتواند انجام دهد مگر اینکه دست به کار عملیاتی یا اتفاق تروریستی که در آن تبحر دارند، بزنند. بنابراین اگر اتفاق خاصی که بر روی مذاکرات تاثیرگذار نباشد، نیفتد انشاءالله شاهد توافق خواهیم بود.
«جهانصنعت» طی یادداشتی در شماره امروز خود با تیتر گناه مردم چیست که باید فقیرتر شوند، نوشت: پیش از تاسیس نهادی به اسم دولت در جامعههای انسانی، دو عنصر امنیت و مالکیت آدمیان با تهدید آدمها و گروههای پرزورتر روبهرو بود و به همین دلیل رشد و پیشرفت جامعههای انسانی شتاب کافی نداشت. شهروندان در فقدان امنیت برای جان و مال خود انگیزههای کمتری برای پسانداز و سرمایهگذاری و ثروتاندوزی داشتند. جامعههای انسانی در این دورانها گرفتار استبداد شاهان و استبداد گروههای بانفوذ و قلدر بودند تا اینکه پس از فرازونشیبهای بهتبرانگیز توانستند به مفهوم دولت برسند. نهاد دولت پس از آن تاسیس شد که هر آدمی قبول کرد باید بخشی از اموال خود را بدهد تا برای خود امنیت و آرامش بخواهد و نیز محدودیتهایی را در زندگی فردی و گروهی بپذیرد. فلسفه تاسیس نهاد دولت در پویش تاریخ همین بوده و هست. یعنی وظیفه دولت و همه نهادهای حاکمیتی این است که امنیت شهروندان را از نظر جان و مال تامین کنند. در دورههای تازه تاریخ معاصر، اما نهاد دولت نیز از نظر کارکرد و راهبرد و هدفها پیشرفت چشمگیری پیدا کرده است. مهار نرخ تورم و نیز برنامهریزی برای افزایش رفاه مادی شهروندان در مقایسه با سالهای پیشین و در مقایسه با دیگر جامعهها نیز از وظایف دولت است.
متاسفانه نهاد دولت در ایران در همه نیم سده سپری شده بیشترین برنامهریزی را برای افزایش قدرت نهادهای حاکمیتی کرده است و در تعارض افزایش قدرت حکومت و مردم در سوی حکومت ایستاده است. برای نشان دادن این مفهوم میتوان به آمارهای در دسترس اشاره کرد. به طور مثال معاون بررسیهای اقتصادی اتاق بازرگانی تهران به این نتیجه رسیده است که «سطح درآمدهای امروز خانوارهای شهری و روستایی کمتر از رقم سال ۱۳۹۶ است.» این نتیجه به هر دلیلی که پدیدار شده باشد، نشان میدهد نهادهای حاکمیتی به وظیفه اصلی خود که همان افزایش سطح رفاه شهروندان است عمل نکرده و برخلاف آن عمل کردهاند. شهروندان ایرانی به دلیل اینکه از کل قدرت موجود در کشور سهم اندکی دارند و بیشترین قدرت در اختیار نهادهای حکومتی است هیچ کوتاهی نکرده بلکه در این سالهای نفرینشده سختتر و بیشتر کار کردهاند. آیا حق شهروندان ایرانی که نسبت به شهروندان جهانی بیشتر کار میکنند و انگیزه پیشرفت نیز دارند این است؟ چرا باید ایرانیان امروز فقیرتر از سال ۱۳۹۶ باشند؟ نهاد دولت باید در اینباره پاسخگو باشد و بتواند با شهامت بگوید دلیل عقب ماندن ایرانیان از رفاه چیست؟ چرا باید ایرانیان به جای اینکه هر سال در وضعیت بهتری قرار گیرند در پلههای پایینتر میایستند؟ این عددها به صورت میانگین است و اگر شکاف درآمدی را بر این ارقام اضافه و سهم هر گروه از درآمد کل و نیز سهم نهادهای حکومتی و دولتی از بودجه کل کشور را بررسی کنیم خواهیم دید مردم در وضعیت بدتر قرار دارند. مردم مظلوم ایران چه باید کنند که از این وضعیت ناراحتکننده عبور کنند و همانند همه شهروندان جهانی به میزانی که کار میکنند و زحمت میکشند از نظر رفاهی در وضعیت بهتری قرار گیرند.
مهرداد احمدی شیخانی طی یادداشتی در شماره امروز اعتماد با عنوان چرا با افغانستان فرق داریم؟ نوشت: تحلیلگران بسیاری در مورد استبداد نفتی، نظر داده و مقاله نوشتهاند و گفتهاند وقتی دولت برای رفع نیازهای خود احتیاجی به مردم نداشته باشد و مستقل از آنان بتواند از درآمد نفت گذران کند، خواهد توانست خارج از اراده مردم، هر کاری که میخواهد انجام دهد و این بزرگترین عامل در جلوگیری از توسعه سیاسی در یک کشور نفتی است و هم از این روست که نفت در چنین کشورهایی، نه عامل توسعه که به عامل بازدارنده توسعه تبدیل میشود و مثلا برای کشور ما طی این صد سال، «نفت» نهتنها نقش مثبتی در جهت رشد و توسعه اقتصادی کشور نداشته، بلکه جلوی توسعه سیاسی را نیز گرفته و مانع و خاکریز اول بر سر راه رسیدن به دموکراسی بوده و در مقابل برای کشورهایی مثل کشورهای شرق آسیا، فقیر بودن، یک خوشاقبالی بود، چون حاکمیت این کشورها برای قدرتمند شدن، نیاز داشت که جامعه ثروتمند شود و ثروتمندی جامعه مستلزم کار سخت و برنامهریزی خوب و دولت کارآمد است. اما ببینیم این نظر، در اینجایی که ما هستیم یعنی فلات ایران و منطقهای که خاورمیانه نامیده میشود، چگونه است، برای همین لازم است که کمی در تاریخ به عقب بازگردیم. در زمان نادرشاه افشار، آخرین باری که فلات ایران تقریبا یکپارچه بود. با مرگ او این یکپارچگی از دست رفت و بخشهای مختلف قلمرواش، یا به دست سردارانی که گمارده بود، یا جانشینانش مانند شاهرخ یا حاکمان محلی افتاد و تکهتکه شد. همه این تکهها که نوعی از ملوکالطوایفی را تصویر میکرد، از نظر معیشت، فرهنگ، نحوه حکومت و مواردی از این قبیل تقریبا مشابهت داشتند. از مرگ نادر تا جایی که در ابتدای این یادداشت اشاره شد که درآمد نفتی این ۱۰۰ سال چه تاثیری بر استقرار دموکراسی و توسعه سیاسی کشورمان داشته، از آن قلمرو افشاریه، سه منطقه اصلی با حکومتهای مشخص و با همان وضعیت تقریبا مشابه پیش گفته در اکثر امور باقی مانده بود.
افغانستان با پادشاهی «امانالله خان»، امارت بخارا با فرمانروایی «میر محمد امیر عالمخان منغیت» و ایران که در ابتدای حکومت پهلوی و رضاشاه بود. امارت بخارا که همان ابتدای این ۱۰۰ سال با انقلاب بلشویکی سقوط کرد و امیر عالمخان به کابل فرار کرد و همانجا درگذشت، امانالله خان، پروژه نوسازی افغانستان را در پیش گرفته بود و دانشگاه کابل را ۱۰ سال قبل از دانشگاه تهران تاسیس کرد و رضاشاه که توسعه آمرانه را در پیش گرفت. اما توسعه قبل از هر چیز نیازمند سه بستر است، راه که شهرها را به هم پیوند دهد، سواد که امکان آموختن موضوعات تخصصی و جدید را فراهم کند و بهداشت تا از مرگ و میر جلوگیری و نیروی لازم برای پیشبرد توسعه را حفظ کند و این هر سه نیاز به سرمایه دارد. در امارت بخارا، دولت بلشویکی این هزینه را مانند تمام جمهوریهای جدید پیوسته به اتحاد جماهیر شوروی متقبل شد و کار را آنگونه که خود میخواست پیش برد. در افغانستان سرمایهای برای ایجاد آن سه بستر وجود نداشت و هنوز هم ندارد، برای همین جدای از چند شهر، تقریبا در اکثر مناطق افغانستان، وضعیت چندان با ۱۰۰ سال پیش که هیچ، که با قرن پنجم هجری هم تفاوتی ندارد.
در ایران، اما وضعیت با هر دو اینها فرق میکند. اینکه در کشور بیابانیمان، با فاصلههای دور شهرها از یکدیگر، راههای بسیاری ساخته شد، آموزش که تا دورترین نقاط کشور رسوخ کرد (با همه نابرابریهای اسفبار موجود) و بهداشت که مرگ و میر را به رقم قابل توجهی پایین آورده و سطح درمانی کشور را مایه مباهات کرده، آنهم وقتی ۵۰ سال پیش در بسیاری از درمانگاهها، پزشک هندی به درمان بیماران مبادرت میکرد، نیاز به سرمایه داشت که بخواهیم یا نخواهیم، آن را از نفت تامین کردیم و حتی پروژه سوادآموزی که امام خمینی (ره) از همان ابتدای استقرار جمهوری اسلامی بر آن تاکید داشت، مگر بدون تامین بودجه حاصل از نفت امکانپذیر بود؟ امروز اکثر دانشگاهها پولی است ولی وقتی که پروژه آموزش پزشک در کشور کلید خورد تا دیگر نیازی به پزشک هندی نباشد، مگر آموزش دانشگاهی رایگان نبود؟ و مگر این راهها که ساخته شد با پول نفت نبود؟ نفت قطعا و حتما فسادزاست و عامل و مانع توسعه سیاسی، ولی مگر در افغانستان و یمنِ فقیر و بدون نفت، توسعه سیاسی رخ داد؟ شاید ما حواسمان نیست که در اروپا یا شرق آسیا یک عامل مهم درآمدزایی وجود دارد که در اینجا که ما هستیم، یعنی فلات ایران و خاورمیانه اثری از آن نیست یا بسیار کم است؛ باران. آب قبل از هر چیزی امکان پدیداری کشاورزی و جامعه فئودالی ثروتمند و به تبع آن نزدیکی شهرها را فراهم میکند. جامعه فئودالی ثروتمند مقدمهای است برای ظهور جامعه صنعتی و سرمایهداری. اگر جامعه امروز ما با جامعه ۱۰۰ سال پیش فرق دارد و طبقه متوسط قابل اتکایی دارد و افغانستان فاقد آن است، فقط به این دلیل است که ما بودجه لازم برای ساختن راه، سوادآموزی عمومی و بهداشت همگانی را داشتیم و افغانستان نداشت، آن هم وقتی هر دو کشور به دلیل نبود آب کافی و عدم امکان انباشت سرمایه، نمیتوانستند از دوران فئودالی به عصر سرمایهداری و صنعتی برسند.