به گزارش «تابناک» روزنامههای امروز شنبه ۱۳ اسفندماه در حالی چاپ و منتشر شد که کام شیرین بوشهر از نبرد علیه تنش آبی، ادامه تحلیلها و گزارشها درباره مسمومیت سریالی در مدارس دخترانه و سفر رافائل گروسی به ایران در صفحات نخست روزنامههای امروز برجسته شده است.
در ادامه تعدادی از یادداشتها و سرمقالههای منتشره در روزنامههای امروز را مرور میکنیم:
مسعود پیرهادی طی یادداشتی در شماره امروز رسالت نوشت: اصل وجود دشمن در طول تاریخ، بدیهی است. از زمان حضرت آدم تا به امروز، دشمنیهای جن و انس، وجود داشته است. از شیطان که به تعبیر و تأکید قرآن کریم، دشمن ماست و باید او را به دشمنی بگیریم، تا اولیاء شیطان و انسانهای فریبخورده و فریبدهنده. تا وقتی جدال حق و باطل و ظالم و مظلوم ادامه دارد، دشمن و دشمنی هم هست. خدا که خداست، دشمن دارد؛ ما که ماییم. فوز ما در آنجاست که دشمن خدا و ما یکی باشد؛ عدوالله و عدوکم. پس توهم اینکه دشمن وجود ندارد، عقلا و نقلا، ناصحیح است. اما این دشمن یا دشمنان را باید شناخت؛ توان آنان را ارزیابی کرد؛ نقشهها و مدل رفتاری او را بررسی نمود و با آن مقابله کرد. همه دشمنان هم در یک جایگاه و رتبه نیستند. دشمنترین دشمنان، نفس ماست. اگر این نفس و دشمن درونی مهار شود، هزار هزار دشمن کوچک و بزرگ بیرونی، زمینگیر میشوند؛ علتش هم این است کسانی که توان لجام زدن به نفس اماره و سرکش را دارند، از کید کفار و مکر دشمنان، غافل نمیشوند؛ نه اینکه مقابل دشمن بیدار و غدار، بخوابند و هوشیاری خود را از دست بدهند.
دشمن گاهی آشکارا دشمنی میکند و گاهی در پس پرده و منافقانه عداوت خود را اعمال میکند. گاهی در لباس خودی نفوذ پیدا میکند و گاهی حرفهایتر حتی در کالبد شخصی هم درنمیآید بلکه فکرها و نگاهها را مسموم و مصروف به خود میکند و از جبهه مقابل، یارگیری نموده و ضربه میزند.
بعضی از دشمنان، قسمخورده، کاربلد و فعالاند که باید جدی گرفته شوند و برخی دشمنان موسمی، فصلی و قوالاند که باید در اولویتهای پایینتر قرار گیرند. شیطان در برابر انسان، دشمن قسمخورده است. او ارزش قسم را میداند و میگوید «فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعینَ؛ به عزت تو قسم که قطعاً همه انسانها را به بیراهه میکشانم» اینکه قرآن درباره شیطان میفرماید: «فاتخذوه عدوا؛ او را به دشمنی بگیرید» یعنی برای این دشمن باید برنامه داشت و او را جدی گرفت. دشمنیهای آمریکا و رژیم صهیونیستی در برابر ایران هم از این جنس است؛ با اصل و وجود ما مشکل دارد و ما هم دقیقا با اصل و ریشه آنان دشمنی داریم.
ولی ما بهواسطه تعالیم دینی در نوع و روش دشمنی هم چارچوب داریم، ولی طرف مقابل اینگونه نیست؛ نه به کودکان سرطانی رحم میکند، نه با سلاح شیمیایی مشکل دارد نه اتمی نه میکروبی و نه هیچچیز دیگر. ولی کسانی که خود را مخاطب این آیه میدانند، سبک دیگری را برمیگزینند: یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنوا کونوا قَوّامینَ لِلهِ شُهَداءَ بِالقِسطِ وَلا یَجرِمَنَّکُم شَنَآنُ قَومٍ عَلى أَلّا تَعدِلُوا اعدِلوا هُوَ أَقرَبُ لِلتَّقوى وَاتَّقُوا الله إِنَّ الله خَبیرٌ بِما تَعمَلونَ؛ای کسانی که ایمان آوردهاید! همواره برای خدا قیام کنید، و از روی عدالت، گواهی دهید! دشمنی با جمعیّتی، شما را به گناه و ترک عدالت نکشاند! عدالت کنید، که به پرهیزگاری نزدیکتر است! و از (معصیت) خدا بپرهیزید، که از آنچه انجام میدهید، با خبر است!
تا اینجا مرور کردیم که ما دشمن داریم و دشمن قسمخورده و بیچارچوب هم داریم؛ اما باید دقت کنیم که گاهی دشمنها را اشتباه نگیریم. گاهی به موازات دشمنیهای بیرونی موجود، دشمنهای مؤثرتری ما را به توقف یا عقبگرد وامیدارد. دشمنی به نام جهل؛ دشمنی به نام یأس؛ دشمنی به نام عدم تخصص؛ دشمنی به نام بیتوجهی به خدا و دین. از وجود دشمن بیرونی نباید سوءاستفاده کرد برای ناتوانی در مدیریت دشمنهای درونی. وجود دشمن، علیرغم همه سختیها و گرفتاریهایی که ایجاد میکند، نباید ما را خسته کند، ما با همین مقابلهها همواره در بالاترین سطح آمادگی خواهیم بود و نقاط ضعف هم خیلی زود به ما نمایان میشود؛ حالا اینجا اگر با هوشمندی و غلبه بر ضعف و جهل و سایر دشمنهایی که ذکر شد، عمل کنیم، پیروز نهایی میدان خواهیم شد.
محمدجواد اخوان طی یادداشتی در شماره امروز جوان با عنوان سریال مسمومیتها با چاشنی دروغ و شایعات نوشت: خبرهای مختلفی که در چند هفته اخیر در خصوص مسمومیت دانش آموزان و گاه دانشجویان دختر در مراکز تجمعی آنها در مدارس یا خوابگاه شنیده میشود، دستمایهای برای شبکههای فارسیزبان و اتهامپراکن داخلی شده است. تا این لحظه که این یادداشت را مینویسم، خبرهای مختلفی که در چند هفته اخیر در خصوص مسمومیت دانش آموزان و گاه دانشجویان دختر در مراکز تجمعی آنها در مدارس یا خوابگاه شنیده میشود، دستمایهای برای شبکههای فارسیزبان و اتهامپراکن داخلی شده است. تا این لحظه که این یادداشت را مینویسم، هنوز ماهیت و منشأ این رویدادها روشن نشده، اما عدهای همین ابهام را هم مصادره به مطلوب و آن را نشانه ضعف حکومت قلمداد میکنند. سؤال اینجاست که آیا چنین رویدادی با این سطح از پراکندگی جغرافیایی در کشور ما مسبوق به سابقه بوده که بتوان با تجارب قبلی سریعاً آن را تحلیل کرد و یا در دیگر نقاط جهان مشابهی به لحاظ کیفیت واقعه داریم که آنان را مبنای تحلیل قرار دهیم؟ پاسخ قطعاً منفی است.
در ماجرای مسمومیتها، با پدیدهای جدید مواجهیم که شبیه آن را قبلاً ندیدهایم و هرگونه قضاوت صرفاً ناشی از برداشتها و حتی عواطف شخصی است. رسانههای لندنی و برخی شهرههای وطنی، سوژهای را برای انتقامگیری شکست آشوبهای پاییز یافتهاند و طبق معمول انگشت اتهام تسبیب یا ناکارآمدی را به سمت دین و حکومت بردهاند. این اتهامافکنیها البته مطابق روال گذشته بدون هیچگونه سند و دلیلی است. وقتی دستگاههای مسئول در حوزه آموزشی و بهداشتی به قضاوتی نرسیدهاند، خبرنگار لندننشین یا سلبریتی کاخنشین از کجا فهمید که ماجرا چیست و حکم را هم صادر کرد؟
واقعیت آن است که پیچیدگی ماجرا مضاعف است و با وقوع هر نمونه جدید از این سلسله رویدادها، نهتنها از پیچیدگی کم نمیشود، بلکه بر ابعاد آن اضافه میشود. منشأ و ماهیت این مسمومیتها چیست که صرفاً مراکز تجمعی دختران جوان را نشانه میرود و بعد هم سریع از میان میرود؟ چگونه است که موردی از مسمومیت معلمان، کادر مدرسه و حتی سرایدار مدرسه و خانوادهاش گزارش نشده است؟ چطور است که اماکن همسایه این مدارس و خانههای دیگر نشانهای از این آلودگی احساس نکردهاند؟ وقتی دانش آموزان به مراکز درمانی منتقلشدهاند نشانههای منشأ آلودگی در آنها دیگر قابلمشاهده نبوده و در صدها مرکز درمانی در سراسر کشور، هیچ پزشک و متخصصی نتوانسته این نشانهها را کشف کند؟ اگر دستگاههای مسئول هم بر فرض محال بخواهند واقعیت را کتمان کنند، چگونه صدها نفر از کادر درمان چنین کردهاند؟ دهها سؤال شبیه این در ذهنها هست و طرح هرکدام بر پیچیدگی ماجرا خواهد افزود.
اما چرا رسانههای لندنی و شهرههای وطنی بعد از این وقایع یاد حمله به دین میافتند؟ به یاد داریم که در محرم سال ۱۳۹۵، خبری دال بر مرگ چندنفر از خانواده یک پزشک تبریزی با غذای مسموم منتشر و بلافاصله ادعا شد که این غذای مسموم نذری بوده است. رسانههای بیگانه و فرصتطلبان داخلی شروع به حمله به مقدسات دینی مردم و تخریب آیین عزاداری آنها کردند. البته چند ماه قبل این پزشک را رسانههای مجازی با انتشار نسخههای خاصش و تجویزات موسیقاییاش برجسته کرده بودند و به نحوی تلاش شد تا از او قهرمان بسازند. البته زمستان تمام شد و روسیاهی به زغال ماند. بعداً روشن شد که قاتل خود پزشک مذکور بوده و همو غذاها را مسموم کرده بود. آیا آنان که این جنایت خانوادگی و شخصی را دستمایه تخریب اعتقادات مردم کردند، بهخاطر قضاوتهای عجولانهشان عذرخواهی کردند؟ پاسخ بازهم منفی است.
به حوادث پاییز امسال بنگریم. هزاران دروغ در فضای مجازی و رسانهای منتشر شد و دهها کشته خیالی آشوبها ساخته شد. دروغپراکنان داخلی هم بیمحابا به بازنشر این دروغها پرداخته و ذهن جامعه را بیشازپیش مشوش کردند. آیا این دروغپراکنان از مردم عذرخواهی کردند؟ مجدداً پاسخ منفی است.
موضوع دقیقاً همین است. در سطح جامعه رویدادهای بسیاری رخ میدهد که در برابر آنها حفظ آرامش و متانت عمومی ضروری است. به زلزله یک ماه پیش ترکیه و سوریه بنگریم. شدت زلزله و قدرت تخریبگری آن چندین برابر زلزلهای بود که اخیراً شمال غرب کشورمان را لرزاند، اما میزان تشویشها و دروغپراکنیهای زلزله کشور ما در همان حد و بلکه بیشتر هم بود. اگر در حوادث طبیعی یا غیرطبیعی، عدهای بر نگرانیهای مردم بیفزایند و بر طبل شایعات و دروغ بکوبند، چگونه میتوان آرامش عمومی را حفظ کرد و مانع از گسترش بحرانها شد. اگر عدهای از حکومت یا دین هم کینه دارند، چرا با این دروغهای بیاساس ذهن افکار عمومی را آشفتهتر میکنند و از مردم انتقام میگیرند؟ گناه مردم ما چیست که عدهای شغلشان شایعهپردازی است و برای هدف سیاسی خود به هر دروغی دامن میزنند؟ در واقع خطر مسمومیت افکار عمومی ما با دروغهای مجازی کمتر از مسمومیتهای ناشناخته دانشآموزان نیست.
روزنامه جمهوری اسلامی در سرمقاله امروز خود با عنوان نوبت عقلانیت افزائی است نوشت: جمله معروف «اَلتَّجْربَهُ فَوْقَ الْعِلْم» که به امیرالمومنین علیهالسلام منسوب است، چه حدیث باشد و چه نباشد، سخن حکیمانه مهمی است. وقتی انسان از طریق تجربه درمییابد فلان کار، عبث است، به این قاطعیت میرسد که نباید آن را تکرار کند. این نتیجهگیری از آنچه از طریق علمآموزی به دست میآید، قابل اعتمادتر است.
حدیث بسیار ارزشمندی که در کتاب بحارالانوار از حضرت علی علیهالسلام نقل شده که آن حضرت فرمودهاند «العَقلُ عَقلانِ، عَقلُ الطَّبعِ وعَقلُ التَّجرِبَهِ» عقل، دو نوع است؛ یکی آنکه در وجود طبیعی انسان وجود دارد و دیگری آنکه خود انسان آن را با تجربه به دست میآورد، اهمیت تجربه را نشان میدهد. اوج این اهمیت، زمانی مشخص میشود که این جمله مولا هم به حدیث مورد نظر اضافه شود که «وَفِی التَّجَارِبِ عِلْمٌ مُسْتانَفٌ» تجربه، باعث تجدید حیات علم انسان و ارتقای آن میشود.
این مقدمه کوتاه، اما بسیار مهم را با این هدف آوردیم که به مسئولین نظام و حکمرانان کشورمان گوشزد نمائیم در دوران حکمرانیتان روشهائی را تجربه کردهاید که مفید و ثمربخش بودند و روشهائی را هم تجربه کردهاید که بیثمر و حتی زیانبخش بودند. تکریم مردم و تکیه بر توانائیهای آنان در مقاطع مختلفی که دفاع مقدس و حوادث طبیعی از جمله آنها بودند، تجربههائی هستند که نتایج بسیار مثبت و ارزشمندشان را دیدهاید و دیدهایم. مردم، وقتی احساس کردند به آنها اعتماد میشود و در حفاظت از کشور به آنها نقش داده میشود، با جان و هرچه در توان داشتند به صحنه آمدند و سرنوشت جنگ تحمیلی را برخلاف اراده دشمنان به نفع ایران رقم زدند. در اصل انقلاب و حوادث طبیعی و فشارهای سیاسی خارجی هم همین تجربه ارزشمند به دست آمد. بنابراین، اعتماد کردن به مردم، تکریم آنان و سهیم ساختنشان در اداره کشور و حل مشکلات را باید ادامه داد و از آن برای تقویت بنیه جامعه استفاده کرد.
در نقطه مقابل، میدان دادن به عناصر افراطی در عرصههای مختلف سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و به ویژه دینی، در دهههای اخیر به دوقطبی سازی جامعه و ریزشهای زیانبار نیروهای وفادار به انقلاب و نظام منجر شد. این، یک تجربه تلخ و شکست خورده است که میتواند بسیار عبرتآموز باشد. حکمرانانِ باتدبیر و موفق کسانی هستند که هر یک از تصمیمات و تدابیرشان منجر به رویشهای جدید شود و وفاداران به انقلاب و نظام را افزایش دهد. حکمرانان ما برخلاف این روش عقلائی و حکیمانه، با حمایت از افراطیون تحت عناوین مختلف، افراد خودانقلابی پندار و خوداسلام پنداری را به جامعه تزریق کردند که با عملکردهایشان هر روز از تعداد وفاداران به انقلاب و نظام کاستند و زمینه را برای سربازگیری دشمنان نظام فراهم ساختند. مهمتر اینکه، چون این عملکردهای افراطی به نام دین صورت میگیرد، بسیاری از مردم با مشاهده این روشها نسبت به اسلام نیز بدبین شده و بیتفاوتی را پیشه کردهاند.
افراطیون، به نام انقلاب و اسلام، یاران امام را یکی بعد از دیگری متهم و ملکوک و طرد کردند. در قم حتی به مراجع رحم نکردند و علیه آنها شعار «مرجع بیبصیرت، بصیرت بصیرت» سر دادند، عبا از دوش مرجع حکیمی که افراطیون را به عقلانیت دعوت میکرد کشیدند، به علمائی که مشی اعتدالی را توصیه میکردند تا توانستند توهین کردند، برای پیشبرد اهداف جناحهای سیاسی هر زمان که آنها اراده کردند کفن پوشیدند و با زن و بچه به خیابانها ریختند و شعارهای دلخواه بازیگران قدرت طلب را سر دادند، سخنرانی بزرگان انقلاب را حتی در حریم حرم حضرت معصومه بهم زدند، با کفن و تابلوهای دیکته شده سیاست بازان از قم به تهران رفتند تا علیه دولت مستقر تبلیغ کنند، به دروغ و تهمت متوسل شدند تا رقبای خود را به زمین بزنند و به جای تکریم مردم و اِعمال روش جذب به خشونت متوسل شدند که یک نمونه آن را اخیراً در برخورد بسیار زشت با یک زن در تهران دیدیم.
این افراطیون، محصول طرح بصیرت افزایی هستند که با صرف بودجه سنگین، وقت زیاد و نیروی فراوان در طول دهههای اخیر جریان داشت. عملکرد این افراد، خسارت سنگینی به کشور، نظام جمهوری اسلامی و اسلام وارد کرده است. اکنون وقت آنست که تجربه شکست خورده بصیرت افزایی را وسیلهای برای عبرتآموزی قرار دهیم و عقلانیت افزایی را جایگزین آن نمائیم. کشور اکنون به عقلانیت بیش از هر چیز دیگری نیاز دارد.