به گزارش «تابناک»؛ روزنامههای امروز یکشنبه ۲۴ اردیبهشت ماه در حالی چاپ و منتشر شد که دوئل تاریخی رجب طیب اردوغان با قلیچدار اوغلو در انتخابات ترکیه، حقوقهای خبرساز حوزه شهری و سرعت روند افزایش دما در ایران دو برابر میانگین جهانی در صفحات نخست روزنامههای امروز برجسته شده است.
در ادامه تعدادی از یادداشتها و سرمقالههای منتشره در روزنامههای امروز را مرور میکنیم:
عُبید احمدی در بخشی از یادداشتی در شماره امروز اعتماد نوشت: ترکیه دارای جایگاه فوقالعاده استراتژیک و از منظر ژئوپلیتیک به مثابه پلی بین شرق و غرب و اوراسیا عمل میکند. هر گونه تغییر و تحول قدرت و گفتمان سیاست خارجی در این کشور روی معادلات منطقهای در مناطق مختلف تاثیرگذار خواهد بود. مسلما ماندن رییس جمهور اردوغان در اریکه قدرت برای همه قدرتهای منطقهای مانند ایران، عربستانسعودی، مصر، روسیه و اتحادیه اروپا به یک اندازه نفع و ضرر ندارد کما اینکه پیروزی کمال قلیچداراوغلو هم به یک اندازه برای همسایههای ترکیه و قد رتهای منطقهای نفع و ضرر ندارد، اما آنچه میتوان گفت این است که بهطور نسبی موازنه منافع بین همگان در صورت ماندن اردوغان در صحنه قدرت بیشتر از رفتن او است، زیرا اگرچه ترکیه عضوی از ناتو محسوب میشود، اما دارای رابطهای متوازن با شرق ازجمله روسیه و ایران است و در قضایای سوریه، قرهباغ کوهستانی، لیبی، اوکراین و کریدور غلات با روسیه بهرغم تضاد منافع رابطهای متوازن و متعادل دارد، همچنین در بیشتر موارد با تحریمهای غرب علیه ایران همکاری نکرده و به همکاریهای سیاسی و اقتصادی و حتی امنیتی خود با ایران بهرغم تضاد منافع در معادلات منطقهای ادامه داده است.
در راستای تنشزدایی نیز چندی است در پی عادیسازی روابط با مصر و سوریه است. پیشتر با عربستان سعودی و امارات متحده عربی نیز برای تنشزدایی و افزایش همکاریهای اقتصادی به توافق رسیده بود، اما در صورت پیروزی نامزد مخالفان یعنی کمال قلچیدار اوغلو به نظر میرسد دولت او وزن بیشتری به رابطه با غرب خواهد داد، در درون ناتو به همگرایی بیشتر این اتحاد علیه روسیه کمک و با عضویت سوئد در این پیمان نظامی موافقت خواهد کرد. حتی بنا بر اظهارات خود قلیچدار اوغلو دولت او به تحریمهای غرب علیه روسیه خواهد پیوست بنابراین خبری از کریدور غلات یا کریدور انرژی که به دنبال ایجاد یک پایانه به منظور وارد کردن انرژی از روسیه و سپس صادر کردن آن به اروپا است نخواهد بود پروژهای که بعد از جنگ اوکراین و تحریمهای اروپا بر انرژی روسیه بر سر زبانها افتاد. از طرف دیگر بهغم تضاد منافع روسیه و ترکیه در جنگ قفقاز بین آذربایجان و ارمنستان میتوان گفت کنترل تنشها و توافقنامههای آتشبس تا حد زیادی به ابتکار شخص اردوغان و پوتین به وقوع پیوست.
در موضوع سوریه نیز کمال قلیچداراوغلو از اظهارنظرهایش چنین استنباط میشود که در ازای خروج نیروهای ترکیه از شمال سوریه خواهان برقراری رابطه دیپلماتیک با سوریه است. اگرچه حضور نیروهای ترکیه با خواست دولت سوریه نبوده و عملا با بهانه مبارزه با تروریسم کنترل بخشهایی از شمال سوریه را در دست دارد، اما در صورت خروج ترکیه عملا شمال سوریه با خلأ قدرت مواجه خواهد شد به تبع آن فعالیت گروههای تروریستی و درگیری بین آنها دوباره خواهد شد. امری که باتوجه به درگیری روسیه در جنگ اوکراین و بیمیلی دولت بایدن برای اجرای عملیات نظامی در منطقه و نیز ضعف دولت مرکزی سوریه در مواجهه با گروههای تروریستی و تجزیهطلب، خطر تجدید قوای گروههای تروریستی دوچندان خواهد شد؛ مسالهای که خوشایند غرب نیز نخواهد بود، بنابراین بهطور خلاصه میتوان گفت با همه مشکلاتی که ترکیه با قدرتهای شرق و غرب در بعضی معادلات دارد در صورت پیروزی رییسجمهور اردوغان موازنه منافع بین همگان همچنان برقرار خواهد بود. از طرف دیگر بهرغم همکاریهای ترکیه با روسیه، ایران و چین برای غرب و اتحادیه اروپا نیز پیروزی اردوغان به دلایل زیر منطقیتر و به صرفهتر خواهد بود؛
اول، جنگی که با تهاجم روسیه به اوکراین آغاز شد ارزش محوری ترکیه را افزایش داده است. افزایش اهمیت تنگهها و دریای سیاه برای توقف روسیه در کنار آن نقش ترکیه به عنوان یک میانجی بین روسیه و اوکراین. در صورت پیروزی قلیچدار اوغلو و اجرای سیاست نزدیکی به غرب این نقش میانجیگری که ماحصل آن کریدور غلات و تامین امنیت زنجیره تامین کالا و خوراک بود عملا کنار گذاشته خواهد شد.
دوم، آغاز پایان نظم بینالملل مابعد ۱۹۴۵، تسریع «دوره گذار سیستمی» در نظام بینالملل که با جنگ اوکراین آغاز شد، برههای که نظم موجود بهشدت ضعیف شده، اما نظم جدید هنوز متولد نشده است و در این زمینه درک از ترکیه به عنوان یک شریک و همسایه ضروری و پذیرش آن به عنوان «بازیگر کلیدی منطقهای» در نظم جدید.
سوم، بحران جهانی شدن و اهمیت ژئواستراتژیک ترکیه در روابط جهانی از امنیت غذایی تا زنجیره تامین در زمینههای اقتصادی، انرژی و ترانزیت.
چهارم، جهان و غرب ۲۳ سال است که به ترکیه اردوغان عادت کردهاند آنها میدانند که کدام بازی سیاست خارجی را با اردوغان انجام دهند. از سوی دیگر ابهام در مورد چشمانداز سیاست خارجی اپوزیسیون زیاد است، این یعنی با وجود همه مشکلات قطعیت به بلاتکلیفی و ابهام ترجیح داده میشود.
پنجم، با وجود تمام انتقادات تند غرب، اردوغان «مفیدترین رهبر» برای اتحادیه اروپا است به ویژه از منظر یک چشمانداز استراتژیک. از نگاه اروپا اردوغان بحران پناهجویان را با نگه داشتن همه پناهندگان در داخل ترکیه حل و در جنگ علیه داعش شرکت کرد درحالی که خواستار احیای مذاکرات عضویت کامل در اتحادیه اروپا نیز نیست. این باعث میشود ترکیه از یک عضو کامل به یک همسایه یا شریک مهم اروپا تنزل یابد و به غرب اجازه دهد برتری لفاظی نسبت به تضعیف دموکراسی و حقوق بشر در ترکیه داشته باشد.
ششم، بهرغم همه مشکلاتی که اتحادیه اروپا با ترکیه کنونی دارد در موضوع مهاجرت و پناهندگان به توافق کلی و منطقی با دولت اردوغان رسیده است طوریکه هماکنون ترکیه میزبان بیش از چهار میلیون سوری و بیش از یک میلیون افغانی و عراقی است؛ امری که در صورت پیروزی کمال قلیچدار اوغلو با توجه به شعار انتخاباتی مبنی بر بازگرداندن پناهندگان سوری به کشور خود میتواند بار دیگر باعث بروز بحران پناهندگان و هجوم سیلآسای میلیونها نفر به سمت مرزهای اتحادیه اروپا شود.
اکبر زمانی طی یادداشتی در شماره امروز آفتاب یزد نوشت: در گذشتهی نه چندان دور بر مبنای نگاه آموزش پادگانی که مدرسه هم جزو همان پروسهی منظمسازی شناخته شده بود، استفاده از چوب و تنبیه بدنی امری جاری بود که البته به واسطهی تجربیات متوجه شدند که برای منظمسازی باید چوب بالا سر باشد. حال که سیستم جهانی بر همهی آموزش ما احاطه یافته حتی تشر زدن به دانشآموز هم جزو ممنوعیات است. اگر معلم دانشآموزی را بزند، در یک پروسهای به حراست معرفی میشود. تا اینجا خوب است! اما معلم برای کنترل دانشآموز چه باید بکند؟ نوجوانی که به سادگی کنترل نمیشود را باید چکار کرد؟! حقوق معلم آنچنان پایین است که رمقی برای سرکلاس رفتن ندارد، چه برسد به اینکه بخواهد ایدهای بیافریند تا کنترل کند اگر این موضوع را به حساب بهانه جویی نگذاریم. برای کنترل دانشآموزان کلاس واقعا باید چکار کرد؟ اگر حتی معلم به دانشآموزی تشر بزند با والدینی روبرو میشود که بجای علت جویی با قمه حملهور میشوند، معلم امنیت ندارد. در سیستم اداری آموزش و پرورش غالبا معلمانی که توان تدریس و کنترل کلاس را نداشتند، وارد اداره میشوند تا از سر و کله زدن با بچهها رها شوند؛ هر چند باید کل تابستان و روزهای سال در محل کار باشند، ولی کارکنان اداری اینکار را به سروکله زدن در سر کلاس ترجیح میدهند. ما در کلاس برای اینکه دانشآموزان نسل جدید را کنترل کنیم، بعد از اینکه خدمت مدیر و معاون رفتیم باید سراغ اداره چیها برویم، ولی وقتی تصور میکنیم که اگر این کارکنان بلد بودند چطور کلاس را کنترل کنند که به اداره نمیآمدند؛ از رفتنمان پشیمان میشویم. در شوروی سابق به این دست افراد اداره هومو سوویتیکوس میگفتند.
این اصطلاح را میتوان «انسان شورویایی» یا «انسان سوویتی» ترجمه کرد. اصطلاح مذکور اولین بار در سال ۱۹۶۸ در کتابی به قلم آلکساندر زینوویف، نویسنده و جامعهشناس روس، مطرح شد. «انسان شورویایی» به زعم زینوویف، فردی از زیر کار در رو، تنبل، فاقد قوه ابتکار در کار، سربه راه و بیگانه هراس است. دقیقا به تجربه چنین افرادی در ادارات کل جامعه هستند. اینها فقط میخواهند تایم اداری بگذرد و به خانه برسند و روزشماری میکنند تا سنوات خدمتشان تمام شود. فقط همین نه چیزی بیش ازین!
معلمها سر کلاس با دانشآموزانی روبه رویند که دیگر آن دانشآموزان ساکت و آرام پشت نیمکتها دهه شصت و هفتاد نیستند بلکه مدام در حال دلقک بازی اند. اگر از اداره چیها بپرسیم این معضل را چگونه مرتفع کنیم؛ حرفی ندارند و همچنان که در انسان شورویایی دیدیم این دست افراد فاقد قوه ابتکارند. حتی پیشنهاد میدهیم بجای ما چندساعت در کلاس حضور داشته باشند که این هم برایشان غیرقابل تحمل است. آنها میفهمند، ولی فردی از زیر کار در رو هستند. واقعا برای خیلی از معلمان و دبیران سوال است چکار کنیم! مدیران و معاونان مدرسه هم برای خیلی از مسائل همچون پرستیژ و یا اضافه شدن چندرغاز به حقوقشان، مسئولیت را میپذیرند و اصلا نمیدانند چکار باید برای آموزش بکنند و همش مشغول پاسخ به بخشنامه اند. بخشنامهای که فقط اعداد و ارقام بالا میخواهد! آنچه مهم است کمیت است که اداره یک منطقه با اداره منطقه دیگر پیشی میگیرد این بوروکراسی یا هر نامی که لایقش است معنای دقیق رفتارشان است. ما معلمان صبح که به کلاس میرویم، منتظر این هستیم که زنگ خانه کی میخورد، همچون دانشآموزان! ما و دانشآموزان مشترکیم در مهمترین هدف! اینکه زودتر به خانه برویم!
حنیف غفاری طی یادداشتی در شماره امروز رسالت با تیتر نقاط آسیب سیاست خارجی آمریکا در غرب آسیا نوشت: این روزها، شاهد وقوع رخدادهای تعیینکنندهای در منطقه هستیم که میان آنها، اتصالات راهبردی و تاکتیکی معینی وجود دارد. یکی از مهمترین این موارد، مربوط به بازگشت عزتمندانهِ سوریه به اتحادیه عرب است. در این میان، نمیتوان از تحلیل رویکرد بازیگران غربی نسبت به تبلور دیپلماسی منطقهای جدید در منطقه، آنهم با بازیگری فعال جبهه مقاومت غافل شد، خصوصا اینکه سوریه و ایران هر دو نقش به سزایی در تحقق این مسیر ایفا کرده و خواهند کرد. رسانههای غربی بازگشت سوریه به اتحادیه عرب را اکثرا در قالب یک خبر به افکار عمومی دنیا مخابره میکنند، بدون آنکه به ارزش راهبردی و پشتوانه منطقهای و فرا منطقهای این رخداد مهم کمترین اشارهای کنند! در زمان تأسیس داعش توسط دستگاههای اطلاعاتی آمریکا و رژیم صهیونیستی، مقامات ارشد غربی تصور نمیکردند که با گذشت یک دهه، ناچار به پذیرش اجباری حقیقتی به نام بقای حکومت سوریه و بازگشت قدرتمندانه این کشور به اتحادیه عرب شوند. نقشه شوم سرنگونی نظام سوریه و قطع اتصالات اجزای جبهه مقاومت با یکدیگر، در اتاقهای فکر غرب و رژیم صهیونیستی بارها پختوپز شده بود و در این محاسبات، خبری از احتمال بازگشت سوریه به اتحادیه عرب نبود!
همانگونه که اشاره شد، بازگشت سوریه به اتحادیه عرب، نقطه آشکارساز شکست استراتژیک و راهبردی آمریکا در منطقه محسوب میشود. این قاعده در خصوص متحدان اروپایی و صهیونیستی واشنگتن نیز صادق است. استراتژی تبدیل سوریه و عراق به زمینهای سوخته، اکنون به استراتژی نحوه پذیرش نظم جدید منطقهای در غرب آسیا با محوریت جبهه مقاومت تبدیلشده است! این بدترین شکست محاسباتی و راهبردی غرب محسوب میشود. قطعا در این معادله، بازیگران غربی ازجمله فرانسه، انگلیس و آلمان بهعنوان کاتالیزورهای آمریکا در پیشبرد نقشه سرنگونی نظام سوریه نیز شدیدا در معرض آثار و تبعات این شکست بزرگ قرارگرفتهاند. اکنون، بر سر آیندهپژوهی تحولات منطقه (با توجه به بازگشت سوریه به اتحادیه عرب) منازعات تازهای میان بازیگران غربی رخداده که از حوزه پنهان، به حوزه آشکار در حال سرایت است.
بخش اعظم این منازعه، معطوف به چشماندازهایی بوده که در سالهای ابتدایی قرن بیست و یکم از سوی بازیگران آمریکایی-اروپایی ترسیمشده و با شرایط و واقعیات کنونی در تعارض ماهوی قرار دارد. ماهیت و چشمانداز وقایع جاری در غرب آسیا، قطعا به سود آمریکا و اتحادیه اروپا نبوده و با نقشه راه و استراتژی آنها در ابتدای تأسیس داعش، در تعارض مطلق قرار دارد. پس از سرکار آمدن بوش پسر و اشغال افغانستان و عراق توسط واشنگتن، این فرضیه متوهمانه (لزوم تعیین ساختار نظم نوین جهانی توسط آمریکا) از سوی سیاستمداران غربی بیشتر موردتوجه و استناد قرار گرفت. نظریات جنگ تمدنهای هانتینگتون و پایان تاریخ فوکویاما نیز به خطوط تئوریک این منظومه ادعایی تبدیل شدند. بر اساس آنچه استراتژیستهای غربی نسبت به آن اذعان دارند و با بسیاری از معیارها، نفوذ و حضور آمریکا در غربآسیا در حال کاهش است. عربستان در حال برقراری صلح با ایران است و نزدیکترین شرکای عربی آمریکا در حال برگرداندن سوریه به دامن عربی هستند. همانگونه که مشاهده میشود، آمریکا حتی در ترسیم شبکه حامی پیرو خود و ایجاد پیوندهای راهبردی نوین با متحدان منطقهای و سنتی خود ناکام مانده است. بنابراین، بازگشت سوریه به اتحادیه عرب، یک پیروزی تاکتیکی یا مقطعی برای جبهه مقاومت ودیپلماسی منطقهای جدید (که تعیینکننده نظم نوین منطقهای بهدوراز مداخلهگرایی مزمن غرب میباشد)، محسوب نمیشود و از عقبه راهبردی و تأثیر آن بر مناسبات امنیتی کلان در منطقه غرب آسیا نمیتوان غافل شد.