به گزارش «تابناک» به نقل از ماهنامه تجارت فردا، پژوهش مرکز پژوهشهای مجلس نشان میدهد که پس از انتخاب ۳۵ شاخص موثر محیط زیستی مانند بلایای طبیعی، میزان مصرف انرژی، تولید پسماند، آلایندههای هوا و...، وضعیت فشار وارده بر مناطق ۲۲ گانه تهران مورد سنجش قرار گرفته که نتایج بیانگر این است که هیچیک از مناطق ۲۲ گانه دارای عدد فشار کل مطلوب، خیلی کم، کم یا حتی متوسط نیستند.
فشار کلی حاصل از تمامی شاخصهای ۳۵ گانه وارد بر مناطق غربی ۲۱، ۵، ۲ و ۲۲ متوسط تا زیاد و سایر مناطق زیاد تا خیلی زیاد است.
بازه مطلوب تا بحرانی عدد فشار مناطق بین ۱۰ تا ۵۰۰ در نظر گرفته شده که منطقه ۱ با عدد فشار ۳۶۳ بیشترین فشار کلی و منطقه ۲۲ با عدد ۲۴۷ کمترین فشار کلی را به خود اختصاص دادهاند.
در گفتوگوی ماهنامه تجارت با پیروز حناچی استاد دانشگاه تهران و شهردار سابق تهران، به بررسی این وضعیت پرداخته شده است که در ادامه میخوانید:
به نظر میرسد گزارش مرکز پژوهشها در ارتباط با «ظرفیت بُرد شهری» بیش از یک توصیه است؛ گویا عدم بارگذاری بیشتر جمعیتی در تهران به مرحله هشدار رسیده است. علت چیست؟
نکتهای که تهران و خیلی از کلانشهرها از آن رنج میبرند موضوع «تمرکز» است. به آمارهای مربوط به شهر تهران، نگاه کنید؛ حدود ۳۰ درصد گردشهای مالی و تولید ناخالص ملی تنها در دو درصد از مساحت کشور، در منطقه عمومی تهران، شکل گرفته است.
اگر عرصه را بزرگتر در نظر بگیریم، تمامی مجموعه شهری تهران و شهرهای اطرافش را هم حساب کنیم؛ این آمار حدود سه درصد مساحت را با حدود بیش از ۳۰ درصد فعالیتهای اقتصادی دربر میگیرد.
در دهه ۹۰ مطالعاتی در حوزه آمایش سرزمینی صورت گرفت که نشان داد، در بقیه مراکز استانها هم شرایط همینگونه است؛ یعنی سرمایهگذاریها تنها در پنج درصد مساحت استان آن هم اطراف مرکز استان در حال شکلگیری است. این آمارها را که کنار هم بگذارید متوجه عدم تعادل منطقهای خواهید شد.
تعادل منطقهای یعنی شما سرمایهگذاری را به اندازه کافی در تمام سرزمین انجام دهید، به گونهای که جمعیت هم متناسب با آن فعالیت در سطح سرزمین تقسیم شود. بر اساس گفته کارشناسان اگر چنین شود دیگر با مهاجرتهای گسترده به سمت شهرهای بزرگ تهران و کلانشهرها مواجه نخواهیم بود. راه مقابله با عدم تعادل منطقهای چیست؟
توجه به تعادل منطقهای جزو وظایف حاکمیتی است. از شهرداران تهران و کلانشهرها نمیشود انتظار داشت این معضل را برطرف کنند؛ بلکه وظیفه اصلی دولت است. وظیفه دستگاهی مثل سازمان برنامه و بودجه یا وزارت راه و شهرسازی است.
به استناد قانون احداث وزارت آبادانی و مسکن و قانون تاسیس شورایعالی شهرسازی، این وظیفه به وزارت راه و شهرسازی فعلی سپرده شده است. ابزار آن هم شورایعالی شهرسازی است که مرجع تصویب اینگونه مصوبات است. استانداران و ایادی حاکمیت در استانها وظیفه اجرا و رعایت چارچوب آن را بر عهده دارند.
به این معنا که وقتی طرحی را مثل مطالعات مجموعه شهری تهران که برای تهران و شهرهای اطراف آن ماموریتهایی تعیین کرده تهیه میکنند، با آن به عنوان سند بالادست جامع برخورد شود و همه مسوولان محلی از شهردار، بخشدار و استاندار وظیفه اجرای آن را بر عهده بگیرند. باید پرهیز از اجرای این قوانین به معنای انجام ندادن وظیفه حاکمیتی و خروج از مسیر و وظیفه قانونی آنها محسوب شود.
در مورد طرحهای جامع که برای کلانشهرها تهیه میشود بایدها و نبایدهایی در نظر گرفته میشود. بهطور مثال افق جمعیتی و اقداماتی که در مقیاس محلی باید صورت گیرد تا با روح طرح شهر مغایر نباشد در آن مطرح شده است.
اهمیت این موضوع از اینجا ناشی میشود که اعضای شورای شهر و شهرداران قسم میخورند تا قانون را رعایت کنند و عدم توجه و تسلط داشتن نسبت به این موضوعات برخلاف وظایف آنان است. همه باید بدانند که عدم رعایت این قوانین مثل با سر دنبال بحران دویدن است.
در شهری مثل شهر تهران با بحرانهای زیادی روبهرو هستیم. حداقل آنها بحران آب است. رابطه بحران آب و برد جمعیتی چیست؟
همین الان سازمان آب و فاضلاب منتظر بارشهای سالانه است تا سدهای تهران پر شود. کسری آن را هم از چاههای عمیقی که در تهران است برداشت میکند. معنایش کاهش تراز آب در سفرههای زیرزمینی تهران است که خود را به شکل فرونشست در مناطق جنوبی و جنوب غربی تهران نشان داده است. علت میزان فرونشست که طبیعتاً جبرانناپذیر هم هست، جمعیت بالاتر از ظرفیت زیستمحیطی تهران است.
برای حل این بحران چه باید کرد؟
به بخشی از این پاسخ در طرحهای بالادستی اشاره شده است. به جای اینکه هر روز بارگذاری بیشتری در مراکز استانها داشته باشیم و به سقف جمعیتی طرح جامع بیتوجه باشیم باید به اجرای قوانین بازگردیم. ظرفیتهای تهران بینهایت نیست که الی ماشاءالله بارگذاری مسکونی داشته باشیم. بارگذاری جمعیتی به افزایش آلودگی، ترافیک، بحرانهای زیستمحیطی، بحرانهای آب، از بین رفتن زمینهای کشاورزی، محیط کشت و در یک کلام محیط زندگی مردم منجر میشود.
برخی از مدیران فعلی شهری عقیده دارند طرحهای محیط زیستی دوران مدیریت شما به معنای گران اداره کردن شهر است.
خیر؛ معنیاش این نیست که شهر را گران کنیم. دوستان در این زمینه مغالطه میکنند. اتفاقاً بحث این است که شرایط زندگی را در مناطق دیگر جذاب و آسان کنیم و با سیستمهای حملونقل جادهای آن نقاط را به کلانشهر مادر وصل کنیم. این سیاستی است که در همه کلانشهرهای دنیا دنبال میشود. از کلانشهرهای اروپایی تا آسیایی و آسیای شرقی.
کشورهایی که به دنبال ایجاد تعادل منطقهای هستند این روش را دنبال میکنند. البته شرایط اقتصادی کشور در این زمینه بسیار نقش دارد و حداقل سه برابر درآمدهای نفتی ما به سرمایهگذاری نیاز است.
آثار اجتماعی ادامهدار شدن این وضعیت چه خواهد بود؟
بیتوجهی به سیاستهای کلان و استقرار حاکمیت سکونت در یک محیط میتواند به سیل مهاجرتهای گسترده دامن بزند. همین امر مخل سیاستهای محیط زیستی است و ارزشهای اخلاقی ما را از بین میبرد. همین الان تاثیرات نفوذ اقتصادی کلانشهرها در شهرهای شمالی کشور مشاهده میشود. اتفاقهایی که در زمینهای شمالی ایران میافتد فاجعه است.
مناطق شمالی، یعنی گیلان و مازندران تحت تاثیر این نقیصه قرار گرفتهاند. هجوم بیرویه جمعیت برای به دست آوردن محیط زندگی بکر یا تفریح بهتر، شالیزارها و زمینهای درجه یک کشاورزی را از بین برده است.
ضرر عدم کنترل این بارگذاریهای بیرویه برای مردم و خریداران نهایی است؛ اما سودش برای کسانی است که قانون را زیر پا میگذارند و با نادیده انگاشتن ضوابطی که با این هدف تصویب شده به منافع کوتاهمدت خود میاندیشند.
شاید اصلیترین وظایف حاکمیتی استانداران و مدیران محلی رعایت این اصول و چارچوبها برای رسیدن به آن هدف اصلی است. بیتوجهی به قوانین هزینهای را تحمیل میکند که با هیچ بودجهای قابل جبران نیست.
نتیجه آن را در گردنههای حیران، در لواسان، در زمینهای حاصلخیز و درجهیک شمال ایران میبینید. تمامی کسانی که مسوولیت میپذیرند اول باید دانش کافی داشته باشند و بدانند چه مسوولیتی را پذیرفتند، وظیفهشان چیست و در چه کارهایی مسوولیت ندارند.
چرا بحرانها در تهران بسیار حادتر از سایر کلانشهرهاست؟
بحرانهای شهرهای دیگر را باید ضرب در پنج یا شش کنیم تا به اوضاع تهران برسیم. علت به گردش اقتصادی تهران بازمیگردد. شرایط تحریم این وضعیت را هم تشدید میکند. کاهش سطح اشتغال و سرمایهگذاری در کشور هم تشدیدکننده این موضوع بوده است.
اگر میخواهیم بر آلودگی هوا اثر بگذاریم، اولین کار این است که باید جلوی تمرکز شهری را بگیریم و فعالیت مراکزی را که ایجاد آلودگی میکنند، به نقاطی دور از شهرها منتقل کنیم. این سیاست در تمامی حوزهها باید تعقیب شود. نمیشود خواهان رفع آلودگی در شهرها باشیم، اما کلانشهرها را به حال خود رها کنیم.
وقتی از توسعه حملونقل عمومی حمایت نمیکنند یا وقتی بعضی مدیران پایشان را از اختیارات حاکمیتی خود فراتر میگذارند و کار فراقانونی صورت میگیرد؛ مصلحت شهروندان هم به خطر میافتد. همه این مثالها در ادامه بحث اختیارات و مسوولیتهای مدیران است.
به عبارتی اگر سیاستهای مربوط به شهر تئوریزه و تبدیل به برنامه شود، ضمن اینکه به منابع لازم برای اجرای برنامهها تخصیص داده میشود، نظارت درستی هم بر عملکرد مجریان صورت میگیرد. در این صورت است که میتوان امید به کاهش آلودگی و ترافیک داشت.
همانطور که گفتید یکی از آسیبهای افزایش جمعیت در کلانشهر آلودگی است. آلودگی هوا بحران مهمی است؛ چطور میشود برای رفع آن راهحل ارائه کرد؟
برای این موضوع مثالی میزنم که پیشتر هم در جاهای دیگر آن را نقل کردم تا اهمیت موضوع روشن شود. در سحرگاه یکی از روزهای پاییزی در دسامبر ۱۹۵۲ اهالی لندن وقتی بیدار شدند که تعداد زیادی از همشهریانشان هیچگاه از بسترشان برنخاستند.
در آن روز به روایتی چهار هزار شهروند لندنی و به روایتی ۱۲ هزار ساکن لندن به خاطر مهدود ناشی از مصرف زغالسنگ کشته شدند و این نقطه عطفی شد تا سیاستهای مربوط به آلودگی تغییر کند.
ما میتوانیم به اقدامات نادرست خود در کنترل آلودگی هوا آنقدر ادامه دهیم تا خدای نکرده چنین اتفاقی در تهران بیفتد یا اینکه میتوانیم از تجربیات دنیا استفاده کنیم.
در کوتاهمدت نمیتوان کاری کرد، صرفاً باید آلایندهها متوقف شوند. ما در شهرداری تلاش میکردیم فقط افشا کنیم که مازوت مصرف میشود تا جلوی آن گرفته شود. چون اختیار نداشیم که مثلاً جلوی مصرف مازوت فلان نیروگاه را که خارج از تهران است، بگیریم. در واقع همین که پرده را کنار میزدیم و اعلام میکردیم که فلانجا مازوت میسوزانند افکار عمومی حساس میشد.
یکی دیگر از آسیبهای افزایش جمعیت در یک منطقه به دوران پسازلزله بازمیگردد.
بارها تاکید شده که ما هر تصمیمی برای شهر میگیریم باید به زلزله هم فکر کنیم. من زمانی که در شهرداری نبودم کار مشترکی بین زمینشناسی و مدیریت بحران شهرداری داشتیم که در آن گسلهای تهران و حرایمش را روشن کردیم و در طرح تفصیلی روشن کردیم که نباید ساختوسازهای حساس روی گسلها و حرایم گسل انجام شود.
در غازی آنتپ و قهرمان ماراش میبینید که در حریم گسل ساختوسازهای سنگین و حجیم صورت گرفته بود که مقاومت لازم را نداشت. برخی هم که مقاوم بودند در زلزله دوم فروریختند، چون در حریم گسل قرار داشتند. به هر حال زلزلههای ترکیه نشان میدهد که ساختمانهای این دو شهر کیفیت ایدهآل نداشتهاند.
ما در ایران آییننامههای کنترلی خوبی مثل آییننامه ۲۸۰۰ داریم؛ اما سوال این است که چقدر در نهایت به مفاد این آییننامه توجه و دقت میشود و ساختمان ساختهشده چقدر مطابق آن ساخته شده است؟
من در زلزله قبل ترکیه به منطقه زلزلهزده رفتم. ساختمانهایی که فرو ریخته بودند در طراحی و طبقه نرم ایراد داشتند مثلاً مغازههای طبقه همکف استحکام کافی نداشتند و شکسته بودند.
اینها جزئیات است، اما همین جزئیات وقتی رعایت نشود استحکام ساختمان در زلزله خود را نشان میدهد. در زلزله قبلی ترکیه عدم رعایت این جزئیات را «جنایت پیمانکاران» عنوان کردند، ضمن اینکه رسانهها اردوغان را متهم کردند که قبل از انتخابات با هدف کسب رای اجازه میداد با کسانی که در ساختوساز پروانه نداشتند و تخلف کرده بودند با مماشات برخورد شود.
اگر ساختمانها همانطور که طراحی میشوند، ساخته شوند قاعدتاً مقاوم میشوند، اما اگر با فرغون بتن ستون را بریزند، نباید انتظار مقاومت از ساختمان داشت. در زمینه نظارت بر چگونگی ساخت من مطالعه دقیقی ندیدهام که بتوانم به آن استناد کنم. فرض بر این است که ساختمانهایی که مطابق طراحی اجرا شده باشند باید بتوانند مقاومت کنند.