آیا امید مرده یا هنوز زنده است و نفس میکشد؟ نکند علت غیبتش، انتخاب مسیری متفاوت از مسیر منتهی به ما باشد و راهش را برای همیشه از این خطه جدا کند؟
به گزارش «تابناک»؛ افسوس که حیوانات سوژههای خوبی برای ساختن فیلم سینمایی و پرداختن به قصه زندگی شان نیستند، وگرنه داستان «امید» شاید یکی از بهترین دستمایهها برای پرداخت سینمایی باشد؛ داستان یک درنای سیبریایی که سال هاست در کانون توجه ایرانیان قرار دارد و آوازه اش به دورترین نقاط کشور نیز رسیده است.
درنای نری که سالهاست در نیمه دوم سال به تنهایی به ایران سفر میکند، مدتی را در آبگیرهای مازندران اقامت دارد و بعد از همان راهی که آمده بود به سیبری بازمیگردد تا نیمه اول سال را در خاستگاه و زادگاهش، سیبری، در کنار انبوهی از هم نوعانش بگذراند و یکی از هزاران درنای آن جمع باشد؛ پرندهای که البته در ایران خیلی متفاوت و خاص است و «امید» نام دارد.
البته کسی نمیداند که چه شد این درنا «امید» نام گرفت، اما همه کم و بیش میدانیم که درناهای سیبری برای فرار از سرمای مرگبار زادگاهشان در زمستان، به مانند دیگر پرندگان قطب زی به عرضهای پایینتر جغرافیایی مهاجرت میکنند و این کار را در سه مسیر اصلی انجام میدهند که یکی از آنها، غرب دریای خزر است و نقطه انتهایش، سواحل جنوبی این دریاچه، سواحل مازندران در ایران است.
بله تنها یکی از سه مسیر مهاجرتی درناهای سیبری به ایران ختم میشود؛ جملهای که شاید لازم است همینجا اصلاحش کرده و افعالش را از مضارع به ماضی تغییر دهیم، چون بی امید، این مسیر هیچ مسافری ندارد و میتوان با اعلام پایانش، تاکید کرد که درناهای سیبری اکنون تنها دو مسیر مهاجرتی به عرضهای پایینتر جغرافیایی کره زمین دارند!
نکته دیگری که درباره امید میدانیم این است که آخرین بازمانده درناهای مهاجر در این مسیر، تا یک دهه پیش زوجی داشت که با آن از سیبری تا فریدونکنار و بعد از فریدونکنار تا سیبری پرواز میکرد و امید میرفت که این زوج بتوانند با جوجه آوری، نسل این شاخه از مهاجرت را حفظ نمایند، اما شلیک مرگبار یک شکارچی در مازندران، این رویا را نابود کرد و موجب شد سال بعد، امید برای گذران زمستان به ایران نیاید.
پرندهای که بعد از آن تقریبا هر ساله در نیمه پاییز، بعد از پروازی چند هزار کیلومتری، به ایران رسیده و در محدودهای مشخص فرود آمده و به رغم آنکه امید به افزایش همراهانش در این مهاجرت سخت تقریبا به هیچ گراییده، «امید» نام گرفته است. اسمی که بیشتر به سخت جانی این درنا اشاره دارد تا رویایی که روزی برای احیای این مهاجران پرورانده میشد و حتی موجب شده بود یکبار محققان روسی تعدادی جوجه درنا به ایران بیاورند تا شاید با امید و زوجش در مسیر برگشت پرواز کنند و از این مسیر خوششان بیاید!
قصه امید، اما فرازهای دیگری هم داشته است، از جمله اقدامی که سال گذشته صورت گرفته و در نوع خود بسیار عجیب بود؛ اینکه یک هموطن مقیم اروپا درنای سیبریایی مادهای به ایران فرستاد تا سازمان حفاظت محیط زیست آن را کنار امید در آبگیرش رها کند و امیدوار باشیم این زوج با هم به سیبری بازگردند، جوجه بیاورند و الخ. اتفاقی که تا جایی هم خوب پیش رفت، اما وقتی خبر رسید زوج اروپایی امید در مسیر برگشت به آستارا نرسیده فرود آمده، شکست این ایده هم مسجل شد.
عجیبترین فراز از داستان امید، اما در حال حاضر است؛ اینکه برخلاف همیشه، امید از راه نرسیده و هنوز در فریدونکنار فرود نیامده است. اتفاقی که نمیدانیم علتش چیست، آیا امید مرده یا کشته شده است یا ترجیح داده با دیگر درناها در مسیر دیگری مهاجرت کند؟ اگر این گونه باشد، آیا ترجیحش این خواهد بود که دیگر به ایران نیاید یا ممکن است سال بعد شاهد بازگشت امید به ایران باشیم؟
سوالاتی که هیچ کس پاسخی برایشان ندارد و این شاید عجیبترین پایانی باشد که قصه امید میتواند داشته باشد. امیدی که به هیچ بند بود، اما احساس نمیشد و حالا پوچ بودنش بهتر خودنمایی میکند. آنقدر پوچ و خالی که گویی تا دو سه دهه پیش، مهاجرت گروه پرشماری از این گونه به ایران را شاهد نبودیم. جلوه بی نظیری از هنر پروردگار که از دستش دادیم و اصلا خیالمان نبود و نیست، شاید، چون امید به تک درنای باقیمانده بسته بودیم.
امیدی که تقریبا از دایره لغت فراتر نرفت و مثلا به برگزاری یک نشست با محققان روسی برای بررسی راهکارهای احیای این مسیر مهاجرتی درناهای سیبری هم نینجامید و حتی از آن ساده تر، به ساخت یک مستند برای معرفی این درنا به مردم از دریچه رسانه ملی هم منجر نشد. پرندهای که حتی اگر امروز هم خبر فرودش در ایران مخابره شود و تیتر «امید به ایران برگشت» در همه رسانههای داخلی و خارجی منتشر شود، ثابت کرده ایم که تنها سرابی از امید است، نه بیشتر!