به گزارش «تابناک»؛ روزنامههای امروز دوشنبه سوم اردیبهشت ماه در حالی چاپ و منتشر شد که تبیین دستاوردهای اخیر ارتش و سپاه در سخنان رهبر انقلاب، موضع دولت درباره حجاب به روایت رئیسی؛ اجرای قانون در عین حفظ حقوق و کرامت مردم و مهر تایید صهیونیستها بر معادله بازدارندگی ایران در صفحات نخست روزنامههای امروز برجسته شده است.
در ادامه تعدادی از یادداشتها و سرمقالههای منتشره در روزنامههای امروز را مرور میکنیم:
«جهان صنعت» در شماره امروز خود یادداشتی با عنوان نسل زد؛ خوششانس یا بداقبال منتشر کرد که در ادامه میخوانید: - یک نسل گسترده از جوانان در حال شکلگیری است. بهطور جهانی، حدود ۲میلیارد نفر بین سالهای ۱۹۹۷ تا ۲۰۱۲ متولد شدهاند و جزو «نسلZ» هستند. در آمریکا و بریتانیا، این گروه یکپنجم از جمعیت را تشکیل میدهند که با جمعیت بومرها رقابت میکنند در حالی که در هند و نیجریه، جوانان بهطور قابلتوجهی بیشتر از سالخوردگان هستند. برای هر نسل، یک روایت ساده وجود دارد: بومرها مقارن با فراوانی پساجنگ و میلنیالها همزمان با تجربه بحران مالی سالهای ۲۰۰۷ تا ۲۰۰۹. برای نسلZ، دیدگاه متداول این است که گوشیهای هوشمند آنها را ناراحت کرده و آینده تلختری را پیشروی آنها قرار داده است. در جوامع غربی، بیشتر مردم معتقدند که کودکان امروزی نسبت به والدینشان در گذشته، شانس بهتری در زندگی نخواهند داشت.
جوانان نیز از مسائلی مثل مشکلات در خرید مسکن و تغییرات آبوهوایی نگرانند. علمای اجتماع نگران هستند که نسلZ که بیشترین زمان خود را در فضای مجازی سپری کردهاند، اکنون تحت تاثیر اضطراب و افسردگی قرار دارند. برخی سیاستمداران در آمریکا و بریتانیا به ممنوعیت استفاده از گوشیهای هوشمند و محدودیت رسانههای اجتماعی برای کودکان زیر ۱۶سال فکر میکنند. همه این موارد میتواند باعث شود که نسبت به نسلZ احساس امیدواری کمتری داشته باشیم، اما وقتی به دنیا و به معیارهای گستردهتری نگاه میکنیم، میبینیم که جوانان زومر از سرنوشت تلخی رنج نمیبرند. در بسیاری از جنبهها، آنها به خوبی عمل میکنند:
حدود چهارپنجم جمعیت ۱۲ تا ۲۷ساله جهان در اقتصادهای نوظهور زندگی میکنند و به لطف رشد و گسترش فناوری، از وضعیت بهتری نسبت به والدین خود برخوردارند.
در برخی مناطق، اما نگرانی وجود دارد که پیشرفت سریع دهههای گذشته ممکن است تکرار نشود. این اضطراب در چین مشهود است.
نسلZ به درستی مهارتهایی کسب میکنند که قابل بازاریابی هستند. بیشتر آنها به دنبال مطالعه رشتههای علوم، مهندسی و پزشکی هستند در حالی که علوم انسانی از رواج خارج شده است. بهطور واضح، نسل Z در حال تحول دادن جهان کاری است. آنها قدرت مذاکره دارند و این را میدانند. بسیاری از میلنیالها در سایه بحران مالی جهانی بزرگ شدند و از درخواست افزایش حقوق اجتناب میکردند. بهنظر میرسد نسل Z کمتر نگرانی درباره ترکشغل برای فرصت بهتر یا زندگی لذتبخش دارند.
نسلZ، باتوجه به علاقه بیشترشان به مسائل اجتماعی و محیط زیست، ممکن است تأثیرات مهمی در جوامع بگذارند. این جوانان کمتر به سرگرمیهای شبانهروزی و مصرف موادمخدر توجه میکنند و زندگی غیرمسوولانهای ندارند. البته این تفاوتها ممکن است باعث افزایش احساس تنهایی و کاهش ارتباطات حضوری و … شود. همچنین نرخهای گزارششده از اضطراب و افسردگی در برخی مناطق در حال افزایش است، اگرچه این افزایش ممکن است ناشی از افزایش آگاهی از مشکلات روانی باشد.
نسلZ بهطور چشمگیری در جهان کاری و اجتماعی تاثیر گذاشتهاند. آنها دارای مهارتها و قدرتهایی هستند که به آنها امکان میدهد نقش مهمی در جوامع و بازار کار ایفا کنند. این جوانان دارای اراده قویای هستند و ترجیح میدهند از فرصتهای بهتری در زندگی استفاده کنند. از طرف دیگر، افراد میانسال ممکن است به دلیل تجربیات گذشته خود نگران شکلگیری جوانان Z و تأثیراتی که بر جوامع دارند، باشند. اما در آخر، اگر این تحولات به نفع جامعه باشد و فرصتهای بهتری برای همه افراد ایجاد شود، آنها هم میتوانند از این فرصتها بهرهمند شوند.
نسلZ بهطور گستردهتری به فضای مجازی و فناوریهای روزمره وارد شدهاند. سرعت فراگیری تلفنهای هوشمند و برنامههای رسانه اجتماعی سبب شده تا این جوانان به دنبال راههایی برای مدیریت بهتر و سازندهتر از فضای مجازی بگردند. اینکه آیا این فضای مجازی به نفع آنهاست یا ممکن است روی روانشان تاثیر منفی بگذارد، یک موضوع مورد بحث است. به هر حال، آنها بهتدریج به شکلگیری روشهایی برای استفاده بهینه از فضای مجازی میپردازند تا از مزایا و معایب آن به بهترین شکل ممکن استفاده کنند.
در گذشته، فناوریهای نوین همیشه همراه با مشکلاتی بودهاند. به همین ترتیب، استفاده از فضای مجازی نیز نیازمند تعادل و مدیریت صحیح است.
با انجام اقداماتی مانند اطلاعرسانی به جوانان درباره مخاطرات موجود در فضای مجازی، ارائه آموزشهای مرتبط با مدیریت زمان و تنظیم حدود استفاده از رسانههای اجتماعی، میتوان از بروز مشکلات روانی و اجتماعی جلوگیری کرد و از مزایای این فناوری به بهترین نحو بهره برد.
محمد درودیان طی یادداشتی در شماره امروز اعتماد نوشت: ۱) رویارویی نظامی با اسراییل پس از حمله به کنسولگری ایران در دمشق، به دلیل بازتاب گستردهای که داشته و آشکار شدن نتایج آن در آینده، به اعتبار نسبت آن با تجربه جنگ با عراق، در این جستار بررسی خواهد شد. چنانکه تصریح میشود، فرض بر این است که «استراتژی معطوف به شئی زنده است.»، زیرا جنگ یک امر انسانی است که با استفاده از ابزار نظامی، برای تامین اهداف سیاسی صورت میگیرد. عدم قطعیت جنگ که مورد تاکید قرار میگیرد، تا اندازهای متاثر از همین ملاحظه است.
۲) تجربه فضای درگیریهای اخیر، از نظر تاریخی- راهبردی، همانند وضعیت بحرانی در زمان آغاز و پایان جنگ ایران و عراق است. در عین حال از نظر روششناختی برای فهم مسائل و واقعیتها؛ به معنای آنچه در زمان و مکان تعیّن پیدا کرده و منطق رویاروییها را شکل داده، از یکسو با «باورهای ذهنی» در هدفگذاری و محاسبه از شرایط، توسط تصمیمگیرندگان نسبت دارد و از دیگر سو؛ بر «تفسیر» رخدادها در افکار عمومی و در نتیجه، شکلگیری منطق «واکنشها» در یک چرخه تصاعدی، تاثیرگذار خواهد بود.
۳) مواجهه با تجربه جنگ با عراق پس از پایان آن، با تاکید بر مفهوم عملیاتی- فرهنگی به جای «نظامی- استراتژیک»، هم اکنون مانع از فهم ماهیت و مساله جنگ، در پیوستگی با اهداف سیاسی، در چارچوب مفهوم «بازدارندگی» شده است. پیدایش این وضعیت در مواجهه با واقعیات، بر تفسیر آن برای تعریف از اهداف و روش دستیابی به آن برای اقدام، تاثیر گذاشته است. چنانکه در این مواجهات، بیشتر روی «روایت اول» تاکید میشود، در حالی که در «جنگ روایتها»، تاثیرگذاری و ماندگاری روایتها مشروط به برخورداری از قدرت اقناعی در تفسیر واقعیات عینی است که بر مبانی نظری استوار و با استفاده از مفاهیم قابل دستیابی است.
۴) رخدادهای کنونی هرچند از ریشههای سیاسی- تاریخی برخوردار شده، اما ماهیت نظامی- استراتژیک دارد که ناظر بر آینده است.
با این وجود، نظام رسانهای و تبلیغاتی، همانند تجربه جنگ با عراق، بیشتر بر مفهوم «تحقیر دشمن» به جای تاثیر درگیریها بر «معادلات استراتژیک» برای آینده، تمرکز میکند، به همین دلیل شناخت موقعیتها و تحلیل شرایط، با ابهام همراه شده و از قابلیت ترسیم چشمانداز آینده و گفتمانسازی برای افزایش تحملپذیری جنگ، برخوردار نیست.
۵) در تعریف کلاسیک از مفهوم جنگ با استفاده از قدرت نظامی؛ تهدید به حمله به نقطه ثقل دشمن با هدف بازدارندگی و یا تسلیم دشمن، مورد تاکید قرار میگیرد. در حالی که در تجربه جنگ با عراق، به دلیل اشغال بخشهایی از سرزمین ایران و ضرورت آزادسازی آن و سپس ادامه جنگ در خاک عراق با تاکید بر تصرف یک منطقه استراتژیک برای پایان دادن به جنگ، بیشتر بر مفهوم سقوط صدام به عنوان هدف سیاسی با انجام عملیات نظامی و تصرف زمین، تاکید شده است. با این توضیح، بر اساس مفاهیم تجربه جنگ با عراق، برای ترسیم موقعیتها و گفتمانسازی درباره پیروزی و شکست، نمیتوان ماهیت و دامنه مواجهه نظامی با اسراییل و چگونگی تداوم درگیریها را به دلیل نداشتن مرز مشترک، صورتبندی کرد.
۶) ارزیابی نتیجه موقعیتها و پیشبینی وضعیت آینده برای خاتمه درگیریها از طریق بررسی وقایع و نتایج، کافی نیست، بلکه باید با نظر به اهداف و توان نظامی، موقعیتها را مورد تجزیه و تحلیل قرار داد. هم اکنون در محافل آکادمیک و متاثر از آن، در رسانهها، از مفهوم بازدارندگی استفاده میشود، در حالی که استفاده از این مفهوم براساس تجربه جنگ با عراق، هیچگونه پیشینه روشنی برای بازبینی و بهره برداری ندارد.
۷) هر چند روش به کارگیری قدرت نظامی با اهداف نسبت دارد، ولی برای صورتبندی و پیشبینی نمیتوان از مفهوم جنگ «محدود یا گسترده» استفاده کرد، زیرا دامنه اقدام نظامی، تابع مفهوم اقدام «قوی و یا ضعیف» است که در نسبت با حمله به نقاط ثقل و استراتژیک تعریف میشود. به همین دلیل اظهارات یکی از اعضای کابینه جنگی اسراییل با اطلاق کلمه «ضعیف» که به «بیخاصیت» هم ترجمه شده، بازتاب گستردهای برای ارزیابی حمله نظامی اسراییل به پایگاه ارتش در اصفهان، در محیط داخلی اسراییل داشته است.
با این توضیح، رویکرد و روش مواجهه با تجربه جنگ ایران و عراق برای استفاده در تبیین چگونگی مواجهه نظامی با اسراییل و صورتبندی تحولات آن، از مشخصههای لازم برای فهم از ماهیت جنگ، به عنوان یک امر استراتژیک، همچنین ارزیابی الزامات و پیشبینی روندها و نتایج آن، برخوردار نیست. ملاحظه یاد شده ناظر بر این مساله است که اگر این موضوع مورد بازبینی قرار نگیرد، تجربه جنگ با عراق، به عملکرد تاریخی و مناقشهآمیز در گذشته محدود شده و برای مواجهه با تهدیدات و جنگ آینده، قابل بهرهبرداری نخواهد بود. در حالی که تجربه جنگ، مهمترین میراث ملی و راهبردی برای تامین امنیت ملی در آینده است.
کبری آسوپار طی یادداشتی در شماره امروز جوان با عنوان تبعات خطرناک القای دوقطبی «آقا و دفتر آقا» نوشت: سه روز از توییت یک عضو دفتر حفظ و نشر آثار رهبری درباره تذکر به مسئولان میگذرد و هنوز بحثها پیرامون گشت ارشاد و دلیل تذکر رهبری و چرایی انتشار این توییت و موج حملاتی – شاید سازمان یافته- علیه دفتر حفظ و نشر آثار رهبری کم و بیش داغ است.
در ورای این بحث و مجادله ناصواب، موضوعی مهمتر رخ نموده که اهمیت آن این قدرت را دارد که کل موضوع توییت و تذکر در برخی نحوههای اجرایی گشت ارشاد را صرفاً به عنوان یک «مصداق» از مفهوم خود قرار دهد. اما این موضوع مهم چیست؟ تلاشی منفور برای القای دوقطبی رهبری و دفتر رهبری.
دفتر رهبری یا دفتر حفظ و نشر آثار ایشان طبعاً همچون خود رهبری نیستند، اما این هم که تصور شود رهبر و دفتر دو قطب مخالف یکدیگر هستند، دور از تعقل و سیاستورزی و همراه با تبعات خطرناکی است.
آنچه پس از توییت عضو دفتر نشر، در فضای مجازی از سوی جریانی تندرو غلبه یافت، القای خودسری این فرد و علنی کردن تذکر برخلاف نظر رهبری بود. برخی از مردم عادی هم، چون تذکر رهبر معظم انقلاب به فراجا را قابل هضم در چارچوب فکری خودساختهشان ندیدند، این تحلیل کذایی را به عنوان خبر صادق پذیرفتند که آن توییت خودسرانه زده شده است. اما هیچ کس از میان این جمع نخواست به این موضوع فکر کند که مگر میشود خودسری در دفتر رهبری تا این حد برسد که علنی، رسمی و به اسم دفتر نشر، نسبتی –به زعم این افراد- خلاف واقع به رهبر انقلاب وارد شود و رهبر قدرت ساماندهی موضوع و برخورد با آن را نداشته باشند؟! و حتی پس از جنجال بسیار، آن فرد باز توییت دیگری بزند و بر توییت قبلی تأکید کند و باز رهبری و اطرافیان معتمد ایشان ساکت بمانند و او را توبیخ و مواخذه نکنند و به مردم نگویند که فریب او را نخورید؟!
کسانی که بر طبل دوقطبی «آقا و دفتر آقا» میکوبند، اعتبارزدایی از مواضع غیررسمی رهبری را همپای اعتبارزدایی از دفتر رهبری پیش میبرند. اکنون درباره آگاهانه یا ناخودآگاه بودن چنین اقدامی نمیخواهیم اظهارنظر کنیم، اما پیشینهای که از این اقدامات در خاطره سیاسی ما مانده، نشان میدهد که دفتر رهبری بهانه است. اینکه چرا میخواهند اعتبار این مواضع رهبری را دچار خدشه کنند، میتواند دلایلی داشته باشد که در این نوشتار صرفاً دلیلی برآمده از نگاه خوشبینانه ذکر میشود و باقیاش بماند برای بعد!
با نگاه خوشبینانه، ما با جماعتی مواجه هستیم که مطابق با نگاه خود و برای خود یک آیتالله خامنهای ساختهاند که البته با آیتالله خامنهای موجود، به لحاظ فکری متفاوت است. این جمع وقتی در برابر موضعی از رهبر قرار میگیرند که با نظرات خودشان مخالف است، به جای تطبیق خود بر ولایت، تلاش میکنند ولایت را بر اصول پذیرفته شده خود منطبق کنند و حداقل در دلشان برای عبور از نظر رهبری، توجیهی وجدانپسند دست و پا کنند.
یک دورهای قصه ارشادی و مولوی بودن دستورات، ولی فقیه را علم و سعی کردند آن را تئوریزه هم بکنند، اما بازارش گرم نشد. تفسیر به رأی هم که همیشه شیوهای مرسوم بوده است. اما در مواردی هم که مواضع رهبری با واسطه نقل میشدند، مسیر خدشه بر اعتبار راوی را طی کردند تا جایی که رهبری خود مواضع را علنی و به قولی «پشت بلندگو» بیان کنند.
در ماجرای نهی رئیسجمهور اسبق از کاندیداتوری در انتخابات ریاستجمهوری یک نفر از اعضای دفتر و نیز یکی از نزدیکان رهبر را به اقدام خودسرانه بیاطلاع رهبری متهم کردند. در ماجرای برجام یک عضو دیگر دفتر رهبری را، حالا در موضوع تذکر به برخی مسئولان، یک عضو دفتر نشر را. در موضوع واکسن گفتند رهبر مخالف واکسن بوده و مجبورشان کردهاند مقابل دوربینها آب مقطر بزنند، در موضوع تعطیلی حرمهای اهلبیت برای کرونا، مقابل نمایندگان رهبری ایستادند و... چه آنکه در همه موارد ذکر شده، پذیرش این موضوع که رهبری نظری خلاف نظر آنان دارد، برایشان دشوار بود. هر کسی را هم که با آنها موافق نبود، تکفیر کردند، چنانکه اکنون هر منتقدی به بخشی از عملکرد گشت ارشاد را دنبالهروهای اسرائیل و یهودی و اشاعه دهنده فحشا و منکر میدانند!
تبعات خطرناک این تندرویهای تکفیری، به همین جا ختم نمیشود. امام خمینی هنوز در قید حیات بودند که برخی – از نهضت آزادی تا بیت آیتالله منتظری- به احمد آقا، فرزند ایشان تهمت جعل دستخط امام را زدند، چه آنکه آن نظرات را برنمیتافتند. آن تهمتها در ظاهر به مرحوم احمد خمینی بود، در باطن، اما به خود امام میخورد که آن همه از اقتدار خویش دور مانده که نزدیکانشان توانایی جعل دستخطشان را یافتهاند و ایشان حتی پس از اطلاع عموم هم توانایی برخورد با جاعل و جاعلان را ندارند! هیهات!
اکنون هم اینگونه است. رهبری که این جماعت میخواهند باید نقطهضعفی داشته باشد. هیهات! آیتالله خامنهای رهبر قدرتمندی است که به یک اشارهاش، خاکی که رژیم صهیونیستی اشغال کرده، هدف قرار میگیرد و معادلات سیاسی و نظامی جهان را تغییر میدهد، حال بگوییم اعضای دفترش میتوانند به ایشان دروغ ببندند و بساطشان هم جمع نشود؟! از سویی، چه استبعادی است که این اعتبارزداییها بعدتر به همان تهمتهای جعل دستخط نرسد و حکایت تلخ علیه امام را علیه رهبری هم نشنویم؟
تبعات خطرناک دوقطبیسازی از آقا و دفتر آقا را میبینید؟ نه آنکه بگوییم دفتر، خود آقاست؛ طبعاً چنین نیست، اما اینکه آنان در بیان مواضع رهبری، نقش مستقل یا خودسرانه دارند و میتوانند نظری مخالف نظر رهبری را به عنوان نظر رهبری به جامعه قالب کنند و رهبری هم توانایی برخورد و کنترل اوضاع را ندارند، قابل پذیرش نیست.