بین الملل تابناک: سایت تحلیلی فارن افرز اخیرا مقاله ای با قلم «برند هال» با عنوان «جهان «اول آمریکا»؛ بازگشت ترامپ چه معنایی برای نظم جهانی دارد؟» منتشر نموده است. ترجمه بخش اول مقاله در ادامه می آید.
اگر ایالات متحده آمریکا به یک قدرت بزرگ عادی در کنار سایر قدرتها تبدیل شود، سرنوشت دنیا چه می شود؟ یا به عبارت دیگر اگر این کشورمانند دیگر قدرتهای بزرگ در طول تاریخ با شدت بیشتری استثمارگرانه رفتار کند، چه اتفاقی رخ می دهد؟ - اگر این ایده را رد کند که مسئولیت ویژهای برای شکل دادن به نظمی لیبرال را دارد.
در سال 2016، «دونالد ترامپ» با شعار «اول آمریکا» به ریاست جمهوری رسید. او به دنبال ایالات متحده ای بود که قدرتمند باشد - کشوری که مزایای آن را به حداکثر و درگیری هایش را به حداقل برساند. ویژگی تعیین کننده جهان بینی ترامپ این است که ایالات متحده آمریکا هیچ تعهدی فراتر از منافع خود ندارد. اکنون ترامپ بار دیگر برای کسب منصب ریاست جمهوری رقابت می کند و پیروان سیاست خارجی او در حزب جمهوری خواه افزایش می یابد. در همین حال جنبه های کلیدی جهانی گرایی آمریکایی رهبران دو حزب را خسته کرده است. دیر یا زود در زمان ترامپ یا رئیس جمهوری دیگر، جهان می تواند با ابرقدرتی روبرو شود که به طور مداوم «آمریکا» را در اولویت قرار می دهد.
اما این رویکرد به معنای ترک جهان گرایی به طور کامل نیست – واشنگتن در برخی مسائل ممکن است تهاجمی تر از قبل باشد اما به دفاع از هنجارهای جهانی، تأمین کالاهای عمومی و حفاظت از متحدان توجه کمتری خواهد داشت؛ سیاست خارجی آن کمتر اصولی و با حاصل جمع صفر خواهد بود. به طور کلی می توان گفت این نسخه از ایالات متحده آمریکا فاقد اخلاق مسئولیت پذیری قدرت بزرگ است - بنابراین از تحمل بارهای اضافی در پیگیری منافع واقعی اما پراکنده نظم لیبرال خودداری می کند.
«اول آمریکا» بسیار اغوا کننده است و ایالات متحده آمریکا در نهایت در دنیای هرج و مرج تر رنج می برد
نتایج این رویکر خیلی خوب نخواهد بود. سیاست خارجی عادی تر ایالات متحده آمریکا، جهانی را به وجود می آورد که بی نظم تر خواهد بود - یعنی شرورتر و آشفته تر. جهان «اول آمریکا» میتواند برای اوکراین و سایر کشورهای آسیبپذیر در برابر تجاوزات کشنده باشد. این رویکرد بی نظمی را که هژمونی ایالات متحده آمریکا در طی دهه های متمادی کنترل می کرد، را رها می کند.
با این حال خود ایالات متحده آمریکا ممکن است در دنیایی که قدرت خام اهمیت بیشتری دارد، دست کم برای مدتی چندان بد عمل نکند، زیرا نظم لیبرال از بین رفته است و حتی اگر همه چیز واقعاً از هم بپاشد، آمریکاییها آخرین کسانی هستند که متوجه میشوند. «اول آمریکا» بسیار اغوا کننده است و ایالات متحده آمریکا در نهایت در دنیای هرج و مرج تر رنج می برد - اما از هم اکنون تا آن زمان، بقیه کشورها بهای بیشتری را خواهند پرداخت.
رویکرد «اول آمریکا» و نوع متفاوتی از ابرقدرت
همه کشورها به دنبال منافع خود هستند، اما همه کشورها این منافع را یکسان تعریف نمی کنند. مفهوم منافع ملی به طور سنتی بر حفاظت از قلمرو، جمعیت، ثروت و نفوذ تأکید میکرد. با این حال از زمان جنگ جهانی دوم، اکثر رهبران و نخبگان آمریکا این تصور را رد کرده اند که آمریکا باید یک کشور عادی باشد که به روش عادی عمل می کند. به هر حال جنگ نشان داده بود که چگونه ریتم عادی امور بینالملل میتواند بشریت و حتی ایالات متحده آمریکا دوردست را در وحشت فرو ببرد. بدین ترتیب جنبش اصلی «اول آمریکا» را که از مخالفان مداخله ایالات متحده در جنگ جهانی دوم تشکیل شده بود، بیاعتبار و روشن کرد که قدرتمندترین کشور جهان باید دیدگاه خود را نسبت به منافعش به طور بنیادی گسترش دهد.
پروژه حاصل از نظر وسعت بی سابقه بود و شامل ایجاد اتحادهایی شد که سراسر جهان را در بر می گرفت و از کشورهایی در هزاران مایل دورتر محافظت می کرد.علاوه بر این مسئولیت بازسازی کشورهای ویران شده و ایجاد یک اقتصاد جهانی آزاد پر رونق و پرورش دموکراسی در سرزمین های دور را نیز بر عهده داشت. مهمتر از همه این به معنای کنار گذاشتن سیاستهای فتح و استثمارعریان بود که سایر قدرتهای بزرگ معمولاً دنبال میکردند و در عوض از هنجارهایی مانند عدم تجاوز، خودمختاری، آزادی مردم که مسیری صلحآمیزتر و همکاری را به بشریت ارائه میکرد، دفاع می کردند.
سیاستگذاران آمریکایی هرگز شک نکردند که کشورشان از زندگی در دنیای سالمتر سود خواهد برد. اما ایجاد آن جهان مستلزم این بود که واشنگتن مسائل مربوط به منافع شخصی را به روشی قابل قبول بررسی کند. هیچ تعریف قبلی از منافع ملی ایجاب نمیکرد که امنترین و آسیبناپذیرترین کشور جهان در معرض خطر جنگ هستهای بر سر سرزمینهایی در قارههای دوردست قرار گیرد یا دشمنان سابق را بهعنوان دینامهای صنعتی و رقبای اقتصادی بازسازی کند و هیچ تعریف قبلی از منافع ملی مستلزم کمک نابرابر در امنیت مشترک نبود تا متحدان بتوانند عمداً برای دفاع خود هزینه کمتری کنند.
ایجاد جهانی سالمتر، واشنگتن را ملزم میکرد مسائل مربوط به منافع شخصی را به شیوهای جهانی نه ملی بررسی کند
«جان کندی» رئیس جمهور پیشین آمریکا در اوایل دهه 1960 گفت: من مزایای جهان غرب را می بینم. اما مزیت ملی برای ایالات متحده آمریکا چیست؟ سیاست ایالات متحده آمریکا تنها زمانی معنا پیدا میکند که واشنگتن فضای بینالمللی بزرگتری ایجاد کند که با سود رساندن به مردم همفکر در سراسر جهان به نفع آمریکاییها باشد. «دین آچسون»، وزیر امور خارجه آمریکا در سال 1952 توضیح داد: الگوی رهبری، الگویی از مسئولیت است. آمریکایی ها نباید نگاه محدودی به منافع داشته باشند، بلکه باید به شیوه ای گسترده و به فضای بین المللی فکر کنند.
در فضای امنیتی و همکاری اقتصادی که رهبری ایالات متحده آمریکا آن را تقویت کرد، رشد اقتصادی منفجر شد و استانداردهای زندگی اوج گرفت – ابتدا در غرب و سپس در سطح جهانی. جنگ ادامه یافت، اما جنگ قدرتهای بزرگ و تسخیر سرزمین به شیوه های قبل به تاریخ پیوست. دموکراسی در غرب شکوفا شد و به بیرون تابید. پوشش امنیتی ایالات متحده آمریکا اخگرهایی را که اروپای غربی و آسیای شرقی را به آتش کشیده بود، خفه کرد و ایالات متحده آمریکا در مرکز نظم لیبرالی قرار داشت که به تدریج گسترش یافت و بخش اعظمی از جهان را در بر گرفت.
با این حال آمریکایی ها هرگز به این ایده که باید این نظم را به طور نامحدود حفظ کنند، متعهد نشدند. با شروع جنگ سرد، دیپلمات آمریکایی «جورج کنان» تردید داشت که آمریکایی ها وظیفه رهبری جهانی را بر عهده دارند. با پایان یافتن این درگیری با پیروزی خیره کننده غرب، سفیر سابق ایالات متحده در سازمان ملل، «جین کرک پاتریک» نوشت که ایالات متحده اکنون می تواند در زمان عادی به یک کشور عادی تبدیل شود. پاتریک حق داشت زیرا در 150 سال اول تاریخ آمریکا هیچ سابقه ای برای تعهداتی که این کشور از سال 1945 متعهد شده بود وجود نداشت.
سه رئیس جمهور اخیر ایالات متحده آمریکا همگی آرزوی خروج ازمنطقه بحرانی خاورمیانه را داشته اند
رهبران آمریکا بر این باور بودند که باید سیاست خارجی جسورانه جهانی را دنبال کنند، زیرا جهانی که به حال خود رها شده بود به تازگی در یک نسل دو شکست فاجعه بار را متحمل شده بود – و شروع جنگ سرد همان نسل را تهدید می کرد. آنها میتوانستند رهبری جهان را بر عهده گیرند زیرا جنگ جهانی دوم تقریباً به اندازه تمام قدرتهای دیگر وزن اقتصادی و نظامی در اختیار ایالات متحده آمریکا گذاشت. ترکیب قدرت و ترس، سیاست ایالات متحده آمریکا را تغییر داد. اما در هیچ کجا نوشته نشده است که واشنگتن باید برای همیشه بر این پروژه پافشاری کند زیرا شرایطی که آن را به وجود آورده در گذشته محو می شود و امروز، نشانه هایی وجود دارد که واشنگتن این مسئولیت را برای همیشه نخواهد پذیرفت.
سه رئیس جمهور اخیر ایالات متحده آمریکا همگی آرزوی فرار از خاورمیانه را داشته اند. با افزایش تهدیدات نظامی، پنتاگون در تلاش برای حفظ ثبات در هر سه صحنه کلیدی اوراسیا است. حمایت گرایی در حال افزایش است. هر دو حزب بزرگ از قراردادهای تجاری بزرگی که واشنگتن زمانی برای پیشبرد اقتصاد جهانی استفاده می کرد، بیزار هستند. از اواخر سال 2023 تا اوایل سال 2024، شش ماه طول کشید تا کنگره کمک های حیات بخش به اوکراین را تصویب کند و این روحیه جدید در هیچ رویکردی به اندازه چشم انداز«اول آمریکا» ترامپ قابل لمس نیست.