به گزارش تابناک، روشن است که منظورم کسانی است که آگاهانه و عامدانه، صندوق رای را کنار گذاشتهاند. نزدیکترین نامزد به این گروه، دکتر پزشکیان است و قاعدتا اگر بنا باشد در انتخابات شرکت کنند به او رای خواهند داد. دقت کنید که مخاطبم در این نوشته هم همین مردمان هستند و تعریضی به طرفداران سایر نامزدها ندارم.
البته ممکن است جمعه این هفته، با پدیده رای شرمسارانه یا رایگیری غافلگیرانه (مراجعه کنید به پستهای قبلی در باره نشست «رای چهاردهم، هنر غافلگیری یا ناهنجاری اجتماعی») روبرو بشویم و جمعیت بیشتری از مردم تهران در انتخابات شرکت کنند، اما چون اعلام نکردهاند که در انتخابات شرکت میکنند و به پزشکیان رای خواهند داد، لذا شنبه (۹ یا ۱۶ تیر) نمیتوانند ادعای موثر بودن در این واقعه را داشته باشند. برای موثر بودن، باید جمعیت را به رخ کشید، به خیابان آمد، با مردم سخن گفت، کوچه به کوچه و خانه به خانه، و آنها را ترغیب به رای دادن کرد.
نتیجه انتخابات هر چه باشد، چه پیروزی پزشکیان بدون نقشآفرینی تهرانیها و چه شکست پزشکیان به دلیل عدم مشارکت مردم تهران، در هر حال، نتیجه آن تاثیرگذاری کمتر مردم تهران در برهههای حساس تاریخی در آینده است.
تهران همیشه موثر بوده است. در سالهای پس از مشروطه، که مردم مهم شدند، تا اراده تهران به چیزی تعلق نمیگرفت، محقق نمیشد و مهمترین وقایع تاریخ معاصر در تهران و به دست تهرانیها رخ داده است، هر چند مشارکت دیگران هم بوده است. در مشروطه هم، تبریز و رشت و اصفهان و بختیاریها به داد تهران رسیدند و در تهران، استبداد سرنگون شد. انقلاب اسلامي و بويژه جنگ توانست بخشی از هژمونی تهران را بشكند. يعني هم انقلاب با رهبران متعدد در شهرهاي گوناگون روبرو بود و هم شهرهاي كوچك و بزرگ بود كه پيشتاز انقلاب بود. قم، تبريز، جهرم، يزد، اصفهان و.... در جنگ تحميلي نيز با لشگرهاي گوناگون بسیجی از مناطق مختلف كشور، با نوعي دموكراسي و برابري جغرافيايي روبرو بوديم.
اما اگر به آمار رسمی اعتماد کنیم، در سال ۱۳۸۸، اولین باری بود که تهران اراده چیزی کرده بود و به فردی رای داده بود و ایران به فرد دیگری و این تخصص احمدینژاد بود که دوقطبی تهران-ایران را ایجاد کرد، علاوه بر سایر دوقطبیهایی که ایجاد کرد و گسلهایی که هنوز ترمیم نشده است. تهران و یزد تنها شهرهایی بودند که بر اساس آمار رسمی، میرحسین موسوی در آنها اکثریت آرا را کسب کرده بود. بخشی از گستردگی اعتراض مردم تهران، بر اساس فعال شدن همین گسل بود. من در یادداشتی در دوم تیر ۱۳۸۸ با عنوان « تهرانگريزی و خطای تركيب» (اینجا) و مصاحبهای در آذر ۱۳۸۸ با عنوان «حق وتوی مرکزنشينها» (اینجا) به این موضوع اشاره کرده بودم و تلاشی داشتم نشان دهم که انبوه مردمی که شکل گرفت، چه در صندوقهای رای و شبهای پیش از انتخابات ۸۸ و چه در ۲۵ خرداد همانسال، موجودیتی ورای تکتک افرادش دارد و به همین دلیل، چهار ميليون نفر بسیار بیشتر است تا چهارصد تا ده هزار نفر. تهران، خواستار توجه بیشتری بود، بیشتر از جمعیتش. اما به اندازه جمعتیش هم به او توجه نشد.
به گفته یکی از صاحبنظران، «بیگانگی تهران با حاکمیت هم دلیلش بیگانگی حاکمیت با مردم تهران آست. نظام سیاسی در این چند دهه، مداوما از آداب و رسوم و مطالبات و سبک زندگی مردم تهران، فاصله گرفته و طبقه متوسط شهری را نادیده گرفته است. حتی مدیران شهر تهران هم از تهرانیها انتخاب نمیشوند.» از این رو است، که بیگانگی تهران با حکومت، مقوله مهمی است که کمتر در باره آن تامل شده و پیامدهای بلندمدت آن نادیده گرفته شده است.
اما، فارغ از دلایل این پدیده، اگر در سال ۱۳۸۸ تهران خطری را دید که بقیه ایران دیرتر دیدند، شاید در سال ۱۴۰۳ تهران هنوز نتوانسته متوجه این فرصت مهم تاریخی بشود و بر تحصنی که کرده، پافشاری میکند. خود را لوتیای میبیند که سرش میرود تا حرفش نرود داشآکلی که چون یک بار قول داده، تمام سرنوشت و عشق خود را پای آن قول میبازد. اما بعد از ۱۴۰۱ زمانه تغییر کرده و باید متناسب با تغییر زمانه، تدبیر کرد.
محمدرضا جوادی یگانه
شاید اینبار سرنوشت ایران، بدون تهران رقم بخورد.