آیا امکان عدم وقوع جنگ وجود داشت؟

دکتر حسین علایی
کد خبر: ۱۲۵۱۸۵۰
|
۱۵ مرداد ۱۴۰۳ - ۱۰:۵۴ 05 August 2024
|
3201 بازدید

ساختار سیاسی حزب بعث که به مدت حدود ۳۰ سال حکومت عراق را در دست داشت، مبتنی بر بهره گیری از "قوای امنیتی" و سرکوب مخالفین در داخل کشور و استفاده از "قدرت نظامی" و بکارگیری زور در حل مسائل خود با همسایگان بوده است. با اتخاذ همین راهبرد بود که در دوره حاکمیت این حزب و بویژه پس از روی کارآمدن صدام حسین، ارتش عراق ابتدا به ایران و سپس دو سال بعد از خاتمه جنگ با ایران به کویت حمله نظامی کرد و به دنبال انضمام کشور کویت به عراق برآمد.

مقاله پیش رو به دنبال آنست تا با بهره گیری از "نظریه بازدارندگی" بررسی کند که آیا جمهوری اسلامی ایران با انجام اقدامات و ترفندهای مختلف می توانست جلوی تهاجم نظامی عراق را بگیرد و مانع از بروز جنگ ۸ ساله شود؟ و این­که آیا تلاشی برای جلوگیری از بروز جنگ انجام گرفته است یا نه؟ چرا صدام حسین جنگ با ایران را آغاز کرد و چه اهداف و انگیزه هایی از برپایی آن داشت؟ صدام پس از تغییر نظام شاهنشاهی در ایران چه ضعفی را در وضعیت نظامی و سایر توانمندی های جمهوری اسلامی ایران مشاهده کرد که امیدوار به پیروزی از طریق برپایی جنگ شد؟ چرا حکومت عراق حمله نظامی به ایران را موفق ارزیابی می کرد و جنگ را کوتاه مدت فرض می کرد؟

با تحقیق انجام شده در این مقاله به روش توصیفی – تحلیلی مشخص می شود که هدف صدام از شروع جنگ با جمهوری اسلامی ایران و تداوم آن، حل اختلافات مرزی خود با ایران نبوده است، زیرا با انعقاد معاهده ۱۹۷۵ الجزیره بین ایران و عراق اساساً هیچگونه اختلاف مرزی بین دو کشور وجود نداشته است. از طرفی بر اساس همین معاهده، ساز و کار حل اختلافات احتمالی بین دو کشور مشخص شده بود. بنابراین می توان گفت مسئله صدام ملغی کردن یکطرفه معاهده ۱۹۷۵ به منظور یافتن بهانه ای برای شروع یک جنگِ برنامه ریزی شده جهت استفاده از فرصت خالی شدن پشت ایران توسط آمریکا و بهره گیری از فرصت خصومت شیطان بزرگ و برخی از کشورهای عربی با ایران برای تجزیه خوزستان و نیل به رهبری کشورهای عربی بوده است، زیرا صدام تصور می کرد با راه اندازی یک جنگ تمام عیار می تواند به آن خواسته ها برسد. البته اگر ایران دارای "ارتشی آماده به جنگ" بود شاید می توانست با ترکیبی از نشان دادن "تهدیدات نظامی" و بهره گیری از "گزینه های دیپلماتیک" از بروز جنگ جلوگیری کند.

مقدمه

با سقوط نظام شاهنشاهی در ایران، توسعه قدرت نظامی و خرید تسلیحات و تجهیزات نظامی ایران از آمریکا و سایر کشورها متوقف شد. این در حالی بود که اولویت حکومت عراق گسترش توان نظامی و توسعه ارتش خود بود. همین امر باعث شد تا توان رزمی ایران به تدریج تحلیل رفت ولی در عوض قدرت ارتش عراق به طور مرتب از نظر تسلیحاتی و تداوم تمرین های نظامی افزایش یافت به طوری که عراق در آن ایام قوی ترین نیروی نظامی خلیج فارس به شمار می رفت. (نیکسون، ۱۳۶۲: ۱۴۰) چنین قدرتی این تصور را در ذهن رئیس جمهور مغرور عراق به وجود آورد که "موازنه قوا" بین ایران و عراق به نفع آن کشور تغییر یافته است. صدام و حامیانش خیال می کرد جنگیدن با ایران آسان است و سریع به نتیجه می رسند. (زیبا کلام، ۱۳۸۷: ۲۶۵) بنابراین پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، دولت عراق به هوس افتاد تا با بهره گیری از ارتش پر حجم خود و با استفاده از زور به دنبال تحقق بخشیدن به آرمان های حزب بعث و تسلط بر منطقه برآید. با شروع جنگ، جمهوری اسلامی ایران در یک عمل انجام شده قرار گرفت و ابتکار عمل به دست صدام افتاد ولی عراق فرصت همکاری و تعامل با ایران را از دست داد و خود را درگیر جنگی کرد که منابع آن کشور را به باد داد و مردم عراق و ایران را از پیشرفت بازداشت.

جنگ رخ داده بین عراق و ایران یک جنگ ژئوپلیتیکی و دارای ابعادی چند وجهی و در عین حال بسیار پیچیده و از مهم­ترین عناصر تأثیرگذار بر مولفه امنیت ملی ایران بوده است. جنگ عراق با ایران بزرگ­ترین بحران و مهم­ترین خطری بود که انقلاب اسلامی پس از پیروزی با آن مواجه شد. با گذشت بیش از چهل سال از آغاز جنگ عراق علیه ایران و نوشته شدن کتاب ها و مقالات متعدد در این باره هنوز هم برای بسیاری از محققین و مردم این سوال مطرح است که اساساً چرا جنگ شروع شد و چرا صدام به ایران حمله نظامی کرد و این جنگ چگونه اتفاق افتاد؟ پس از طرح این پرسش ها، بلافاصله سوالات دیگری نیز مطرح می شود. از جمله آن که آیا وقوع جنگ اجتناب ناپذیر بوده است؟ آیا اصولاً جنگ عراق علیه ایران قابل پیشگیری بود؟ آیا جمهوری اسلامی ایران علیرغم تصمیم صدام به شروع جنگ، راهکارهایی برای جلوگیری از بروز جنگ بین دو کشور داشته است؟ آیا ایران برای جلوگیری از وقوع جنگ تلاشی کرده است؟ اساساً ازچه زمانی می شد جلو جنگ را گرفت؟ از یکسال قبل؟ از شش ماه قبل؟ از یک ماه قبل؟ از یک هفته قبل؟ آیا ایران اقدامات سیاسی، رسانه ای، دیپلماتیک، نظامی، بهره گیری از افکار عمومی و تلاش برای مذاکره را جهت جلوگیری از وقوع جنگ انجام داده است؟ آیا اصولاً پس از پیروزی انقلاب اسلامی، ایران ظرفیت و امکان اقدام برای ممانعت از تصمیم عراق برای تحمیل جنگ را داشته است؟ چه راهکارهایی برای ایران جهت جلوگیری از وقوع جنگ وجود داشته است؟ آیا دولت موقت، شورای انقلاب و رئیس جمهور وقت بنی صدر و در نهایت رهبری انقلاب می توانستند تمهیداتی فراهم کنند و فعالیت هایی را انجام دهند تا صدام نتواند تصمیم خود به جنگ را عملی کند؟ اگر فعالیت ها و تلاش های لازم برای اجتناب از جنگ انجام شده است چرا نتیجه ای حاصل نشده است و چرا آن اقدامات موفق نبوده اند؟

هدف از نگارش این مقاله پاسخ دادن به سوالات فوق است تا بتوان به عنوان یک تجربه تاریخی از آن بهره برد؟ در این مقاله سعی می شود تا با بهره گیری از "نظریه بازدارندگی" امکان جلوگیری از وقوع جنگ عراق علیه جمهوری اسلامی ایران بررسی و تحقیق شود.

بررسی های انجام شده در این مقاله نشان می دهد که گرچه از دیدگاه نظری امکان جلوگیری از وقوع جنگ وجود داشته است ولی با توجه به "روحیات صدام حسین" که اصولاً شخصیتی ماجراجو و جنگ طلبی داشته است و نیز "ایدئولوزی حزب بعث" حاکم بر عراق و شدت یافتن "خصومت آمریکا و شوروی" با ایران و فقدان یک "حاکمیت منسجم" و یکپارچه در جمهوری اسلامی و نیز نبود یک دستگاه "سیاست خارجی فعال" در ایران، احتمال این که می شد جلوی جنگ را گرفت خیلی ضعیف بود.

از دیدگاه نظری و تئوریک امکان جلوگیری از وقوع جنگ ها وجود دارد. هر کشوری اگر بتواند به مرحله و توان "بازدارندگی" نائل آید و نسبت به حریف به شرایط "تعادل قوا" یا "موازنه قدرت نظامی" برسد به احتمال زیاد می­تواند از وقوع جنگ جلوگیری کند. شرکت در پیمان های امنیتی و نیز همکاری و همراهی با قدرت های بزرگ و ائتلاف های منطقه ای و بین المللی نیز می تواند یک کشور را در حاشیه امن نگه دارد و از احتمال وقوع جنگ دور کند. پیوند زدن امنیت کشور با دولت های قدرتمندِ دوست نیز به بازدارندگی و دوری از جنگ کمک می کند. یکی از اهداف پیمان هایی مانند ورشو، سنتو و ناتو شرکت کشورهای عضو در یک نوع امنیت دسته جمعی بوده است.

نظریه بازدارندگی Deterrence theory‎ یک نظریه دفاعی در حوزه امنیت بین الملل است. این نظریه که از حدود دو قرن پیش مطرح شده به این مفهوم است که توسعه توان نظامی و قدرت رزمی موثر می تواند از حمله نظامی یک کشور قدرتمندتر جلوگیری کند. بنابراین بازدارندگی اقدامی است که هدف از آن بازداشتن دولت های دیگر از تهاجم نظامی به کشور خودی است. (Freedman, 2009, p.32) پس می توان گفت بازدارندگی مجموعه ای از اقدامات است که برای پیشی جستن و دور شدن از اقدامات خصمانه  دشمن صورت می گیرد.

نظریة بازدارندگی بر "اصالت قدرت" در روابط انسان ها و دولت ها تأکید دارد و مسلح   بودن کشورها و برخورداری از توان نظامی اثربخش را عامل آرامش و برقراری صلح می داند. بنابراین بازدارندگی در حوزه دفاعی به مفهوم استفاده یک طرف از نشان دادن و نمایش قدرت نظامی و طرح مجموعه ای از تهدیدها برای قانع کردن طرف مقابل به عدم انجام تهاجم نظامی برای نیل به اهداف سیاسی و ژئوپلتیکی است.

به این ترتیب که:

۱. رسماً به دشمن اعلام شود که چنانچه جنگی را شروع کند چه عواقبی در انتظار وی خواهد بود.

۲. با نمایش آمادگی نیروهای مسلح و قدرت نظامی به دشمن نشان داده شود که با شروع جنگ به اهداف مورد نظر نخواهد رسید و در نهایت پیروز نخواهد شد.

۳. راهکارهایی جلوی پای دشمن گذاشته شود که بسیار کم هزینه تر از درگیر شدن وی با جنگ باشد.

۴. با دشمن گفتگو و مذاکره شود تا بتوان او را به مصالحه و سازش تشویق کرد و از تصمیم به شروع جنگ بازداشت.

۵. از طریق حامیان دشمن به وی فشار آورده شود تا وی از تصمیم به آغاز جنگ منصرف شود.

بازدارندگی در ساده ترین شکل آن عبارت است از نوع ویژه ای از روابط دیپلماتیک، نظامی و سیاسی که در آن یک طرف سعی در نفوذ بر رفتار طرف دیگر در جهت مطلوب خود دارد. به عبارت دیگر بازدارندگی عبارت است از تأمین توانمندی های نظامی و سیاسی لازم در کشور بازدارنده با هدف متقاعد کردن طرف مقابل یا مجبور ساختن او به چشم پوشی و صرف نظر از رفتاری خصمانه یا وادار ساختن دشمن به صرف نظر از اهدافی که وی تعقیب می کند. پس بازدارندگی صرفاً به معنای بهره گیری و استفاده از نیروهای مسلح و قدرت نظامی برای نشان دادن تهدید به طرف مقابل نیست، از این رو نباید آن را فقط به عنوان یک راهبرد برای پیشگیری از جنگیدن به حساب آورد بلکه به عقیده بسیاری از صاحب نظران، بازدارندگی نوعی راهبرد برای حفظ وضع موجود عدم درگیری و "اجتناب از جنگ" و در نهایت دست یابی به سازش و نیل به صلح است. فرض بازدارندگی بر این است که دشمن با عقلانیت تصمیم گیری می­کند و با محاسبه هزینه و فایده از ورود به جنگی که در آن پیروزی را در دسترس نمی بیند خودداری می کند. بنابراین، بازدارندگی به معنای متقاعد کردن حریف نسبت به این حقیقت است که هزینه ها و خطرات برپایی جنگ و اتخاذ خط مشی خصمانه از منافع حاصله از آن بیشتر می باشد نیز تعریف شده است. (دوئرتی، ۱۳۸۴: ۵۹۶) برای تأمین توان بازدارندگی، در اختیار داشتن میزانی از قدرت و توانایی های نظامی، سیاسی، اقتصادی و فناوری لازم است و بدون آن ، رسیدن به مرحله  بعدی که اثرگذاری بر ذهن و باور طرف مقابل است، میسر نخواهد بود.

اما بازدارندگی به مثابه یک "راهبرد" درصدد آن است تا دشمنان و متخاصمان را از قدرت تصمیم گیری برای کاربرد نیروی نظامی بازدارد و عزم آنها را برای شروع یک جنگ، خنثی و ناتوان سازد. بر همین اساس نشان دادن توان نظامی به طرف مقابل و نمایش قدرت تسلیحاتیِ برتر ساز و انجام رزمایش های آمادگی برای نیل به بازدارندگی بسیار مهم تلقی می شود. بنابراین بازدارندگی به تعاملی اشاره دارد که در آن یک بازیگر، حریف خود را تهدید می کند تا دست به تهاجم نظامی نزند و به وی نشان می دهد که آمادگی مقابله با وی وجود دارد و دشمن در صورت اقدام به جنگ شکست خواهد خورد. در واقع هر کشوری با اتخاذ "راهبرد بازدارندگی" برای تجدید نظر در تصمیم و اراده طرف مقابل برای شروع جنگ تأثیر می­گذارد و در افکار و رفتار و اعمال حریف نفوذ می کند.

یکی از شرایط موفقیت بازدارندگی، تصور دشمن از قابلیت ها و توانایی های بازدارنده حریف است. کشور مورد تهدید باید توانایی مقابله و دفع تهاجم نظامی دشمن را داشته باشد و حتی باید بتواند او را تعقیب و تنبیه کند. به گونه ای که مهاجم به این تصمیم برسد که منافع حمله نسبت به هزینه های آن کمتر است. برای تحقق بازدارندگی، شرایط و فرضیه های متعددی در نظر گرفته می شود که نخستین مورد، غلبه خردگرایی بر بی باکی در نزد تصمیم گیرندگان رقیب است. فرض وجود حداقل عقلانیت در اندیشه و رفتار رقیب، مفروض اساسی در به کارگیری راهبرد بازدارندگی است، زیرا عقل در مقایسه با منافع به دست آمده، هزینه های گزاف را نمی پذیرد. (عسکرخانی، ۱۳۷۷: ۸۹) با وجود چنین عقلانیتی است که رقیب می تواند با ارزیابی و سبک - سنگین کردن هزینه و فایده و برقراری توازن میان هزینه ها و فرصت ها، به حسابگری پرداخته و تصمیم گیری می کند و در صورتی که تهدید ارزش های خود را به اندازه کافی جدی و مؤثر ببیند، برای حفظ بقای خود مجبور به تغییر رفتار و تصمیم خود خواهد شد. توانایی و قابلیت ممانعت از تهاجم، یکی دیگر از مفروض های تحقق بازدارندگی و ممانعت از حمله است. در صورتی که طرف مقابل اقدام به حمله های مکرر و ایجاد وحشت نماید بازدارندگی به وجود نخواهد آمد. توانایی تحمیل هزینه سنگین، ستون سوم بازدارندگی علیه بازیگر مقابل است. بازیگر مقابل باید این اطمینان را داشته باشد که بازیگر بازدارنده در صورت نیاز، حتماً عوامل بازدارنده را به کار گرفته و او را به شکلی سنگین متضرر خواهد ساخت. از سوی دیگر تعهد وی به حفظ موجودیت خود به عنوان دولت- ملت، عامل اساسی در بازدارندگی است. اعتماد بیش از اندازه نسبت به محاسبه هزینه- فایده از سوی طرف مقابل، بدون در نظر گرفتن ارزش ها و نگرش ها، خطاست. از نظر هالستی، نقش مسائل ایدئولوژیک و ایثارگرانه گاه چنان بر تصمیم گیری ها غلبه پیدا می کند که امکان محاسبه عقلانی را تضعیف کرده و موجب شکست در استراتژی می شود. (Colin,۱۹۹۰: ۱۰)

در مجموع می توان گفت بهره گیری از "نظریه  بازدارندگی" یکی از ساز و کارهایی است که با مشخص کردن هزینه   جنگ برای دشمن، می تواند با نشان دادن آمادگی ها و قدرت واکنش مناسب از وقوع یک جنگ جلوگیری  کند.

رفتار عراق با ایران پس از پیروزی انقلاب اسلامی

با پیروز انقلاب اسلامی و انحلال ساواک و تضعیف رکن دوم ارتش، دستگاه اطلاعاتی و کسب خبر ایران در عراق از بین رفت و ایران امکان دریافت اطلاعات از حکومت و ارتش عراق را از دست داد. حتی ایران مسئول وقت اطلاعات عراق در اداره دوم ارتش را به جرم «کسب اطلاعات از کشور دوست و برادر عراق» دستگیر کرد و به زندان انداخت! البته این طبیعت انقلاب است. (بختیاری، ۱۳۹۵: ۷ مهر) ولی دستگاه جاسوسی و اطلاعاتی عراق علیه ایران فعال بود و تقویت هم شد و رژیم بعثی عراق اطلاعات گسترده ای را از درون ایران با کمک عوامل خود جمع آوری و تجزیه و تحلیل و ارزیابی می­کرد. لذا عراق برای تصمیم به شروع جنگ به ضعف های نظامی و امنیتی و مشکلات ساختاری و اداری و بین المللی ایران پی برده بود.

به محض بروز علائم سقوط نظام شاهنشاهی، دولت عراق رفتار خصمانه خود با ایران را آغاز کرد. عراق تلاش کرد تا گسل های قومی را در ایران بویژه در استان های همجوار با آن کشور فعال نماید. دولت بعثی عراق بلافاصله حزب دموکرات کردستان ایران را در مناطق کردنشین علیه نظام جمهوری اسلامی فعال کرد به طوری که این حزب درست یک هفته پس از پیروزی انقلاب، پادگان ارتش در مهاباد را در روز ۳۰ بهمن ۱۳۵۷ به اشغال خود درآورد و سلاح های آن را غارت کرد. (پارسادوست، ۱۳۶۹: ۲۶۵) قاسملو دبیرکل حزب دموکرات کردستان ایران نیز بلافاصله پس از پیروزی انقلاب به منطقه مهاباد بازگشت و به سازماندهی حزب دموکرات پرداخت . برخی گروه ها بازگشت او را در راستای تحریک جوانان کُرد به مبارزه مسلحانه با حکومت مرکزی ارزیابی می­کردند. حکومت عراق از عبدالرحمن قاسملو که سرسپرده رزیم بعثی و کمونیست بود حمایت می کرد. (پژمان، ۱۳۹۱: ۲۱۲)

حزب دموکرات در اول فروردین ماه ۱۳۵۸ ساختمان صدا و سیمای سنندج را تصرف کرد و برنامه های خود را از آن پخش نمود و رسماً علیه دولت مرکزی وارد عمل شد. من خود صدای صدیق کمانگری را از رادیو سنندج که علیه حکومت جدید در ایران برنامه پخش می کرد را در آن ایام می شنیدم و برای اهالی و ساکنین کردستان احساس خطر می کردم. از طرفی حکومت عراق جریان خلق عرب در خوزستان را مسلح نمود و علیه حکومت مرکزی فعال کرد. رژیم بعثی عراق ادعاهایی را نیز نسبت به جزایر سه گانه ایرانی در خلیج فارس مطرح می کرد و به دنبال برقراری حکومت اعراب بر آنها بود. از طرفی صدام معاهده ۱۹۷۵ را نیز قبول نداشت. (پارسادوست، ۱۳۶۹: ۲۶۶)

 بالگرد ها و هواپیماهای عراقی دو هفته پس از پیروزی انقلاب در روز ۸ اسفند ۱۳۵۷ به منطقه مرزی سیرین که بین شهر مرزی بانه در کردستان ایران و آبادی شورطه عراق واقع شده است، حمله کردند که بر اثر آن ۱۵ نفر از مردم کشته شدند.  سیرین یک منطقه داد و ستد برای کُردهای ساکن در هر دو سوی مرز است که دقیقاً در پنج کیلومتری پاسگاه ژاندارمری آبخینه قرار دارد. (روزنامه اطلاعات، ۸ اسفند ۱۳۵۷) ایران در برابر این حمله واکنش نظامی از خود نشان نداد و ساکت ماند. در مجموع ایران ۶۳۶ مورد تجاوز زمینی، هوایی و دریایی شامل ۴۸۰ مورد تجاوز مرزی زمینی و ۱۵۰ مورد تجاوز مرزی هوایی و ۶ مورد تجاوز دریایی نیروهای عراقی را قبل از آغاز جنگ ثبت نموده و به سازمان ملل اعلام کرده است. (ولایتی، ۱۳۸۷: ۴۱) در ۳۰۰ درگیری مرزی و تجاوزات زمینی، هوایی و دریایی قبل از آغاز جنگ، حدود ۱۰۵ نفر از ایرانیان به شهادت رسیدند و تعداد ۵۴۸ نفر نیز زخمی شدند و ۱۱۹ نفر هم اسیر گردیدند. همچنین تا قبل از شروع جنگ، تعداد ۷ فروند هواپیمای نظامی ایران سرنگون شد و تعداد ۳۵ خلبان هواپیماهای جنگی هم در درگیری های مرزی با عراق و نیز در حوادث و درگیری های کردستان به شهادت رسیدند. (نمکی، ۱۳۹۱)

از طرفی روزنامه های عراق، استان خوزستان را عربستان و عرب های خوزستان را "مواطنین عرب" یعنی هموطنان عرب می خواندند. (یزدی، ۱۳۹۳: دوم مهرماه) عراق جریان خلق عرب را در ایران فعال کرد و آنها به طور مرتب لوله های نفت خوزستان را در سال ۱۳۵۸ منفجر می کردند. پالیزبان که یکی از دستیاران شاه بود بین ایران و عراق و ترکیه رفت و آمد می کرد و با فرستادن پول، افراد خود را برای مقابله با دولت ایران تجهیز می کرد. عراق در حمله حزب دموکرات به پاوه از شهرهای کردستان دخالت داشت و اعضای حزب و پیشمرگه ها پس از شکست به عراق فرار کردند.

با کنار زدن حسن البکر و رئیس جمهور شدن صدام حسین در ۲۵ تیر ماه سال ۱۳۵۸ تنش­ها بین عراق با ایران افزایش یافت. در مجموع سیر رفتار عراق با ایران نشان می­دهد که آن کشور با ظهور علائم پیروزی انقلاب در ایران تصمیم به استفاده از فرصت طلایی پیش آمده گرفته و برای جنگ با ایران برنامه ریزی و طرح ریزی کرده است. عراق ضعف ایران را ناشی بروز انقلاب تلقی می­کرد و آن­را فرصتی مناسب برای اثبات برتری خود در خلیج فارس می دانست. (Cordesman, ۱۹۹۰: ۵) دولت عراق برای اولین بار در ۸ آبان ماه ۱۳۵۸ یعنی حدود یازده ماه قبل از آنکه معاهده ۱۹۷۵ الجزیره را رسماً لغو کند لزوم تجدید نظر در آن را از طریق رسانه ها اعلام کرد. (Arthur, ۱۹۸۰: ۱۵۴) همچنین سفیر عراق در بیروت هم در مصاحبه ای با روزنامه النهار در آبان ماه ۱۳۵۸ اظهار داشت که "معاهده الجزیره باید اصلاح شود و ایران باید کلیه حقوق عراق در شط العرب را به طور داوطلبانه به آن برگرداند و با اقلیت های خود رفتار عادلانه داشته باشد". (پارسادوست، ۱۳۶۹: ۲۷۷)

صدام به طور آشکار در سخنرانی ها و مصاحبه های خود شرایطی نشدنی را برای توقف مخاصمات عراق با ایران اعلام می کرد. او در مصاحبه ای در آوریل سال ۱۹۸۰ سه شرط زیر را مطرح کرد: (Anvari,۱۹۹۳:۱)

۱. خروج بی قید و شرط ایران از جزایر تنب بزرگ، تنب کوچک و ابوموسی

۲. اعاده وضعیت اروندرود به پیش از معاهده ۱۹۷۵ الجزیره

۳. شناسایی خوزستان به عنوان استان عربستان از سوی ایران

طبیعی بود که هیچ دولتی در ایران نمی توانست تقاضاها و شروط فوق را بپذیرد یا بر سر آنها با حکومت عراق مذاکره کند. آقای دعایی اولین سفیر جمهوری اسلامی در عراق در این باره می گوید: "نکته  دیگری که اصرار دارم بگویم این است که یک  بار وزیر خارجه عراق (در اواسط سال ۱۳۵۸) مرا خواست و گفت صدام حسین برای شخص رهبری ایران، امام خمینی، پیغامی دارد و آن این است که ایشان نماینده تام الاختیاری را از طرف خودشان برای مذاکره و حل مسائل فی مابین دو کشور به عراق بفرستند. خُب طبیعتاً این پیشنهادی بود که در آن به ظاهر حسن نیت بود. من به محضر امام در قم آمدم و پیغام را رساندم. پیشنهاد خود من برای نماینده تام الاختیار امام، آقای هاشمی رفسنجانی بود. امام وقتی پیغام را شنیدند، فرمودند: «من باید فکر کنم.» البته خواسته هایی که عراقی ها می توانستند در مذاکراتشان داشته باشند چند چیز بود: یکی از آن ها طبیعتاً توقف تبلیغاتی بود که در ایران وجود داشت. دوم مسئله جزایر سه گانه، سوم مسئله اروندرود و چهارم مسئله رسمیت تشکیلات مدعی حقوق اعراب در خوزستان بود. اگر مذاکرات به انجام می رسید طبیعتاً یک حکومت نوپای اسلامی تسلیم خواسته هایی می شد که به ضرر مردم و میهن فروشی بود، اگر هم تسلیم نمی شد می گفتند در مذاکرات شکست خورده است. من روز بعد که خدمت امام رسیدم، استنباط ایشان این بود که پیشنهادهایی که اعراب مطرح می کنند قابل پذیرش نیست و گفتند: «به عراقی ها بگویید که ما در آینده نزدیک انتخابات مجلس شورای ملی و ریاست جمهوری داریم، من ترجیح می دهم که نمایندگان منتخب ملت ایران، نماینده قانونی و رسمی خودشان را برای مذاکرات با شما راهی (بغداد) کنند. شما تا زمانی که انتخابات مجلس و ریاست جمهوری ما انجام شود و نمایندگان قانونی کشور ما انتخاب شوند از خودتان حسن نیت نشان دهید و فعالیت های تحریک آمیز علیه ایران را متوقف کنید.» من پیغام امام را به مسئولین عراقی رساندم و گفتم «امام از حسن نیت شما تشکر کردند و از طرف دیگر ایشان نمی خواهند که به تنهایی خودشان در مذاکرات تصمیم بگیرند و اراده کرده اند که نماینده رسمی و منتخب ملت ایران از طرف رئیس جمهوری که توسط ملت ایران انتخاب خواهد شد برای مذاکره نزد شما بیاید.» خب این پیغام امام بسیار منطقی، معقول و جهان پسند بود. من قاطعانه می گویم تنها موردی که عراقی ها پیغام مذاکره به امام دادند همین مورد بود که من در خاطراتم آورده ام". (دعایی، ۱۳۹۵: ۷ مهر)

شاید یکی از علت هایی که عراق جنگ را حدود ۱۹ ماه پس از پیروزی انقلاب شروع کرد این بوده است که آن کشور ارتش خود را برای جنگیدن با ایران تسلیح و تجهیز و آماده کند.عراق در ۲۰ فروردین ماه سال ۱۳۵۱ شمسی مطابق با ۹ آوریل سال ۱۹۷۲ معاهده دوستی و همکاری با اتحاد جماهیر شوروی امضاء کرده بود. (هوشنگ مهدوی، ۱۳۷۷: ۳۴۷) بر اساس پیمان دوستی ۱۵ ساله عراق با شوروی عمده نیازمندی های تسلیحاتی، آموزشی، تدارکاتی و سازماندهی ارتش بعثی از شوروی تأمین می­شد. (کارول سیوتز، ۱۳۸۶: ۲۲۰) بنابراین عراق هیچگونه نگرانی و خوفی برای تداوم تجهیز نیروهای مسلح خود نداشت و مطمئن بود که با شروع جنگ علیه ایران، روند پشتیبانی ارتش عراق از سوی شوروی ادامه خواهد یافت. از طرفی عراق می خواست برای تصمیم گیری نهایی جهت آغاز جنگ با کشورهایی مانند شوروی و عربستان هماهنگی های لازم را بعمل آورد تا آنها علاوه بر حمایت سیاسی به پشتیبانیِ اطلاعاتی و مالی از عراق نیز بپردازند.

همچنین صدام حسین برای شروع جنگ منتظر افزایش تنش ها بین آمریکا و ایران بویژه پس از اشغال لانه جاسوسی بود تا اطمینان یابد که پشتیبانی تسلیحاتی آمریکا از ایران به طور کامل قطع شده است. رژیم بعثی عراق، دشمنی آمریکا با ایران را در چنین شرایطی به عنوان یک فرصت مغتنم تلقی می­کرد تا بتواند به اهداف تاریخی خود از طریق جنگ با ایران، دسترسی یابد و به بلند پروازی های حزب بعث تحقق بخشد.

بنابراین می توان گفت زمانی جنگ از سوی رژیم بعثی عراق بر ایران تحمیل گردید که منافع دولت آمریکا با منافع رژیم بعثی عراق همسو گردید و شوروی نیز نه تنها از بروز چنین جنگی نگران نبود، بلکه آن را عاملی برای توسعه بیشتر نفوذ خود در عراق و افغانستان و خلیج فارس ارزیابی می کرد.

نگرانی های عراق و ایران از یکدیگر

با تغییر رژیم در ایران و با رفتاری که عراق در دوره مبارزات مردم ایران علیه شاه در حمایت از نظام سلطنتی ایران انجام داده بود، هر دو کشور نسبت به هم ظنین و بدگمان شده بودند. از سخنانی که صدام حسین در دیدار با وزیر امور خارجه ایران در روز دهم شهریور ماه سال ۱۳۵۸ یعنی یکسال و ۲۰ روز قبل از شروع جنگ داشته است بر می آید که رئیس جمهور عراق به جای "مذاکره" با وزیر امور خارجه ایران برای حل مشکلات فیمابین به "مجادله" با وی مشغول بوده است و نگرانی های زیر را از ظهور انقلاب اسلامی مردم ایران داشته است: (یزدی، ۱۳۹۳: دوم مهرماه)

۱. تبلیغات ایران در صدا و سیما و مطبوعات علیه حزب بعث و حکومت عراق

۲. حمایت ایران از جنبش های آزادیبخش درون عراق و دخالت در امور داخلی آن کشور

۳. بازگشت ادریس و مسعود بارزانی به ایران علیرغم آنکه خانه و زندگی ملا مصطفی بارزانی و خانواده و فرزندانش پس از امضاء معاهده ۱۹۷۵ الجزیره و از سال ۱۳۵۴ در ایران بود.

۴. شروع فعالیت های آیت الله سید محمد باقر صدر در حمایت از انقلاب اسلامی و امام خمینی

۵. نگرانی از بازگشت ایران به سیاست های زمان شاه برای فشار به عراق

۶. مخالفت با دخالت دین در حکومت و حکومت در دین و مخالفت با نظر امام خمینی در این زمینه که دین از سیاست جدا نیست

۷. ایران، عراق را اولین دشمن خود می داند.

به نظر می رسد که نگرانی های فوق بیش از آنکه واقعیت می داشتند "پیش فرض ها"ی صدام حسین در باره جمهوری اسلامی ایران بوده است. البته در این دیدار وزیر امور خارجه ایران به صدام گفت: انقلاب ایران قصد آن را ندارد که انقلابش را حتی به عراق و نجف نیز صادر کند. وی افزود: انقلاب ایران پایگاه دشمنان شما را در ایران از بین برد و بر شما واجب است که از آن پشتیبانی کنید و خیلی از برادران عرب ( در کنفرانس هاوانا) آمدند و سؤال کردند که چه مسائلی است بین شما و بین دولت عراق؟ و در عجب بودند که می دیدند ایران، دشمنان اعراب و فلسطینی ها را از بین برده است و رابطه اش را با اسرائیل و مصر و آفریقای جنوبی قطع کرده است و بر حسب گفته های قرآن مصر خائن است، چون در حالی که برادران ما با اسرائیلی ها در جنگند او با آن ها پیوند دوستی می بندد و در عجبیم و برخی از رهبران عرب در همین کنفرانس از ما می پرسند و در عجبند که چرا عراقی ها با ایران رفتار خصمانه دارد؟ سیاست شما در مورد ایران فقط دشمنان ما را خوشحال می کند و شما از تحریکاتی که در خوزستان می کنید بهره ای نخواهید برد و به این جهت سؤال ما این است که چرا دست به چنین کارهایی می زنید؟ سامرائی معتقد بود که ما می باید مشکل خوزستان و کردستان را در آن واحد حل کنیم و من از این جواب تعجب کردم برای اینکه شما منافعی در خوزستان ندارید و حق هیچ گونه دخالتی را ندارید. شما با شاه توانستید به اتفاق نظر برسید چرا نمی توانید با ما نیز به اتفاق نظر برسید؟ از حمایتِ جبهه آزادیبخش عربستان دست بردارید، از ارسال اسلحه به خوزستان دست بردارید. (یزدی، ۱۳۹۳: دوم مهرماه)

در همین دیدار رئیس جمهور عراق به آقای یزدی گفت که جزایر سه گانه ابوموسی، تنب بزرگ و تنب کوچک در زمان شاه ایران اشغال شده اند و شما باید آن ها را تخلیه کنید و به امارات برگردانید. صدام در ادامه گفت: مگر شما با باور های حزب بعث آشنا نیستید؟ ما معتقدیم هر مسأله عربی، مسأله حزب بعث است. وزیر امورخارجه ایران از او پرسید: حزب بعث چند سال است تاسیس شده است؟ صدام (با نوعی از تبختر و غرور) گفت نزدیک به ۵۰ سال است. در پاسخ او دکتر یزدی گفت: حزب بعث با یک سابقه ۵۰ ساله هر مساله عربی را مساله خود می داند. حوزه علمیه نجف بیش از ۹۰۰ سال سابقه دارد و با منطقی که حزب بعث دارد، امام خمینی هم می گوید هر مسأله اسلامی، مسأله ماست. حال اگر می خواهید وارد این چالش بشوید، فکر عواقب آن را هم بکنید. (یزدی، ۱۳۹۳: دوم مهرماه)

از سوی دیگر با پیروزی انقلاب اسلامی، دولت عراق فشار بر شیعیان آن کشور را افزایش داد. حکومت عراق در خرداد ماه سال ۱۳۵۸، آیت الله سید محمد باقر صدر را تحت بازداشت خانگی قرار داد و تظاهرات مردم عراق در حمایت از ایشان را با تیراندازی واحدهای ارتش سرکوب نمود و ده ها تن از آنان را کشت و حدود ۳۰۰۰ نفر را نیز دستگیر کرد. (دیلیپ هیرو، ۱۳۹۱: ۵۶) از طرفی عراق در خرداد ماه سال ۱۳۵۸ تعداد ۱۶ هزار نفر از عراقی های ایرانی تبار را از آن کشور اخراج کرد و کمک های خود را به عناصر جدایی طلب در بین عرب های خوزستان و کُردهای ایران افزایش داد. (دیلیپ هیرو، ۱۳۹۱: ۶۷) بنابراین جمهوری اسلامی ایران نیز نگرانی های زیر را از حکومت بعثی عراق داشت:

۱. برانگیختن گسل های قومی در ایران و تسلیح احزاب ضدانقلاب کُردی و عربی برای جنگ مسلحانه با دولت مرکزی

۲. برنامه عراق برای جداسازی خوزستان از ایران و تبدیل آن به عربستان

۳. نادیده گرفتن معاهده مرزی ۱۹۷۵ و تلاش برای ملغی کردن آن

۴. بکارگیری ارتش عراق برای ناامن سازی مرزها

۵. مطرح کردن مداوم لزوم واگذاری جزایر سه گانه ایرانی در خلیج فارس به اعراب

۶. نامیدن خلیج فارس با اسم جعلی خلیج عربی

۷. اخراج عراقی های ایرانی تبار از عراق

۸. تبدیل شدن عراق به پایگاهی برای بعضی از مقامات نظام شاهنشاهی و کمک عراق به آنها

۹. تبدیل عراق به پایگاه حزب دموکرات و کومله و نیز جبهه التحریر الاهواز

۱۰. فشار بر حوزه علمیه نجف اشرف و اعدام علمای شیعه

۱۱. تبلیغات علیه انقلاب اسلامی و نسبت دادن مخالفت مردم آن کشور با دیکتاتوری حزب بعث به خارج و به جمهوری اسلامی ایران

۱۲. اندیشه حزب بعث که خود را یک حزب ملی عراق نمی دانست بلکه می خواست به عنوان امت عربی واحد عمل کند و مدافع اعراب باشد و توسعه طلب بود.

بنابراین نوع نگرانی جمهوری اسلامی ایران با نوع نگرانی دولت عراق تا حد زیادی متفاوت بوده است. ایران نگران آن بود که با اقدامات و تحریکات حکومت عراق بخش هایی از سرزمین کشور از ایران جدا شوند و تمامیت ارضی کشور مخدوش شود، در حالی که عمده نگرانی عراق به احتمال فعال شدن مخالفین آن کشور برای مخالفت با استبداد و دیکتاتوری با الهام گیری از مبارزات مردم ایران بر می گشت. صدام هر نوع مخالفت مردم آن کشور با رژیم بعثی را به ایران نسبت می­داد و به درون زا بودن مخالفت اکثر شیعیان و کُردها با حکومت دیکتاتوری بعثی اعتقادی نداشت. صدام یک تصوری از انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی ایران در ذهن خود خلق کرده بود که با واقعیت های جاری در ایران تفاوت فاحشی داشت.

بنابراین می شود گفت که رژیم عراق نسبت به تهدید ناشی از رادیکالیسم ایران و هویت شیعی حاکم بر آن احساس نگرانی می کرد و امکان تسری ایده های انقلاب به داخل عراق را به مثابه فروپاشی نظام بعث حاکم بر عراق می دانست. (مسعودی، ۱۳۸۸: ۱۵) وجود این نگرانی ها هر دو کشور را به تدریج از یکدیگر دور کرد و بروز هر حادثه ای باعث افزایش تخاصم بین دو کشور گردید.

راهکارهای تئوریک و اجرایی برای جلوگیری از وقوع جنگ

با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، حزب بعث عراق به این نتیجه رسید که ظرفیت برانگیختگی این انقلاب در همسایگی آن کشور این امکان را دارد تا اندیشه های ضد استبدادی به مردم عراق نیز سرایت کند و آنها را به الگوگیری از قیام مردم ایران وا دارد. بنابراین ممکن است که با بروز التهاب سیاسی در عراق، حزب بعث قدرت خود را در آن کشور از دست بدهد و با حمایت ایران حکومت صدام ساقط شود. پس عراق به دنبال برنامه ریزی جهت برپایی یک جنگ تمام عیار با ایران برآمد تا بدینوسیله جلوی گسترش اندیشه ضد ظلم انقلاب اسلامی را بگیرد. البته عراق جنگ با ایران را ساده و آسان می پنداشت اما تصور نمی کرد که مقابله با پیامدهای ناشی از یک جنگ فراگیر کار دشواری باشد. به هر حال ایران کشور بزرگی است و طبیعی است که با بروز جنگ، عِرق اسلامی و ملی ایرانیان توان بازسازی نیروهای مسلح و توسعه توان رزمی را به دولتمردان کشور خواهد داد. اما صدام شاید فکر می کرد که می تواند با درخواست آتش بس بلافاصله پس از اشغال بخشی از سرزمین های ایران، خود را درگیر اقدامات تلافی جویانه ایران نکند و فقط از مزایای جنگ بهره ببرد.

در هر صورت راهکارهای جلوگیری از بروز جنگ را می توان در سه حوزه "دیپلماسی"، "نظامی" و تلاش برای "مصالحه" خلاصه کرد. البته مصالحه به مفهوم تمرکز بر منافع مشترک و امتیاز دادن و امتیاز گرفتن است. مصالحه از طریق مذاکره و گفتگوی مستمر با طرف مقابل حاصل می شود و معمولاً هیچ کشوری با مذاکره نکردن برای خود محدودیت ایجاد نمی­کند.

بنابراین قبل از بروز هر جنگی، در گام اول دستگاه دیپلماسی است که می تواند با فعالیت های گسترده جلو وقوع آن را بگیرد. بدین منظور دستگاه سیاست خارجی ایران از طریق وزارت امور خارجه می توانست با اتخاذ راهبرد "دیپلماسی پیشگیرانه" اقدامات زیر را انجام دهد:

۱. مذاکره مستقیم با دولت عراق و صدام حسین

۲. انجام تلاش های دیپلماتیک به ویژه از طریق شورای امنیت سازمان ملل

۳. بهره گیری از ظرفیت سازمان آزادی بخش فلسطین که با هر دو کشور روابط خوبی داشت

۴. بهره گیری از دیپلماسی عمومی و بسیج افکار عمومی علیه قصد عراق برای جنگ

۵. حل مشکلات با آمریکا و جلوگیری از کاهش سطح روابط سیاسی و سپس قطع رابطه با آن کشور با توجه به اشغال افغانستان توسط شوروی

۶. برقراری روابط خوب با عربستان

۷. بی توجهی به اشغال افغانستان توسط شوروی

۸. عدم توجه به سازش مصر و اسرائیل

۹. عدم قطع رابطه با اسرائیل

مشخص است که جمهوری اسلامی ایران که برآمده از یک انقلابِ ضد ظلم بود نمی توانست برخی از موارد فوق مثل بندهای ۷ و ۸ و ۹ را اجرا کند.

از سوی دیگر چنانچه ایران می توانست اقدامات نظامی زیر را انجام دهد شاید می توانست در تصمیم عراق به شروع جنگ تأثیر بگذارد

۱. تشکیل ستاد فرماندهی جنگ

۲. اعزام تمام یگان­های ارتش به خطوط مرزی

۳. تبدیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به یک نیروی نظامی

۴. برگزاری رزمایش های عملیاتی در محورهای احتمالی تهاجم

همچنین ایران می توانست اقدامات مصالحانه جویانه زیر را نیز انجام دهد تا از شدت تنش بین دو کشور بکاهد:

۱. عدم تبلیغات علیه حکومت بعثی و تلاش برای رفع نگرانی های عراق

۲. مذاکره مستمر و گفتگو با مقامات عراقی برای کاهش اختلافات بین دو کشور و گرفتن بهانه ها از دست صدام حسین

البته صدام با تصوری که از ضعف اقتدار ایران داشت به دنبال آن بود تا از موضع قدرت و با بهره گیری از زبان تهدید با جمهوری اسلامی ایران مذاکره کند تا ایران از ترس شروع جنگ تمامی خواسته های عراق را بپذیرد و حداقل موافقت کند تا معاهده ۱۹۷۵ ملغی شود. بنابراین مشخص نیست که با توجه به روحیات شخص صدام که فردی "از خود راضی" و "ریسک پذیر" بوده است اگر تمامی راهکارهای ذکر شده در فوق مورد توجه قرار می گرفت و تلاش های ایران برای تأمین نظرات صدام انجام می­گرفت آیا به نتیجه درستی می رسید و ایران می توانست با حفظ "تمامیت ارضی" از جنگ جلوگیری کند یا خیر. و آیا صدام زیر بار تداوم معاهده ۱۹۷۵ می رفت و یا این­که از طریق مذاکره به دنبال تغییر مفاد آن بویژه بهم زدن خط تالوگ به عنوان مرز اروندرود بود؟

اقدامات ایران برای جلوگیری از جنگ

پس از پیروزی انقلاب اسلامی، ایران سعی در تداوم روابط خوب با عراق داشت. گرچه احمد حسن البکر رئیس جمهور عراق ۵۴ روز پس از سقوط حکومت شاهنشاهی و در ۱۶ فروردین ماه سال ۱۳۵۸، پیروزی انقلاب اسلامی را به امام خمینی تبریک گفت ولی رهبر انقلاب پاسخ آن را بلافاصله دادند. (پارسادوست، ۱۳۶۹: ۲۶۳) از طرفی ایران حجت الاسلام سیدمحمود دعایی را که سال­ها به همراه امام خمینی در نجف تبعید بود را به عنوان سفیر خود در عراق انتخاب کرد که این اقدام نشانه حسن نیت جمهوری اسلامی ایران و بیانگر علاقه امام خمینی به داشتن حسن رابطه با عراق بود. آقای دعایی در این رابطه می گوید: "با پیروزی انقلاب، عراقی ها ناچار به پذیرش رسمی جمهوری اسلامی ایران شدند. یکی از برنامه های جدی امام بعد از پیروزی انقلاب، رفع تنش بین ایران و همسایگان بود و تا آنجایی که من می دانم در جهت وصول به این هدف، دو عنصر را در ابتدای امر به سرعت انتخاب کردند، یکی آقای دکتر شمس اردکانی برای کویت و یکی هم عراق که پیشنهادشان برای عراق به من بود. من ابتدا نمی پذیرفتم اما امام دلایلی آوردند که من را قانع کرد. ایشان گفتند من برای نشان دادن حسن نیت به مسئولین عراقی پیشنهادم این است که کسی که در زمان اقامت من در عراق، رابط ما بوده همان شخص الآن هم نماینده و رابط ما با حکومت عراق باشد. حسن البکر به دلیل پختگی این حسن نیت امام را درک کرد و مرا پذیرفت؛ اما صدام از کسانی بود که در تشکیلات حکومتی عراق به شدت مخالف انتخاب من بود؛ اما چون در اقلیت بود ناگزیر از تسلیم شد. او مدعی بود که من آشنا با محیط عراق و امام هستم به همین دلیل تأثیرات منفی خواهم داشت؛ اما حسن البکر معتقد بود که انتخاب من نشان دهنده حسن نیت امام است، به همین دلیل به عنوان مانع انتقام گیری صدام حسین در مقابل شرایط فعلی ایران به شمار می رفت؛ بنابراین صدام حسین ناگزیر به کودتا و برکناری وی شد". (دعایی، ۱۳۹۵: ۷ مهر)

در اسفندماه سال ۱۳۵۷ که عراق درگیری های مرزی را شروع کرد و دهکده ای در استان آذربایجان غربی را بمباران کرد، ایران سفیر عراق در تهران آقای الیاسین را احضار کرد. آقای دکتر ابراهیم یزدی می گوید: من در نخست وزیری بودم. من و مرحوم بازرگان با الیاسین صحبت کردیم. بعد از مذاکره دولت عراق به دولت ایران یادداشت رسمی داد و از وقوع این حادثه اظهار تاسف کرد. پذیرفت که اشتباه کرده و موافقت کرد خسارات وارد شده را جبران کند. پس از آن آقای دکتر جمشید حقگو، استاندار وقت آذربایجان غربی به عنوان نماینده دولت ایران با استاندار سلیمانیه به نمایندگی از دولت عراق دیدار کرد و در بازدید از دهات  مرزی آسیب دیده، خسارت وارده را برآورد کردند. استقبال عراق از آقای دکتر حقگو، به عنوان نماینده ویژه ایران بسیار محترمانه بود. این برخورد آشتی جویانه بود. حتی او را از سلیمانیه با ماشین های خودشان به کربلا و عتبات بردند و زیارت کرد و برگشت. این کار ها انجام شد اما آیا دولت عراق علی الاطلاق دنبال جنگ بود یا نه، ارزیابی ما آن بود که بله، در پی آن بود. (یزدی، ۱۳۹۳: ۶ مهر)

همچنین دکتر ابراهیم یزدی در روز دهم شهریور ماه سال ۱۳۵۸ در هاوانا با صدام حسین رئیس جمهور عراق در حاشیه اجلاس غیرمتعهدها دیدار و در باره روابط دو کشور گفتگو کرد. وی حمایت عراق از جریانات ضد ایرانی را برای صدام حسین تشریح کرد و به بمباران های روستاهای مرزی ایران از سوی هواپیماهای عراقی اعتراض کرد و از دیدارهایش با مقامات عراقی برای حل این نوع مشکلات صحبت کرد و برای بهبود روابط اعلام آمادگی کرد ولی توجهی نشد. (یزدی، ۱۳۹۳: دوم مهرماه)

صلاح عمر العلی نماینده عراق در سازمان ملل طی مصاحبه ای با تلویزیون الجزیره در سال ۱۳۸۳ گفته است: "پس از رفتن ابراهیم یزدی احساس من این بود که این انسان، بسیار علاقمند است بحران بین دو کشور همسایه تمام شود. در این جلسه وزیر امور خارجة ایران پیشنهاد کرد هیئت هایی بین دو کشور رد و بدل شوند. یزدی پیشنهاد کرد اگر می خواهید هیئتی را بفرستید. ما حاضریم چه به صورت علنی یا مخفی یا به هر شکل و طریقی که می پسندید با شما گفت و گو کنیم، چون مهم این است که نگذاریم بحران بین دو کشور تشدید شود. پس از رفتن یزدی من نزد صدام برگشتم دیدم که منتظر من است. با من به خارج از سالن ملاقات آمد و به حیاط بزرگی که در آن یک استخر بزرگ بود رفتیم و روی صندلی در کنار آن استخر نشستیم. صدام از من پرسید به چه فکر می کنی؟ به او گفتم من به خاطر این دیدار خیلی خوشحالم و نسبت به حل بحران خوشبین هستم. او ساکت بود و چیزی نمی گفت. چند لحظه بعد روبه من کرد و پرسید: چند سال است کار دیپلماتیک می کنی؟ گفتم تقریبا ده سال و ادامه داد تو اصلاً می دانی دیپلماسی یعنی چه؟ چه چیزی مغز تو را خراب کرده؟ با این صحبت احساس نوعی نا امیدی کردم. به من گفت: چه صلحی! چه مشکلی بین ما و ایران حل شد؟ ای صلاح این مسئله یک فرصت است که شاید در یک قرن یک بار اتفاق می افتد. ایرانی ها اهواز را از ما گرفتند، شط العرب را از ما گرفتند، طبعاً حالا فرصت برای ما دست داده است. الان خودشان آمده اند در حالی که کشورشان از هم پاشیده است. ارتش آن ها از هم گسیخته شده و نیروهایشان پراکنده گشته است. بین خودشان جنگ و دعواست. گروهی،گروهی دیگر را می کُشند. پس الان این فرصت تاریخی ماست تا بتوانیم تمام حقوق مان را به طور کامل باز گردانیم. این موضوع را فقط به تو می گویم. خودت را به عنوان نمایندة عراق در سازمان ملل متحد آماده کن. من می روم ضربه ای را بر آن ها بزنم که صدایش در تمام کرة زمین شنیده شود. تمام حقوق مان را پس می گیرم". (صلاح عمر العلی، ۱۳۸۳: ۱۳ تا ۱۷)  محور اصلی سیاست دولت موقت جمهوری اسلامی ایران در رابطه با عراق این بود که از جنگ پیشگیری کند ولی این تلاش ها پس از کنار رفتن دولت بازرگان به صورت جدی ادامه نیافت.

از سوی دیگر امام خمینی پس از اشغال سفارت آمریکا در تهران با تشکیل بسیج مردمی از ۵ آذر ۱۳۵۸ سعی کردند تا یک نیروی مسلح مردمی را برای "دفاع همه جانبه" در کشور تشکیل دهند ولی سازمان بسیج مستضعفان بیشتر برای مقابله با حمله احتمالی نظامی آمریکا برای نجات گروگان های آمریکایی شکل گرفت و هنگامی که جنگ عراق با ایران شروع شد هنوز این سازمان شکل نظامی به خود نگرفته بود.به هر حال صدام حسین با ذهنیت های نادرست خود در باره ایران تصمیم به جنگ گرفت و به حسن نیت ایران و نیز رفتارهای ناشی از بروز انقلاب و اقدامات بازدارنده ایران توجهی نکرد و تصمیم خود را که از تابستان سال ۱۳۵۸ برای شروع به جنگ با ایران گرفته بود در روز ۳۱ شهریور ماه سال ۱۳۵۹ عملی ساخت.

عدم آمادگی ایران در آغاز جنگ تحمیلی

صدام از آبان ماه سال ۱۳۵۷ پایگاه تشکیلات خود را در بصره برپا و برادر خود را مأمور آن کرد. او در واقع برای انتقام از خفت ناشی از امضاء معاهده ۱۹۷۵ با شاه، قرارگاه خود را در بصره برپا کرد و دو پایگاه نیرومند دیپلماتیکش را در خرمشهر و کرمانشاه به شدت فعال کرد. آغاز جنگ در حقیقت از آبان ۵۷ بود، یعنی از لحظه ای که رژیم شاه ترک برداشت، ساواک منحل شد و بدنه ارتش داشت از دست می رفت. (دعایی، ۱۳۹۵: ۷ مهر) تا آغاز رسمی جنگ در ۳۱ شهریور ماه سال ۱۳۵۹، عراق به طور مکرر به پاسگاه های مرزی و بعضی از اهداف غیر نظامی در حاشیه مرز حمله می کرد و مرزهای دو کشور ناآرام بود.

یک روز پس از قطع رابطه آمریکا با ایران در روز ۱۹ فروردین ماه سال ۱۳۵۹، بلافاصله صدام حسین در روز ۲۰ فروردین ماه ۱۳۵۹ اعلام کرد که: ما آمادگی داریم تا تمام اختلافاتمان با ایران را از طریق زور حل کنیم. چنین سخنی بیانگر تصمیم عراق برای جنگ با ایران بود. در همین ایام بنی صدر رئیس جمهور و فرمانده کل قوا بود. آقای هاشمی رفسنجانی در این باره می گوید: "وزارت امورخارجه در دست بنی صدر بود و اصلاً راضی نبود که کسانی در کارش دخالت کنند. معمولاً هم بنی صدر دو جور اطمینان می داد. می گفت داریم با دنیا حرف می زنیم و نمی گذاریم عراق حمله کند و عراق کوچک تر از این است که به ایران حمله کند. نظر بنی صدر این بود که عراق می خواهد باج گیری کند و یا جواب تحرکات شیعیان را بدهد". (زیبا کلام، ۱۳۸۷: ۲۶۵) بنابراین به نظر می رسد که بنی صدر احتمال وقوع جنگ را بعید می دانسته است. از نظر اجتماعی و سیاسی هم اولویت فعالیت اکثر مسئولین ایرانی در زمستان سال ۱۳۵۸ و بهار سال ۱۳۵۹ که تنش عراق با ایران افزایش یافته بود، رقابت های انتخاباتی برای تشکیل اولین مجلس شورای ملی پس از پیروزی انقلاب اسلامی بود.

از طرفی با وقوع کودتای نقاب در ۲۲ تیرماه سال ۱۳۵۹، مشخص شد که ایران نمی تواند خیلی به ارتش اعتماد کند و این اقدام به مفهوم مواجه شدن جمهوری اسلامی با تهدید براندازی از سوی ارتش ایران تلقی می شد. بر همین اساس احساس می شد که ارتش توان گسترش یافتن و آرایش گرفتن در مرزها برای جلوگیری از جنگ احتمالی عراق را ندارد. بنابراین وقتی که جنگ آغاز شد ایران آمادگی لازم را برای درگیر شدن در آن نداشت و ناخواسته مجبور به دفاع در برابر تهاجمی شد که تمایلی به آن نداشت. ایران درگیر پیامدهای ناشی از تغییر رژیم و استقرار نظام جدید جمهوری اسلامی در کشور بود و درگیر ایجاد سازوکارهای قانونی برای شکل دهی به حکومتی با ساختار جمهوری بود.

بسیاری از کسانی هم که در رأس حکومت جدید قرار گرفته بودند از جمله رئیس جمهور تجربه ای از حکمرانی و مدیریت در سطح کلان نداشتند و عملی شدن تهدیدات عراق را باور نمی کردند و نسبت به آماده شدن ارتش عراق برای جنگ متعجب بودند. تصور بعضی از مسئولین ایرانی بر این بود که تعداد زیادی از مردم عراق با مردم ایران همراه و همسو هستند و همین همدلی مانع از تصمیم حکومت عراق برای جنگ با جمهوری اسلامی ایران می­شود.از سوی دیگر صدام تصور می کرد که جنگ با ایران هدف آسانی است و می تواند با تهاجم نظامی به ایران به یک پیروزی سریع و شکوهمندی نائل آید زیرا ایران در آشفتگی و هرج و مرج ناشی از انقلاب بسر می برد. (Field, ۱۹۹۴: ۸۲)

اوضاع ارتش ایران هم آشفته و نابسامان بود. ستاد مشترک ارتش جمهوری اسلامی ایران پس از پیروزی انقلاب اسلامی تا شروع جنگ، پنج رئیس عوض کرد. (علایی، ۱۳۹۵: ۲۵) فرماندهان نیروهای مسلح نیز به طور مرتب تغییر می کردند. سپاه پاسداران انقلاب اسلامی نیز تا شروع جنگ پنج فرمانده عوض کرد. بنابراین نیروهای مسلح دارای ثبات مدیریت و فرماندهی نبودند. به هر حال جمهوری اسلامی ایران در شرایط قبل از آغاز جنگ، از نظر نظامی در وضعیت "نابسامان" و عدم آمادگی، از نظر سیاسی "متشتت" و دچار چند دستگی های حزبی و اختلاف های داخلی، از نظر اقتصادی در حال "آشفتگی" و مشکلات کارگری و از نظر بین المللی نیز در شرایط نسبتاً "منزوی" بسر می برد. طبیعی است که در چنین شرایطی، ایران خواستار جنگ نبود و آن را به ضرر خود می دانست و از آن اجتناب می­کرد و صدام هم با همین برداشت حمله نظامی به ایران را موفق ارزیابی می­کرد.

در مجموع به نظر می رسد که تصور دولت عراق از "مساعد بودن محیط بین المللی"، "ضعف های قدرت نظامی ایران"، "توانایی های ماشین جنگی ارتش بعثی" و " اطمینان از پیروزی"، موجب شد تا صدام حسین به آغاز یک جنگ ویرانگر و خونین علیه ایران وسوسه شود تا ظرف چند روز به اهداف طرح ریزی شده خود برسد که البته نرسید.

اقدامات انجام نشده برای جلوگیری از جنگ

وجود زمینه های متفاوت تاریخی، جغرافیایی، مذهبی دو کشور، موجب بروز اختلاف سیاسی بین دولت های آن کشورها خواهد شد. در صورتی که این اختلافات به شکل مناسبی حل نشود، تبدیل به مناقشه بین دو کشور خواهد شد. مناقشه ها بایستی از راه سیاسی و دیپلماتیک حل و فصل گرددند ولی چنانچه مناقشه ها ادامه یابند می توانند به منازعه تبدیل شوند. چنانچه منازعه ادامه یابد و از سوی طرفین کنترل نشود ممکن است به تهدید یک طرف از سوی طرف دیگر، منجر گردد. معمولاً طرفی که در خود احساس قدرت و توانایی بیشتری را می کند سعی دارد تا با استفاده از تهدید و زور، خواسته های خود را بر طرف مقابل تحمیل نماید. چنانچه تهدید، کنترل و مدیریت نشود می تواند موجب بروز بحران در روابط دو کشور گردد. در واقع بحران، خروج از یک وضعیت عادی و رفتن به سوی ناپایداری و عدم تعادل در روابط بین دو کشور است. بحران ها بایستی به سرعت مدیریت شده و از توسعه و گسترش آنها، جلوگیری گردد. چنانچه به هر دلیلی بحران ها، کنترل نشوند می توانند موجب بروز و آغاز جنگ گردند. بنابراین می توان گفت که همه جنگ ها یک سیر تاریخی و معینی را طی می کنند و تا زمینه ای وجود نداشته باشد به سادگی جنگی رخ نمی دهد. تغییر از وضعیت بحرانی به جنگ می تواند یک امر محتوم نباشد بلکه هر دولتی می تواند با دیپلماسی، مذاکره و روابط دوستانه، وضعیت های بحرانی را به شرایط عادی تبدیل کند. به هر حال با مدیریت درست، می توان بر مبنای سیاست برد ـ برد از صعود به مرحله تشدید منازعه، پرهیز کرد و شرایط را به گونه ای دنبال نمود که وضعیت بحرانی تبدیل جنگ نشود و حتی منجر به روابط منطقی بین دو کشور گردد.

در باره تشدید بحران عراق با ایران طی چند ماه پس از پیروزی انقلاب تا شروع جنگ به نظر می رسد که ایران نتوانسته و یا نخواسته است به رئیس جمهور عراق این اطمینان را بدهد که گسترش اندیشه انقلاب اسلامی که مبارزه علیه ظلم و استبداد است دامنِ دیکتاتوری عراق را نخواهد گرفت. شاید صدام احساس می کرد که اگر در سال های اول تشکیل جمهوری اسلامی که هنوز ساختارهای نظام جدید قرص و محکم نشده اند، معاهده ۱۹۷۵ را تغییر ندهد و قدرت خشن خود را به ایران نشان ندهد و جلوی سرایت انقلاب را به کشور خود نگیرد، طبیعتاً حزب بعث قابلیت بقاء در حاکمیت عراق را نخواهد داشت و مردم آن کشور هم به دنبال حاکمیت ملی و تغییر ساختار اداره عراق و برگزیدن حاکمان خود از طریق انتخابات آزاد خواهند رفت.

از طرفی پس از اشغال لانه جاسوسی در ۱۳ آبان ۱۳۵۸ که دولت موقت کنار رفت و شورای انقلاب اداره کشور را به دست گرفت شاهد یک دیپلماسی فعالی از سوی ایران در ارتباط با جلوگیری از شرارت های عراق نیستیم. از ۱۸ آبان تا ۸ آذر ماه ۱۳۵۸ ابوالحسن بنی صدر و سپس از ۸ آذر ماه ۱۳۵۸ تا ۱۹ شهریور ۱۳۵۹ صادق قطب زاده وزیر امور خارجه بوده اند. از پنجم بهمن ماه سال ۱۳۵۸ بنی صدر رئیس جمهور شد و تشکیل و تکمیل اعضای دولت جدید تا مهر ماه سال ۱۳۵۹ به طول انجامید. به نظر می رسد که در این ایام بیشتر تلاش های وزارت امور خارجه ایران بر حل و فصل مسائل مربوط به گروگان های آمریکایی متمرکز بوده است و مقابله با تهدیدات عراق در اولویت دستگاه سیاست خارجی ایران نبوده است. به هر حال ایران می توانست درب های دیپلماسی را باز نگهدارد و فعالیت های دیپلماتیک را برای جلوگیری از بروز جنگ افزایش دهد. اما ایران در آن زمان، دارای یک وزارت امور خارجه حرفه ای و یک دستگاه دیپلماسی فعال نبود تا بتواند از تمامی ظرفیت های منطقه ای و بین المللی و سایر منابع ممکن برای جلوگیری از وقوع جنگ استفاده کند.

از نظر قدرت نمایی نظامی هم رئیس جمهور ایران که فرمانده کل قوا بود، یگان های ارتش را قبل از شروع جنگ به مرزها اعزام نکرد. رزمایشی هم برای نشان دادن قدرت دفاع در برابر تهاجم احتمالی ارتش عراق در نزدیکی مرزها برگزار نکرد. وقتی جنگ شروع شد اکثر واحدهای ارتش در پادگان های خود بودند و یگان هایی مثل لشکرهای ۱۶، ۲۱، ۸۱، ۷۷ و ۸۸ و تیپ نیروی مخصوص و گروه های توپخانه عمل کلی و هوانیروز پس از شروع جنگ عازم جبهه ها شدند. به سپاه پاسداران هم اعلام آماده باش نشد و هیچ تلاشی برای تبدیل سپاه یا حداقل سپاه های استان های مرزی به یگان های نظامی رزمی نشد. از طرفی ستاد فرماندهی جنگ نیز در مرکز و در استان های مرزی ایجاد نشد تا بتواند ظرفیت های کشور را برای دفاع و مقابله با تجاوز احتمالی ارتش عراق بکار گیرد. حتی تا روز شروع جنگ تردد کشتی ها در اروندرود ادامه داشت و گمرگ خرمشهر نیز تخلیه نشد و استان های خوزستان و ایلام و کرمانشاه حالت دفاعی به خود نگرفتند.

از سوی دیگر گرچه ایران تمامی تجاوزات مرزی عراق را به شورای امنیت سازمان ملل متحد منعکس کرده است اما برای بهره گیری از ظرفیت شورای امنیت جهت جلوگیری از جنگ به سازمان ملل مراجعه نکرده است. بنابراین می توان گفت که در ماه های منتهی به شروع جنگ، معرفت لازم و ادراک کلی از تحولات محیطی و نیات حزب بعث عراق علیه جمهوری اسلامی ایران در بین دستگاه های سیاسی، نظامی و امنیتی کشور برای پیش بینی احتمال وقوع جنگ، وجود نداشته است. بنابراین درک صحیحی از تهدیدات جدی عراق که ممکن بود به بروز یک جنگ وسیع منجر گردد در ستاد مشترک ارتش و در شورای عالی دفاع و در ذهن فرمانده کل قوا بوجود نیامد تا اقدامات بازدارنده لازم در ابعاد سیاسی، حقوقی، نظامی، دیپلماسی، بین المللی و حتی افکار عمومی و آمادگی مردم و دولت و استانداری ها و فرمانداری های حاشیه مرز با عراق انجام گیرد.   

یافته های تحقیق، درس ها و تجربیات

با بررسی های انجام شده در این تحقیق مشخص می شود که پس از پیروزی انقلاب اسلامی، سیاست عراق در برابر جمهوری اسلامی ایران به سال های قبل از ۱۳۵۳ و به شیوه های قبل از توافق دو کشور بر سر معاهده الجزیره برگشت. حزب بعث عراق به شدت "ضد ایرانی" و "ضد شیعی" و به دنبال "آقایی بر اعراب" بود. حزب بعث در منطقه کودتاخیز عراق روی کار آمد و شعارش «جئنا و نبقی (ما آمده ایم که بمانیم)» بود یعنی ما به هر قیمت خواهیم ماند. این حزب برای جذب توده های روشنفکر جهان عرب ادعاهایی داشت از جمله اینکه خلیج  فارس را به عنوان خلیج عربی مطرح کرد، نسبت به جزایر تنب بزرگ، کوچک و ابوموسی مدعی شد و فراتر از آن برای سازماندهی اعراب ایرانی و جدا کردن بخش عربی کشور ما یعنی خوزستان برنامه ریزی کرد. (دعایی، ۱۳۹۵: ۷ مهر) امام خمینی در باره ماهیت حزب بعث در ۲۷ مرداد ماه سال ۱۳۶۰ می فرمایند: "این حزب (بعث)آمدند و زمام امور کشور (عراق) را به دستشان گرفتند و با زور و فشار و حبس و زجر و اینها دارند یک حکومت جابرانه می کنند و تا حالا که مدت چندین سال، بیست سال بیشتر است که اینها آمده اند، باز یک قانون اساسی ندارند". (امام خمینی، ۱۳۷۸: ۱۱۳)

با فرصت پدید آمده ناشی از سقوط نظام شاهنشاهی و تغییر رژیم در ایران، حکومت عراق تصور می کرد می تواند به شعارهای حزب بعث در باره ایران تحقق بخشد. بر همین اساس ادعاهای سابق عراق در باره "اروندرود"، "جزایر سه گانه" ایرانی در خلیج فارس و "خوزستان" دوباره با شدت مطرح شد و عراق به دنبال اِعمال فشارهای بی سابقه سیاسی، تبلیغاتی، عملیاتی و نظامی بر علیه ایران برآمد. این سیاست باعث شد تا به تدریج تنش بین عراق و ایران افزایش یابد. البته ایران در ماه های اول پیروزی انقلاب اسلامی تهدید راهبردی و امنیتی خود را حمایت آمریکا از بازگرداندن شاه به قدرت می دانسته است و به نظر می رسد که عراق را یک تهدید نظامی تلقی نمی کرده است. اشغال سفارت آمریکا در تهران از سوی دانشجویان نیز به دلیل همین نگرانی انجام شد. بنابراین اولویت رهبری جمهوری اسلامی، مقابله با برنامه های آمریکا برای بازسازی نظام سلطنتی در ایران بود. اما عراق به این واقعیات بی توجه بود و به دنبال استفاده از فرصت برای نیل به اهداف خود بود و به طور مرتب بر طبل اختلافات می کوفت. به هر حال با کوتاه نیامدن عراق و ایران از مواضع تبلیغاتی علیه یکدیگر و عدم انعطاف هیچیک از طرفین اختلافات افزایش یافت و در نهایت "تشدید منازعات" منجر به جنگ شد.

عراق بلافاصله پس از پیروزی انقلاب در کردستان و خوزستان، جنگ مسلحانه به راه انداخت و جنگنده های عراقی به کرات اهدافی را در داخل خاک ایران و در حواشی نوار مرزی بمباران می کردند. (زیبا کلام، ۱۳۸۷: ۲۷۲) از طرفی صدام هم در یک سخنرانی در جمع فرستادگان حزب الوفد مصر به بغداد در بیستم تیرماه سال ۱۳۶۳ مدعی بود که در هفته های اول پس از پیروزی انقلاب اسلامی، بمب گذاری ها و انفجارها در هر نقطه از عراق شروع شده بود. (احمدبن عبدالله ، ۱۳۶۶: ۷۹)

آنچه مشخص است این است که عراق از اواخر تابستان سال ۱۳۵۸ برنامه حمله به ایران را در دستور کار خود داشته است. به طوری که مقامات آمریکایی به دلیل آنکه عراق متحد شوروی بود، مسئولین دولت موقت جمهوری اسلامی ایران را از این برنامه مطلع کرده اند.

آقای درودیان در این باره می گوید: عراق برای نخستین  بار در آبان سال ۵۸، یعنی پیش از تصرف سفارت آمریکا قصد داشت به ایران حمله کند. خبر این حمله را نیز آمریکایی ها در اردیبهشت سال ۵۸ به ایران دادند. اما جمع بندی  شان این بود که عراق در فکر حمله به ایران نیست و اگر احتمال جنگ هم باشد، صرفاً برای نشان دادن یک ضرب شست به ایران است؛ اما بعد از شهریور، آمریکایی ها به این جمع بندی رسیدند که عراق می خواهد به ایران حمله کند؛ بنابراین در مهرماه آقای کیو مأمور سازمان سیا CIA در سفر به ایران درخواست ملاقات با مقامات ایران کرد؛ این خبر را من از دو منبع کنترل کردم: یکی از طریق آقای مارک گازیروسکی که با رئیس ایستگاه سیا در فرانسه مصاحبه کرده بود و این اطلاعات را به من داد و منبع دیگر مصاحبه ای است که با ابراهیم یزدی انجام دادم و ایشان هم این خبر را تأیید کردند. (درودیان، ۱۳۹۵: ۷ مهر)

از طرفی عراق از ماه ها قبل از شروع جنگ، برخی از لشکرهای خود را در نزدیک مرزهای ایران آرایش داده بود و رزمایش هایی را نیز برگزار کرده است.

در ایران هم هیجان بوجود آمده در بین مردم پس از پیروز انقلاب اسلامی به گونه ای بود که انتظار همراهی مردم عراق بویژه شیعیان و کُردهای آن کشور را با مبارزات ضد استبدادی خود داشتند و کنترل این فضا از سوی زمامداران وقت جمهوری اسلامی کار ساده و امکان پذیری نبوده است. با افزایش تنش ها هیچیک از دو کشور حاضر به کوتاه آمدن و انعطاف در مواضع خود نبوده اند و برای کاهش تنش دست به هیچگونه اقدام جدی نزده اند. در واقع به نظر می رسد که هر دوطرف راهبرد "تهدید در برابر تهدید" را در سیاست خارجی خود در قبال یکدیگر اتخاذ کرده بوده اند. در چنین شرایطی احتمال وقوع جنگ از سوی عراق و عواقب آن را کسی از جمله زمام­داران تازه کار ایران جدّی ­گرفته نمی شد و با تحلیل خود آن را نمی پذیرفتند. این روحیه از رئیس جمهوری وقت (بنی صدر) به پایین، حتی در میان برخی بزرگان سیاسی و در اغلب مدیران کشور وجود داشت. آنها به دلیل شور انقلابی نمی پذیرفتند که امکان دارد جنگی تمام عیار به وقوع بپیوندد تا بخواهند بروند و جلوی آن را بگیرند. اما اینکه چرا با وجود شواهد و قرائن و هشدارها ایران باور نکرد که عراق می خواهد جنگ را آغاز کند، سوال دیگری که پاسخ به آن تحقیق دیگری را می طلبد.

به هر حال دولت های ایران و عراق مشکلات پدید آمده بین دو کشور پس از پیروزی انقلاب اسلامی را مدیریت و حل نکرده اند. با توجه به ماهیت شناخته شده رژیم بعثی عراق دولت های مختلف ایران باید طوری رفتار می کردند که هیچ بهانه ای به دست آن رژیم شرور ندهند تا نتواند حمله نظامی خود علیه ایران را توجیه کند و باید تمهیداتی را به کار می گرفتند تا مانع حمله عراق به ایران می شدند و یا حداقل زمان حمله را هرچه بیشتر به تعویق می انداختند تا شرایط داخلی کشور به آنچنان انسجامی برسد که بتوان در برای تهاجم یک ارتش مجهز خارجی مقاومت کرد و آن را دفع نمود. پس می توان گفت که دولت های ایران و عراق برای جلوگیری از بروز جنگ از روش "مدیریت تنش" بهره کافی نگرفته اند.

وزارت خارجه ایران در زمان قبل از شروع جنگ یک وزارت خارجه فشل بود. سه سازمان مهم کشور یعنی وزارت امور خارجه، ساواک و ارتش بعد از انقلاب دچار درهم ریختگی شدند، سازمان هایی که در عرصه داخلی و خارجی امنیت ملی نقش داشتند، هر سه به هم ریختند. (بختیاری، ۱۳۹۵: ۷ مهر)

از اواخر سال ۱۳۵۸ که سفرای دو کشور اخراج شدند تنش بین دو کشور به طور مرتب افزایش یافته است و در این ایام دو کشور با یکدیگر ارتباط سازنده برقرار نکرده اند و نتوانسته اند از طریق مذاکره و گفتگو از دامنه تنش ها بین یکدیگر بکاهند. بنابراین بحران بین طرفین بالا گرفته و در نهایت منجر به شروع جنگ از سوی عراق شده است. یافته های این تحقیق حاکی از آنست که جمهوری اسلامی ایران نتوانسته اقداماتی بازدارنده ای را در حوزه دیپلماسی و نظامی انجام دهد تا مانع از بروز جنگ بین دو کشور همسایه شود.

نتیجه گیری

بررسی چگونگی آغاز جنگ عراق علیه ایران مشخص می سازد که جمهوری اسلامی ایران هیچ گونه آمادگی برای مواجه شدن با یک جنگ سراسری و گسترده را نداشته است. ایران تصور نمی کرده است که عراق با وجود معاهده مرزی ۱۹۷۵ الجزیره و نداشتن هیچگونه اختلاف مرزی با ایران دست به یک جنگ پر هزینه برای حل مشکلات خود با بزرگترین همسایه خویش بزند. ایران هیچگونه ادعای ارضی علیه کشور همسایه خود عراق نداشته است و نیاز به حسن همجواری برای تحکیم و تثبیت نظام جدید جمهوری اسلامی داشته است. گرچه سیاست ایران در قبال عراق، پرهیز و اجتناب از ورود به جنگ بوده است ولی این سیاست موجب عدم بروز جنگ از سوی دولت عراق نشده است. بنابراین با وجود این که جمهوری اسلامی ایران تلاش هایی را در حوزه های مختلف برای جلوگیری از بروز جنگ انجام داده است ولی اقدامات انجام شده برای پیشگیری از تصمیم گیری عراق برای تهاجم نظامی و جلوگیری از وقوع جنگ کافی نبوده است. برای مثال مذاکره مستمر با عراق و یا بهره گیری از ظرفیت سازمان ملل و یا فراخوان قوای نظامی به سمت مرز نیز برای جلوگیری از بروز جنگ انجام نشده است. بنابراین اقدامات جمهوری اسلامی ایران، بازدارنده عراق برای ممانعت و پیشگیری از وقوع جنگ نبوده است.

حال با توجه به بحث های انجام شده در این مقاله سوال این است که در منظومۀ جهانی به شدت بهم تنیده امروز، چگونه می­توان از تجربیات دوره جنگ تحمیلی بیشتر آموخت تا در آینده غافلگیر نشد و با جنگ مواجه نشد. چگونه می توان یک نوع قدرت بازدارندگی در ابعاد مختلف سیاسی، اقتصادی و نظامی از طریق گسترش همکاری با سایر کشورها ایجاد کرد تا مردم بتوانند با امنیت خاطر برای خود آسایش، ثروت و رفاه بوجود آورند و زندگی راحت و با کمالی داشته باشند؟

منابع:

احمد بن عبدالله شهاب الدین، (۱۳۶۶)، ستیز با صلح، تهران، شورای عالی دفاع، ستاد تبلیغات جنگ

امام خمینی روح الله، (۱۳۷۸)، صحیفه امام، مجموعه آثار امام خمینی، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، جلد ۱۵

بختیاری مسعود، (۱۳۹۵)، آغاز جنگ از آبان ۵۷ بود، تهران، تاریخ ایرانی، به نشانی: http://tarikhirani.ir/fa/news/۵۶۰۹

پارسادوست منوچهر، (۱۳۶۹)، نقش عراق در شروع جنگ، تهران، شرکت سهامی انتشار

پژمان عیسی، (۱۳۹۱)، تندباد حوادث، مصاحبه کننده: عرفان قانعی فرد، تهران، نشر علم

درودیان محمد، (۱۳۹۵)، آغاز جنگ از آبان ۵۷ بود، تهران، تاریخ ایرانی، به نشانی: http://tarikhirani.ir/fa/news/۵۶۰۹

دعایی سیدمحمود، (۱۳۹۵)، آغاز جنگ از آبان ۵۷ بود، تهران، تاریخ ایرانی، به نشانی: http://tarikhirani.ir/fa/news/۵۶۰۹

دوئرتی جیمز و دیگران، (۱۳۸۴)، نظریه های متعارض در روابط بین الملل، ترجمه وحید بزرگی و علیرضا طیب، تهران، نشر قوم

سدیلیپ هیرو، (۱۳۹۱)، طولانی ترین جنگ، ترجمه علیرضا فرشچی و دیگران، تهران، نشر مرز و بوم

روزنامه اطلاعات، مورخ ۸ اسفند ماه ۱۳۵۷

زیباکلام صادق و فرشته سادات اتفاق فر، (۱۳۸۷)، هاشمی بدون روتوش، چاپ سوم، تهران، روزنه،

صلاح عمر العلی، (۱۳۸۳)، مصاحبه با شبکة الجزیره، به نقل از فصلنامة فرهنگ پایداری، تهران، سال اول شمارة دوم، زمستان ۱۳۸۳، ص/۱۳ تا ۱۷

عسکر خانی ابومحمد، (۱۳۷۷)، سیری در نظریه های بازدارندگی خلع سلاح و کنترل تسلیحات هسته ای، تهران، مجله  سیاست دفاعی، شماره  ۲۵

علایی حسین، (۱۳۹۵) تاریخ تحلیلی جنگ ایران و عراق، جلد اول، تهران، نشر مرز و بومکارول سیوتز، (۱۳۸۶)، اتحاد شوروی و خلیج فارس در دهه ۱۹۸۰، ترجمه اسدی بیژن، تهران، مرکز مطالغات و تحقیقات جنگ سپاه

مسعودی حیدرعلی، (۱۳۸۸)، جنگ تحمیلی از منظر نظریه سازه انگاری، تهران، فصلنامه نگین، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، سال هشتم، شماره ۲۹

نمکی علیرضا، جلسة بررسی موضوعات جنگ، تهران، باغ موزة دفاع مقدس با حضور نگارنده، مورخة یکشنبه ۱۲/۹/۱۳۹۱

نیکسون ریچارد، (۱۳۶۲)، جنگ حقیقی، ترجمه جعفر ثقه الاسلامی، تهران، انتشارات نوین

ولایتی علی اکبر، (۱۳۸۷)، تاریخ سیاسی جنگ تحمیلی عراق بر جمهوری اسلامی ایران، تهران، چاپ هفتم، دفتر نشر فرهنگ اسلامی

هوشنگ مهدوی عبدالرضا، (۱۳۷۷)، سیاست خارجی ایران در دوران پهلوی، تهران، انتشارات پیکان

یزدی ابراهیم، (۱۳۹۳)، جنگ ایران و عراق قابل پیش بینی و پیشگیری بود، تهران، سایت تاریخ ایرانی، ششم مهرماه ۱۳۹۳، به نشانی: http://tarikhirani.ir/fa/news/۷۸۳۴

یزدی ابراهیم، (۱۳۹۳)، متن کامل مذاکرات ابراهیم یزدی با صدام حسین در هاوانا، تهران، سایت تاریخ ایرانی، دوم مهر ماه ۱۳۹۳، به نشانی: http://tarikhirani.ir/fa/news/۷۸۳۲

منابع غیر فارسی:

Anvari Tehrani, I.(1993), "Iraqi Attitudes and Interpretation of the 1975 Agreement, In Rajaee, F, The Iran-Iraq War: The Politics of Aggression, Miami: University Press of Florida.

Arthur Campbell, Turner, (1980), Nationalism & Religion, Iran & Iraq at War

Cordesman,A., Wagner,A.R.(1990), The Lessons of Modern War: The Iran-Iraq War, Boulder, CO and San Francisco, CA: Westview Press.

Field, M. (1994), Inside the Arab World, Harvard: Harvard University Press.

Freedman Robert, (2009), Contemporary Israel: Domestic Politics, Foreign Policy and Security Challenges U.S.A West Wiew Press.

Gray Colin, Definitions and Assumptions of deterrence, Journal of Strategic Stadies,1990,Vol.13

اشتراک گذاری
تور پاییز ۱۴۰۳ صفحه خبر
بلیط هواپیما
برچسب ها
مطالب مرتبط
برچسب منتخب
# مهاجران افغان # حمله ایران به اسرائیل # قیمت دلار # سوریه # دمشق # الجولانی
الی گشت
قیمت امروز آهن آلات
نظرسنجی
تحولات اخیر سوریه و سقوط بشار اسد چه پیامدهایی دارد؟