از شما میخواهم خودتان را معرفی کنید؟
سلام علیکم. من محمد علی شفیعی. متولد 1343/09/22 معاون گردان غواصی حضرت یونس (ع) از لشکر ۱۴ امام حسین (ع) که در عملیات کربلای ۳ شرکت کردم.
نیروهای لشکر ۱۴ امام حسین (ع) باید دو چشم عراق در شمالغربی خلیج فارس را کور کنند
آقای شفیعی ایده انجام عملیات کربلای ۳ از کجا شکل گرفت؟
قبل از اینکه ایده عملیات را بگویم باید موقعیت دو اسکله الامیه و البکر را برای شما تشریح کنم. اسکله الامیه و البکر در ضلع شمالغربی خلیج فارس واقع شده بود که بعد از عملیات والفجر ۸ متاسفانه با وجود تصرف منطقه فاو، عراق همچنان با داشتن این دو اسکله، نسبت به خلیج فارس احاطه کامل داشت و میتوانست دید و تیر نسبت به کشتیهای نفتکش ما داشته باشد. یعنی به راحتی بعد از دیدن کشتیهای نفتکش ما هواپیماهای عراق از پایگاه ناصریه که تقریبا ۳ دقیقه راه بود، میآمدند و به راحتی کشتیهایی بارگیری نفت ما را میزدند؛ لذا مسئولین سپاه تصمیم گرفتند نسبت به این دو اسکله عملیات انجام بدهند. اسکله البکر در ۳۵ کیلومتری نهر قاسمیه و الامیه در ۲۵ کیلومتری نهر قاسمیه که انتهای خط حدِّ ما هست در روبروی فاو، قرار داشتند.
فاصله این دو اسکله چقدر هست؟
فاصله این دو اسکله تقریبا حدود ۱۰ تا ۱۱ کیلومتر هست. این دو اسکله تقریباً اسکلههایی بودند که عرضشان حداقل ۵/۱ متر، حداکثر ۱۰۰ متر و طولشان تا ۱۰۰۰ متر بود. عراق روی این اسکلهها رادار و امکانات نظامی مستقر کرده بود. میگفتند اسکله ابتدا به عنوان اسکلههای اقتصادی بود که نفت را از فاو پمپاژ میکرد و به کشتیهای بزرگی که کنار این دو اسکله پهلو میگرفتند انتقال میداد. بعد از تصرف فاو توسط ایران، این اسکلهها بهعنوان یک مجموعه نظامی مورد استفاده قرار گرفت و با استقرار نیروهای نظامی و خصوصا امکانات نظامی میتوانستند بهراحتی بر روی خلیج فارس دید داشته باشند. خصوصا جزیره خارک را و جنگ نفتکشها را راه انداخته بودند. میتوانستند اطلاعاتی که از خارک داشتند را به پایگاه ناصریه برای هواپیماهای عراقی بفرستند و آنها به راحتی خودشان را به خارک برسانند و بمباران کنند. در خارک، ما هم مشابه عراق، ۲ اسکله نفتی آذرپاد و تی را داشتیم. عمق آب در آن منطقه که دو اسکله زده شده بود بهگونهای بود که کشتیهای بزرگ بهراحتی میتوانستند پهلو بگیرند و نفت بارگیری بکنند.
در واقع میشود گفت این دو اسکله چشم عراق بود روی شمالغربی خلیج فارس.
بله. الامیه دید کامل به دهانه اروند داشت و البکر به دهانه ام القصر. بعد از تصرف فاو از آنها بهطور کامل استفاده نظامی میشد. قبل از عملیات فاو، برادران ارتش روی الامیه عملیات انجام داده بودند و یک مقداری از امکانات اسکله الاامیه را زده بودن. یه قسمت از اسکله الامیه منهدم شده بود که با پل چوبی به هم اتصال داده بودند. یعنی ضلع غربی _ شرقی، اتصالش بخاطر این بمباران قطع شده بود.
آقای شفیعی، علت اینکه این عملیات به لشکر ۱۴ امام حسین(ع) واگذار شد، چه بود؟
سپاه تصمیم گرفت با مجموعه نیرو دریایی قرارگاه نوح که کلاً کار دریایی انجام میداد و امکانات دریایی زیادی داشتند و دو ناوچه کوثر و امیرالمومنین در اختیارش بود و عمدتاً بچههای منطقه کنار دریا بودند و یک یگان رزمی که برادر محسن رضایی؛ لشکر ۱۴ امام حسین(ع) را با رشادتها و عملیاتهای متفاوتی که انجام دادند و اطمینان کامل به آن داشت انتخاب کرد که همراه قرارگاه نوح در این عملیات به اسکله الامیه و البکر حمله کنند.
در والفجر ۸ یک دستم از ناحیه بازو تیر خورده بود و داخل آتل بود. قبل از عملیات کربلای ۳ یک روز شهید خرازی من را به همراه یکی از فرمانده گردانهای دیگر برد روی آب. رفت روی بویه ۸. شهید خرازی دست نداشت. من هم دستم در آتل بود. میخواستم از بویه بالا بروم که اجازه نداد. بویه سه پایهای بود که در آب زده شده بود و یک راهنما بود برای کشتیها. حاج حسین اجازه نداد گفت: «خودم میروم از بالا میگویم چه چیزهایی هست. تو از پایین ببین. احتمال دارد دستت صدمه ببیند.» میخواهم بگویم روحیات شهید خرازی به این حد بود که نسبت به نیروهایش خیلی حساس بود. ما برای دفعه اول رفتیم اسکله را دیدیم. آنجا شهید خرازی گفت: «یگان و گردانت را باید تکمیل کنی که بتوانی روی اسکله عملیات انجام بدهی.»
یعنی گردان غواصی حضرت یونس ؟
بله گردان حضرت یونس از لشکر ۱۴ امام حسین(ع). در این عملیات گردان حضرت یونس، گردان امام رضا(ع) و گردان امام باقر(ع) بودند. گردان امام رضا(ع) به فرماندهی شهید زاهدی و معاونش آقای شاهنظری، گردان امام باقر(ع) به فرماندهی آقای حسنزاده، پشتیبان نیروهای ما بودند. البته ما در عملیات دو گروهان غواص با نام نوح به فرماندهی آقای حجازی و گروهان موسی به فرماندهی آقای مظاهری و یک گروهان سواره شناور وارد کردیم. منطقه خود الامیه به این راحتی نبود. شناساییها از قدیم انجام شده بود، روی آب کار کرده بودند، جریان آب را کنترل کرده که چه ساعتهایی جذر و مد دارد. ما باید به همراه جذر میرفتیم خودمان را به اسکله میرساندیم. در موقعیتی که اسکله قرار داشت عمق آب در هنگام مد ۳۲ متر بود و در هنگام جذر ۳۰ متر، که این خودش نیاز داشت که روی آب شناسایی کامل داشته باشیم. دوستان و بچههای اطلاعات کار کردند. ساعتهای جذر و مد بهراحتی مشخص شد و البته عوامل دیگری هم روی آن موثر بود. با عوامل موثری که روی آن بود، و دوستانمان کار کردند، کامل نسبت به دریا شناخت پیدا کردیم. یعنی ما میدانستیم آب در چه ساعتهایی، در چه نقطهای جذر هست، مد هست، طول فورس آب، طول موج آب نسبت به ساعتهای متفاوت سنجیده شده بود. آب و هوا همینطور، کامل بررسی شده بود. چون بچههای ما باید طبق شناسایی که بهعمل آورده بودیم از سکوی الامیه به سمت اسکله الامیه بروند.
اهداف این عملیات چه بود؟
اهداف عملیات این بود که ما بتوانیم امکانات روی اسکله را منهدم کنیم و اگر توانستیم روی اسکله مستقر شویم و یا اسکله را کامل از بین ببریم. یعنی با این سه هدف اصلی دید بصری و راداری دشمن را نسبت به شمال خلیجفارس کور کنیم.
تصرف الامیه و الابکر باید همزمان انجام میگرفت؟
خیر. بخاطر فاصلهای که بین البکر و الامیه بود برای البکر تدابیر خاص دیدند. با همان لولههای نفت که داشت به سمت البکر میرفت و نفت در آن پمپاژ میکردند و با آتشی که روی آن گرفتند، آنجا را به آتش کشیدند. یعنی همین لولههای نفت وقتی پمپاژ میشد، با زدن گلولههای توپ، اسکله البکر بدون نیرو به آتش کشیده شد. اصلا در البکر درگیری نداشتیم. درگیری ما در اسکله الامیه بود. ما قبل از عملیات همینطور که که روی آب کار کردیم، شناسایی روی اسکله را هم بچههای اطلاعات انجام دادند. آخرین شناسایی را سه نفر از بچههای گردان و اطلاعات لشکر ۱۴ امام حسین(ع) انجام دادند. قبل از اینکه نیروهای ما وارد شوند، برادران عزیزمان؛ آقای مهدی مظاهری که علاوه بر اینکه معاون گردان بودند مسئول یکی از گروهانها هم بودند، شهید شاطرپور و آقای صرامی، آخرین شناسایی روی اسکله را انجام و از نزدیک بهراحتی اسکله را لمس کردند و حتی آقای مظاهری تعریف کرد من دیدم نیروهای عراق دارند از بالا میآیند پایین. اول فکر کردم من را دیدند، بعد دیدم نه آمدند روی آب ظروفشان را بشورند. چون ارتفاع اسکله نسبت به آب یک مقداری زیاد بود باید بتوانیم راههایی که ما خودمان را به بالای اسکله برسانیم را شناسایی کنیم. آقای مظاهری آن شب، پلهای که اینها از آن تردد میکردند پایین میآمدند و ظرف میشستند را کامل شناسایی کرده بود. عراقیها روی اسکله علاوه بر اینکه رازیت رادار داشتند، خود اسکله را با توپهای ضدهوایی، خمپاره، و مواد منفجره که از بالا پرت میکردند داخل آب، حفظ میکردند. توپهای ۱۴.۵ و ۵۷ بود و یکسری سلاحهای آتش زا که مسیر راهروها را بتوانند با سلاح آتش زا ببندند و نیرو از یک مسیر به مسیر دیگر اسکله برود. این شناسایی اولیه بود و مسیری که قرار بود بچههای غواص ما داخل آب بشوند، چون ما نمیتوانستیم با شناورها، خودمان را خیلی نزدیک کنیم به اسکله، از یک فاصله حدود ۴-۵ کیلومتری که بویه یعنی سه پایه الامیه سمت اسکله بود، از آنجا طبق شناساییهایی که انجام شده بود، بچهها قرار بود رها شوند.
آموزش نیروهای گردان حضرت یونس(ع)، قبل از عملیات به چه صورت بود؟ نیروها کجا آموزش غواصی دیدند؟
ما ابتدا بچههایمان را از لحاظ غواصی و آشنا شدن کامل در منطقه اروندرود آموزش دادیم و مرداد ماه بردیم کنار نهر قاسمیه و آنجا در دریا رفتند. به صورت اسکوبا یعنی روی آب شنا کردند. با جذر میرفتند به سمت بویه ۸ و با مد برمیگشتند. فصل گرما بود، شرجی بودن و نمک دریا باعث میشد عمدتاً بچههای ما بعد از هر آموزشی یا گرمازده میشدند و یا بدنهایشان تاول میزد که آیتالله طاهری و آقای کرباسچی استاندار وقت اصفهان که آنجا حضور داشتند، دستور دادند تمام کولر گازیهای استانداری را آوردند و با یک موتور برق ما توانستیم یک محیطی برای بچههایمان آماده کنیم که بعد از آموزش بتوانند کمی استراحت کنند. بعد از اینکه ما درکنار نهر قاسمیه آموزش دادیم ۲-۳ روز با بچهها در دو اسکله تی و آذرپاد که به اسکله الامیه شباهت داشتند مانور انجام دادیم. خارک هم شرایط خاص خودش را داشت. چون عراق کاملاً به خارک دید داشت و هر چه نزدیک خارک میشد را میزد بچهها با دوبه که روی آب شناور بود، رفتند. کل نیروها را با دوبه، رساندیم به خارک که در این حین بچهها همه جلیقه نجات داشتند که اگر هواپیمای عراق حمله کرد بریزند داخل آب و تلفات کمتری بدهیم. ما رسیدیم به خارک و مانور خودمان در خارک را داشتیم که از نزدیک برادرمان آقا محسن رضایی، آقا رحیم، آقا رشید، فرماندهان قرارگاه نوح و آقای علایی، آموزش و مانور ما را یکشب روی اسکله دیدند. چطور از اسکله میرویم بالا؛ که ما در آن شب متاسفانه یک شهید به نام شهید شمس هم داشتیم. آنشب بخاطر بالا بودن موج آب، طوریکه من حدس زدم سرش خورده بود به پایههای اسکله و از ستون جدا شده بود که بعد از شهادتش کنار خارک ما ایشان را پیدا کردیم.
اطلاعات و شناسایی این اسکله چند وقت قبل از عملیات انجام میشد؟
از ابتدا بچههای قرارگاه نوح شناسایی داشتند ولی بهصورت رسمی که ما میخواهیم عملیات انجام بدهیم یک چیزی حدود 2 ماه قبل از عملیات، دوستان ما کار خودشان را شروع کردند که بیشتر بحث شناخت آب بود و دریا، جذر و مد، آب و هوا.
چرا این زمان را انتخاب کردید برای عملیات؟
ما باید بعد از عملیات فاو یک عملیاتی انجام میدادیم و دشمن را نسبت به شمال خلیجفارس پاکسازی میکردیم. لذا فرمانده کل تصمیم گرفت ما در شهریور ماه این عملیات را داشته باشیم که دشمن دید کم داشته باشد و به این خاطر این زمان انتخاب شده بود.
قبل از عملیات، تصرف اسکله الامیه برای فرماندههان هم قابل باور نبود
راهکارهای این یگان برای عبور از آبهای سنگین خلیج فارس و بالا رفتن از اسکله چه بود؟
ببیند ما بر مبنای سه چیز، جذر و مد، وضعیت آب و هوا و خود اسکله و امکاناتی که دشمن روی اسکله داشت برنامهریزی کردیم و مانورهای زیادی هم انجام دادیم و خودمان احساس میکردیم که بهراحتی میتوانیم از اسکله برویم بالا. یک روز قبل از عملیات، من طرح مانور را برای برادر محسن، آقای علایی، آقا رشید و برادرمان ابوشهاب که بهعلت سفر شهید خرازی به مکه، فرمانده لشکر بود، گفتم. اینکه چطور گروهانها میرسند به اسکله و از اسکله بالا میروند. به آقامحسن گفتم ما ساعت ۸ صبح اسکله را میگیریم و تحویل شما میدهیم، فکر این باشید چطور نگه دارید و چطور منهدم کنید؛ که آنجا آقای فدوی که آن روز مسئول اطلاعات قرارگاه نوح بود و الان قائممقام کل سپاه هستند خندید و گفت: «شفیعی تو بگیر، ما نگه میداریم یا منهدم میکنیم.» یعنی باور نمیکردند.
برای اینکه این عملیات لو نرود چه راهکارهایی اندیشیده بودید؟
ببیند آنجا همه موارد حفاظتی و اطلاعاتی کنترل شده بود. ما استقرارمان در منطقه نهر قاسمیه بود، استتار و اختفا را داشتیم. جدای از استتار و اختفا پرسنلمان خارج نمیشدند از منطقه. منطقه حفاظت شده بود. کمتر کسی میدانست. تا آن لحظات آخر که چند روز مانده به عملیات که ما روی اسکله آذرپاد مانور انجام دادیم نیروها فهمیدند ما میخواهیم از این اسکله برویم بالا. ابتدا بچهها فکر میکردند ما در منطقهای مشابه اروند میخواهیم عملیات انجام بدهیم. بعد از اینکه منطقه مشابه انتخاب شد، تقریبا بچههای گردان فهمیدند که عملیات روی اسکله هست و دوستان کاملاً توجیه شدند. بعد از توجیه شدن، حدود ۳۰ تا ۴۵ روز کسی از منطقه خارج نمیشد و همه آماده بودند برای شب عملیات.
وظیفه ناو تیپ کوثر چه بود؟
ناو تیپ کوثر وظیفه داشت در دهانه امالقصر آتش تهیه بریزد روی ناوچههایی که از امالقصر میروند. ناوچهها از فاصله امالقصر تا اسکلهها که خودشان را میخواستند برسانند ۳ ساعت راه بود. شمال دهانه امالقصر یا جنوب فاو، دست ما بود. از آنجا میتوانستیم آتش تهیه روی این ناوچهها بریزیم، مانع شویم، قایقهای تندروی ما حمله کنند به ناوچهها. البته ناوچههایی که عراق داشتند قوی بودند و خودشان را میتوانستند تقریبا ساعت ۱۱-۱۲ صبح برسانند به نزدیک اسکله که حالا عملیات را توضیح بدهم میگویم دشمن چهکار انجام داد تا بتواند اسکله را از ما بگیرد.
از شب عملیات برای ما بگویید.
بله ما بعد از شناسایی کامل آب و زمان، در تاریخ ۱۰ شهریور ۱۳۶۵ باید طوری رهای میشدیم، که تا قبل از اذان صبح که حدود ساعت ۴:۱۰ دقیقه بود، خودمان را برسانیم روی اسکله. یعنی در تاریکی کامل خودمان را نزدیک اسکله کنیم.
نقطه رهایی چیزی حدود ۳-۴ کیلومتر فاصله از سکوی الامیه تا اسکله الامیه بود که ما متاسفانه در تاریخ ۱۰ شهریور که قرار بود عملیات کنیم، نتوانستیم آن سکو را پیدا کنیم، چون هوا خراب بود، شرجی بود، جذر و مد و موج آب زیاد بود. حتی با راداری که روی قایق آقای فدوی بود، ما نتوانستیم نقطه را پیدا کنیم. غواصهای ما هنوز از نقطه رهایی حرکت نکرده بودند که فرماندهان تصمیم بر لغو عملیات در آن شب گرفتند.
فردا شب یعنی در تاریخ ۱۱ شهریور دو گروهان غواص را سوار ۲-۳ تا شناور به هم چسبیده کردیم تا رادار رازیت دشمن آنها را نشان ندهد. بهصورت آهسته خودشان را رساندند به سکوی الامیه که نقطه رهایی ما بود. بعد وارد آب شدند. ۲ گروهان و به صورت موازی کنار هم میرفتند تا خودشان را برسانند به اسکله الامیه.
یعنی بچهها باید ۴-۵ کیلومتر همراه جذر پا بزنند. البته اینکه بگوییم مستقیم خودشان را برسانند به اسکله، نه. نقطهای انتخاب شده بود که آب ما را ببرد به سمت اسکله. ولی فعالیت بچهها هم لازم بود. بچهها این ۳-۴ کیلومتر را که بهصورت اسکوبار روی آب شناور بودند را باید پا میزدند تا خودشان را برسانند به اسکله الامیه.
قبل عملیات جدای از گردان یونس، واحدهای متفاوتی از لشکر آماده شدند. خصوصا ادوات ما، پدافند هوایی ما، مهندسی ما، که مهندسی از ابتدا برای زدن سنگرها و جادهها به نهر قاسمیه و یگانهای دیگر مثل ادوات، استقرار وسایلی که میتوانستند روی قایقهای تندرو سوار کنند مثلا مینیکاتیوشا بود. بعد خمپاره بود یا توپهای ۲۳ میلیمتری که آمدیم روی قایقها سوار کردیم که بتوانیم از آن استفاده کنیم روی دریا. یک تانک هم روی دوبه گذاشتیم که. اگر خودمان را برسانیم به آن نقطه که بتوانیم ناوچههای دشمن را با تانک بزنیم از دور بتوانیم شلیک کنیم. ادوات دیگر را همه آماده کردیم. یعنی کل لشکر بسیج شد و آماده شد برای عملیات کربلای ۳. فقط گردان یونس(ع) نبود، کل لشکر نیروی دریایی ما باید قایقهایش را آماده میکرد. جدای از قایقها، قایقهای تندروی عاشورا و کوثر که داشتیم جدیداً واگذار شده بود به لشکر.
از لحاظ نظامی خیلی در دنیا معنی نداشت با این شیوه بتوانی خودت را به یک اسکله روی آب برسانی. یعنی با غواصی خودت را برسانی، اسکله را پاکسازی کنی، بگیری و سر پُلی درست کنی که بقیه قایقهای تندرو بتوانند خودشان را برسانند به اسکله. ما تقریبا یک چیزی حدود ۲-۳ ساعت پیش بینی کرده بودیم که متاسفانه آن شب در طول مسیر بیسیمهای ما قطع شد. ارتباطمان با گروهانها قطع بود.
بخاطر اینکه بیسیمهایمان را واترپروف کرده بودیم و آنها را داخل یک تیوپی گذاشته بودیم. خب موج آب، هوا و اینها موثر بود که ارتباط ما با ۲ گروهان کاملاً قطع شد. این باعث شد یک لحظه برادرمان آقامحسن تصمیم بگیرد که بچههای سواره شناور را بیاورید عقب و بروید بچههای غواص را از روی آب جمع کنید. یعنی اینقدر مبرهن بود برایشان که بچههای ما به اسکله نمیرسند. این تصمیم یک لحظه گرفته شد. بعد از چند دقیقه با صدای انفجار و صدای شلیک، بچههای استراق سمع ما که بیسیمهای عراق را شنود میکردند به ما اطلاع داد که غواصهای ما رفتند روی اسکله؛ که چه اتفاقی افتاد، چون گروهان آقای حجازی از اسکله دور شد. یعنی جذر بردشان پایینتر از اسکله و فردا صبح که آب مد شده بود، برگشتند. یک گروهان ما توانست برود روی اسکله. همان گروهانی که فرماندهاش آقای مظاهری بود. وقتی من از آقای مظاهری سوال کردم برایم تعریف کرد سه تا از بچههای ما ابتدا میروند بالا. بچهها بعداً گفتند همینکه رفتند بالا، عراقی که قد و هیکل درشتی داشت وقتی نگاهش به آنها خورد از پشت غش کرد و افتاد. گفت عراقی دوم رفت خواست بچهها را بزند، با تیر زدنش. از آنجا درگیری شروع شد. یعنی بچههای ما رفته بودند بالا و سر پُل را گرفتند و بقیه بچههای غواص ما رفتند بالای اسکله، ما ابتدا ۲ تا شهید بیشتر ندادیم. شهید تنها و شهید قاسمی. بیشترین شهدای ما وقتی بودند که از اسکله داشتیم بچهها را به سمت عقب میبردیم. یعنی گردان داشت تخلیه میشد از اسکله، که بیشترین شهید را دادیم. وقتی بچههای ما رفتند روی اسکله تا قسمتی که آن سر پُل بود و یا همان پل چوبی بود بهراحتی پاکسازی کردند. تقریباً وقت اذان صبح بود. من خودم روی آب بودم با حاج حسین رضایی اردستانی فرمانده تیپ لشکر ۱۴ امام حسین(ع). آنشب آقای رضایی به من گفت بخاطر اینکه تصمیم راحتتر بگیریم تو بیا در قایق ما. طول موج آب به حدی بود که نزدیک بود بیوفتم داخل آب که شهید چیت سازیان من را بالا کشید. وقتی دیدیم بچههای ما رفتند بالا، نزدیک شدیم به اسکله. فاصله زیادی با اسکله نداشتیم. اینقدر که توپهای هوایی دشمن به راحتی ما را میزد. بچههایی هم که منتقل کردیم به عقب دوباره قایقهای تندرو فرستادیم سوار قایق شدند آمدند کمک ما. یعنی ما یک تعدادی با دستور برادر محسن برگرداندیم عقب. بعد دوباره تماس گرفتیم و گفتیم آقا سریع خودتان را به ما برسانید. بچهها روی اسکله درگیر شدند بچهها دوباره سوار قایقهای تندرو شدند و خودشان را رساندند به اسکله. حدود ساعت ۴:۳۰ بود که من داشتم نماز صبح را میخواندم روی قایق که بچههای ما روی اسکله بودند، هوا گرگ و میش شد ما نزدیک اسکله بودیم. عراقیها تا آن قسمتی که گفتم دو قسمت داشت به صورت شرقی- غربی بگوییم، ما قسمت غرب را گرفته بودیم، قسمت شرق اسکله، هتلی بود آنجا که عرضش ۱۰۰ متر بود و تقریباً هتل روی اسکله بود. تمام نیروهای عراق آنجا جمع شده بودند. ما قسمت غرب را که گرفته بودیم داشتیم به شرق نزدیک میشدیم، یک قسمت بود که گفتم قبلاً بچههای ارتش زده بودند و حالا پل چوبی داشت، اینجا بچههایمان نتوانستند سریع خودشان را به آن قسمت برسانند. من حتی یک سرگرد عراقی را آنجا اسیر گرفتم. یک روحانی داشتیم بهنام آقای صنعتی که به زبان عربی با او صحبت کرد، اسیر عراقی گفت: ۱۵۰ نفر آنجا هستند؛ که اینجا آقای مظاهری بلند شد یک آرپیجی زد و یکی از توپهایی که به سمت ما شلیک میکردند را بهسمت خودشان زد که همزمان یک فشنگ هم خورد به گونیها و شن و ماسهها صورت آقای مظاهری را زخم کرد. همزمان گردان امام رضا داشت روی آب میآمد. از یکطرف نگاه میکردیم عظمت قایقهای گردان امام رضا که بهسمت اسکله میآمدند را میدیدیم و از طرفی تعداد زیادی عراقی که انتهای اسکله، دستهایشان را بلند کرده و اسیر شدند. ما آنجا ۱۴۰-۱۵۰ نفر اسیر را روی اسکله گرفتیم؛ و قبل از ساعت ۸ که قول داده بودیم اسکله را گرفتیم و پاکسازی کردیم. گروهان نوح کامل روی اسکله آمد و یک گروهان سواره شناور هم بعد رسید و گردان امام رضا که برای پشتیبانی آمد روی اسکله مستقر شد.
نیروهای عراقی فرار یا عقب نشینی کردند؟
فکر کنم یکی دو نفر با یک قایق از این قایقهای بادی از انتهای اسکله فرار کردند. بقیه نه.
از قوای عراق روی اسکله برایمان بگویید.
عراق یک گردان کامل روی اسکله داشت. آنها روی اسکله رادار رازیت داشتند که به راحتی تا فاصله ۳۵ کیلومتری هر چیز روی آب بود میگرفتند. عراقیها علاوه بر این یکسری مواد منفجره شبها میریختند داخل آب. چون از آن بالا دید کامل داشتند، مواد منفجره میگذاشتند که هر کسی خودش را رساند به اسکله با مواد منفجره منهدم شود. باز گاهی که احساس خطر میکردند منور میزدند که روی سطح آب را ببینند. آنشب شرایط آب و هوایی یک مقداری کمک ما بود که آنها احساس نمیکردند در این آب و هوا خودمان را به اسکله برسانیم. روی اسکله دو تا لَندرور که مخابراتشان بود قرار داشت. مخابرات راحت با عقبه تماس داشتند. به حدی که در همان تاریک و روشن هوا، هواپیماهای عراق آمدند، منور زدند و تا صبح مدام میآمدند، قایقها را بمباران میکردند که نزدیک صبح برادر عزیزمان غلامرضا علیزاده که بعداً در کربلای ۴ اسیر شد با همان توپهای چهارلول ۵/۱۴ موفق شد یک هواپیمای دشمن را بزند. بعد از این ماموریت گردان ما تمام شد و خیلی هم اصرار داشتند بچههای غواصها را بیاوریم عقب تا تلفات کمتری بدهیم. تا آن لحظه ما ۲ شهید دادیم و چند تا مجروح.
گردان حضرت یونس، فقط با یک گروهان موفق به تصرف اسکله الامیه شد.
گردان حضرت یونس(ع) با موفقیت توانست به هدفی که به گردانش واگذار شده بود برسد؟
بله. گردان ما به راحتی توانست با یک گروهان خط را بشکند و از اسکله بالا بروند. صبح گروهان نوح را من میدیدم از بالای اسکله، آقای حجازی و بچههایش که آب آنها را برده بود و حالا با مدِّ آب، بهسمت اسکله میآمدند. بعد نیروها را از روی اسکله با قایقهایی که آمدند تخلیه کردیم. بیشترین شهید ما هم روی پد هلیکوپتری بود که متاسفانه انتخاب نقطه برای حمل و نقل و جابجایی نیروها اشتباه بود. ما باید کمترین عرض را انتخاب میکردیم تا موشکهایی که از امالقصر میآید به ما آسیب نرساند. متاسفانه یک موشک خورد به پد هلیکوپتر و چندین نفر از نیروهایمان آنجا شهید شدند. از جمله شهید چیت سازیان، شهید مهدی نوری که مسئول دسته بود. بعد از آن گردان امام رضا(ع) بهعنوان گردان پشتیبان روی اسکله آمد و ما اسکله را تحویل گردان امام رضا(ع) دادیم و به عقب رفتیم که مابقی اطلاعات و آنچه در آن یکی دو روز اتفاق افتاد را از زبان نیروهای گردان امام رضا بشنوید.
آقای شفیعی خیلی تشکر از شما بخاطر فرصتی که در اختیار ما قرار دادید.
گفتگو: زینب منوچهری