از همان زمانی که زیگموند فروید، پدر روانکاوی، اهمیت تجربههای دوران کودکی را در ایجاد اختلالهای روانی برجسته کرد تا اکنون، تمامی پژوهشها از ادعای فروید حمایت کردهاند.
فروید در نظریه روانکاوی معتقد بود که تجربهها و ترومای دوران کودکی به قسمت ناخودآگاه ذهن منتقل میشوند تا دسترسی ما به خاطرات دردناک سرکوب شود.
اما خاطراتی که در قسمت ناهشیار ذهن ما ذخیره میشوند اگرچه در دسترس ما قرار ندارند و ما خاطره روشنی از آنها نداریم در آنجا به رشد و تکثیر خود ادامه میدهند و به شکلهای مختلف شخصیت و رفتار ما را تحت تأثیر قرار میدهند.
بعد از فروید نیز در اکثر نظریههای رواندرمانی بر نقش ترومای دوران کودکی در ایجاد مشکلات دوران بزرگسالی و شکلگیری شخصیت فرد تأکید شده است و میتوان به جرئت مطرح کرد که یکی از پذیرفتهترین فرضیههای روانشناسی رابطه بین ترومای دوران کودکی و ویژگیهای شخصیتی بزرگسالی است.
به عنوان مثال طرحوارهدرمانی که یکی از درمانهای اثربخش در حل و فصل مشکلات زندگی و اختلالهای روانی است معتقد است که تجربه ترومای دوران کودکی در شکلگیری اساسیترین بخش شخصیت یعنی طرحوارههای ناسازگار اولیه نقش دارد. برای مثال هنگامی که کودک توسط والدین طرد میشود، طرحواره رهاشدگی و هنگامی که مورد بدرفتاری قرار میگیرد طرحواره بیاعتمادی در او شکل میگیرد.
وقتی کودک مورد بیمهری، بدرفتاری، سوءاستفاده و غفلت قرار میگیرد در روان او زخمهای عمیقی ایجاد میشود که به مرور زمان شخصیت او را شکل میدهند. در واقع شخصیت هر کدام از ما محصول تجربههای مثبت و ناخوشایندی است که در طول زندگیمان تجربه کردهایم. تجربههای مثبت منجر به شکلگیری ویژگیها و صفات مثبت و تجربههای منفی، باعث رشد ویژگیهایی در ما میشوند که ناکارآمد و منفی هستند.
در دوره کودکی، کودکان برای درک و مقابله با اتفاقات ناگوار و بدرفتاریهایی که تجربه میکنند ابزارهای روانشناختی مناسبی ندارند در نتیجه فقط محکوم به تحمل آسیبها هستند.
بنابراین، آنها مهارتها و مکانیسمهای مقابلهای را برای مقابله کردن ایجاد میکنند که در نهایت منجر به آسیبشناسی روانی میشوند. تجربههای دوران کودکی به معنای واقعی کلمه بیولوژی مغز را تحت تأثیر قرار میدهند (پری، ۲۰۲۱). امروز اکثر درمانگران از ارتباط بین ترومای دوران کودکی و ویژگیهای شخصیتی بزرگسالی آگاه هستند.
بنابر تجربهی من در کار با قربانیان تروما، نشان میدهد که بسیاری از آنها دارای ویژگیهای مشابهی هستند. با وجود این اگر بسیاری از مواردی را که در ادامه توضیح میدهیم در شما وجود دارد ممکن است تاریخچهی تروماهای شما باعث ایجاد آنها شده باشند. در ادامه رایجترین ویژگیهای مرتبط را ارائه میدهم. هنگام مطالعه به خاطر داشته باشید که لازم نیست تمامی موارد زیر در شما وجود داشته باشد. در واقع بنا بر شرایط خاص متفاوت انسانها با یکدیگر ممکن است برخی از موارد زیر در شما وجود نداشته باشد:
۱. رفتارهای راضی کردن دیگران: کودکانی که برای به دست آوردن توجه مراقبین خود تلاش میکنند یاد میگیرند که به دنبال راضی کردن دیگران باشند. به جای اینکه مجبور به تحمل درد عاطفی ناشی از نادیده گرفته شدن باشند یاد میگیرند که خوشحال کردن والدین، زندگی را برایشان آسانتر میکند.
۲. دستاوردهای بالا یا کمالگرایی: بسیاری از کودکانی که در یک محیط عاطفی غفلتآمیز بزرگ میشوند تحت استرس قرار دارند و مستعد کمالگرایی هستند. آنها در این محیطها یاد میگیرند که برای دیده شدن باید دستاورد خاصی داشته باشند و از این رو به کمالگرایی روی میآورند.
۳. مقایسه مداوم با دیگران: مقداری مقایسه کردن یک تجربه عادی برای بشریت است. اما اگر متوجه شدید که به طور مداوم و همیشه خود را با دیگران مقایسه میکنید میتواند نشانهای از عزت نفس یا اعتماد به نفس پایین باشد که اغلب ناشی از تجربههای نادیده گرفته شدن ناشی شدهاند.
۴. اجتناب از روابط یا نزدیک شدن به دیگران: اگر ما در دورهی کودکی آسیب دیده باشیم یا رها شده باشیم، ترس از آسیب مجدد، باعث تداوم ترس ما از نزدیک شدن به دیگران میشود.
۵. رفتن از یک رابطه به رابطه دیگر یا ماندن در رابطهای که تاریخ انقضای آن گذشته است: همانند مورد قبل تجربهی روابط زیاد یا ماندن در یک رابطه آسیبزا در اغلب موارد به معنای اجتناب از درد عاطفی است. آنهایی که تجربهی تروماهای دوران ک ودکی را داشتهاند اغلب با رفتن از یک رابطه به رابطه دیگر تلاش میکنند برای زخمهای دلبستگی دوران کودکی خود مرهمی پیدا کنند. اگر بتوانیم ثابت کنیم که لیاقت و ارزش عشق و محبت را داریم، صدای سرزنشگر درونیمان را که دائماً به ما میگوید «تو هیچی نیستی« را خاموش میکنیم.
۶. مرزبندیهای بسیار انعطافناپذیر یا بسیار اندک: مرزبندیهای اندک در بین کسانی که در کودکی مرزهایشان مورد احترام قرار نگرفته است شایع است. کسانی که مرزهای بسیار انعطافناپذیری با دیگران دارند به طوریکه انگار دیواری به دور خود کشیدهاند عموماُ با هدف محافظت از خود دست به این کار میزنند.
۷. نیاز به کمک کردن به دیگران: کودکانی که در محیطهای ناکارآمد بزرگ کردهاند در بزرگسالی نیاز دارند که همیشه به دنبال کمک کردن به دیگران باشند.
۸. اختلال خوردن: رابطه نیرومندی بین تروماهای دوران کودکی و رفتار غذا خوردن مختل وجود دارد. بسیاری از کسانی که به اختلالات خوردن مبتلا هستند گزارش کردهاند که در دورهی کودکی نوعی از تروما را تجربه کردهاند (rabito-alcon et al, 2021). بسیاری از درمانجویانم که مشکل خوردن داشتهاند تلاش میکردند که تنهایی همیشگی یا احساس پوچی خود را برطرف کنند.
۹. خوددرمانی با مواد: افرادی که درد زیادی را تجربه میکنند به دنبال روشهایی برای کاهش آن هستند. امروزه ما میدانیم که رابطه غیرقابل انکاری بین سوءمصرف مواد و تروما وجود دارد.
۱۰. احساسات افسردگی، اضطراب یا خشم تمامنشدنی: افسردگی، اضطراب یا خشمی که به صورت گاهبهگاه تجربه میکنیم نرمال و موقعیتی هستند. اما مطالعات نشان دادهاند که بین نشانههای جسمی و روانی و ترومای دوران کودکی به ویژه آنهایی که تکرار شدهاند رابطه وجود دارد.
۱۱. تجربه درد مزمن: بسیاری از مطالعات نشان دادهاند که بین درد مزمن در بزرگسالی و نشانههای جسمی و روانی تجربهی ترومای دوران کودکی علیالخصوص بدرفتاری یا غفلت رابطه وجود دارد.
۱۲. حساسیت به طرد: پرورش یافتن در محیطی که در آن والدین طردکننده بودهاند، از نظر هیجانی و عاطفی در دسترس نبودهاند یا اینکه حمایت نکردهاند ایجاد شدن حساسیت به طرد دور از ذهن نیست.
۱۳. احساس دیده و شنیده نشدن: برآورده نشدن این نیازها به این معناست که سایر نیازهای کودک نیز برآورده نشده است. کنار گذاشتن شدن یا داخل آدم حساب. نکردن، راه ندادن به دورهمیهای اجتماعی یا سایر رویدادهای دیگری مانند این موارد، میتواند احساس عدم تعلق ایجاد کند.
۱۴. نیاز به زیاد توضیح دادن یا عذرخواهی کردن افراطی: وقتی در کودک در محیطی بزرگ میشود که احساسات با تنبیه شدن یا شرمسار کردن کودک پاسخ داده میشوند، این پیام به او منتقل میشود که احساسات و برخی از تجربهها بد یا اشتباه هستند. بنابراین کودک از ترس اینکه کسی او را باور نکند به توضیح بیش از حد روی میآورد.
۱۵. احساس شرم و گناه: افرادی که در خانواده تجربهی تروما را داشتهاند احساسات نیرومند شرم و گناه همراه همیشگی آنهاست. کودکان تمایل طبیعی به سرزنش کردن خود دارند و اغلب تصور میکنند که مقصر رویدادهای رخداده و نداده هستند.
۱۷. عدم توانایی برقراری ارتباط با دیگران: وقتی در محیطی بزرگ میشویم که بزرگسالان احساس عدم امنیت ایجاد میکردند و قابل اعتماد نبودند به طور طبیعی اعتماد کردن به افراد خارج از خانواده دشوار میشود.
۱۸. دشواری در ابراز هیجانات: بزرگ شدن در محیطی که در آن احساسات نادیده گرفته میشوند، یا حتی مورد تمسخر قرار میگیرند، ما را برای یک عمر ناراحتی در ابراز احساسات ناخوشایند آماده میکند.
۱۹. ترس از موقعیتهای اجتماعی: وقتی در محیطی بزرگ میشویم که تعامل با دیگران ترسناک یا حتی خطرناک است، ترسیدن از تکرار چنین موقعیتهایی نرمال است.
۲۰. رفتار ناکارآمد یا ناسالم نسبت به دیگران: رایج ترین پیش زمینه برای سوء استفاده یا خشونت، تجربه این موضوع در دوران کودکی است. رفتارهای ناکارآمد یا بد در یک طیف هستند و همه ما در مقطعی از زندگی خود رفتارهای بدی از خود نشان می دهیم.
اگر یک یا چند ویژگی شخصیتی که تا اینجا ذکر کردم به دلیل ترومای دوران کودکی در شما شکل گرفته است پیشنهاد میکنم که حتماً با یک طرحوارهدرمانگر در مورد آن صحبت کنید. طرحواره درمانی به شما کمک میکند که طرحوارههای ناسازگار اولیهای را که در نتیجه ترومای دوران کودکی در شما شکل گرفتهاند تغییر دهید.
طرحوارهدرمانی نوعی رواندرمانی است که به طور عمده بر ترومای دوران کودکی تمرکز میکند و تلاش میکند با استفاده از تکنیکهای مختلفی، افکار، احساسات و رفتارهای ناکارآمد و منفی را تغییر دهد.
اگر در دوران کودکی خود برخی از انواع ترومای دوران کودکی از قبیل بدرفتاری، سوءاستفاده یا غفلت عاطفی را تجربه کردهاید به احتمال زیاد برخی از ویژگیهای شخصیتی را که در این مقاله معرفی کردهام شبیه شماست. شما میتوانید با شناسایی تاریخچه ترومای دوران کودکی خود و از طریق طرحواره درمانی تأثیرات آنها را خنثی کنید.