تابناک مرور می کند

وقتی شهید مطهری، محمود حکیمی را نزد محمود حکیمی فرستاد!

محمود حکیمی را آن نوجوان‌هایی که در خانه‌هایشان کتاب بود، می‌شناسند. به واسطه آثارش هم سوادشان بیشتر شد و هم با دین و تاریخ آشناتر شدند. امروز محمود حکیمی از دنیا رفت.
کد خبر: ۱۲۶۰۷۷۸
|
۳۱ شهريور ۱۴۰۳ - ۰۱:۰۴ 21 September 2024
|
7159 بازدید
|

هیچ‌کس باور نمی‌کرد جوانی مثل من تیراژ کتابش 315 هزار نسخه باشد!

سرویس فرهنگی؛ تابناک- همیشه متواضع بود و آرام. اما وقتی سر صحبت باز می‌شد، با شوق کلی خاطره تعریف می‌کرد. جوری که انگار در جهان هیچ‌کار دیگری ندارد و وقتش فقط برای شما است. همین ویژگی بود که می‌شد به حرف‌هایش دل داد. درست معلم‌هایی که در دوران مدرسه جوری با شاگردشان حرف می‌زدند که انگار هیچ فرد دیگری در این مدرسه مهم نیست. محمود حکیمی معلم بود و ذهن شاگردهایش را حفظ بود و می‌دانست که کجا باید چه بگوید تا حرفش بیشترین تاثیر را داشته باشد. حالا در بامداد امروز جمعه 30 شهریور، دیگر برای او هم باید بگوییم: روانشاد محمود حکیمی. شاید آقای حکیمی از میان ما رفته باشد. اما آثارش هنوز هست؛ زنده و تاثیرگذار. 

 

دوران کودکی سخت

«خانوادگی از نظر مالی به شدت محروم بودیم. گاهی اوقات یاد رنج‌های پدر و مادرم می‌افتم، حالم منقلب می‌شه. انقدر که نمی‌تونم بیان کنم.» این را محمود حکیمی در وصف دوران کودکی‌اش می‌گوید. و شاید به همین خاطر در دوران تدریس به خوبی می‌توانست حال و هوای شاگردهایش را درک کند که هر کدام با چه کوله‌باری از سختی‌های شرایط خانواده سر کلاس حاضر می‌شوند. دو معلم داشت که زندگی‌اش را عوض کرد: آقای غروی و آقای بنکدار. که به خاطر انشاهای خوب محمود او را مسول کتابخانه مدرسه کردند. خودش هم آنقدر کتاب می‌خواند که گاهی شیرازه کتاب‌ها از هم جدا می‌شد.

ماجرای نویسندگی او به زمانی برمی‌گردد که در «کیهان بچه‌ها» می‌نوشت. همان وقت‌ها که آقای عباس یمینی شریف سردبیر کیهان‌بچه‌ها بود و یک سالی نوشته‌های او را ویرایش می‌کرد تا به مرحله چاپ برسد. همین نوشته‌ها آنقدر ادامه پیدا کرد تا انتشارات جعفری، اولین کتاب او را در سال 1347 با نام «اشرف‌زاده پهلوان» منتشر کند. آنقدر همه دوستش داشتند که شهید رجایی او را دعوت می‌کند و می‌گوید: «شما نویسنده اشراف‌زاده قهرمانی؟ خبر داری من خودم چقدر این کتاب را در مدارس پخش کردم؟ و خبر داری که «سوگند مقدس» را چقدر در دبیرستان‌ها و هیات‌ها پخش کرده‌ام؟»

 هیچ‌کس باور نمی‌کرد جوانی مثل من تیراژ کتابش 315 هزار نسخه باشد!

کتابی با تیراژ ۳۱۵ هزار نسخه

از همان موقع همکاری‌اش را با مجله «مکتب اسلام» شروع کرد. اول به شکل مقاله بود و بعد کم‌کم داستان نوشت. از سال ۱۳۵۰ داستانی نوشت به نام «نقاب‌داران جوان». آنقدر بچه‌ها دوستش داشتند که تیراژ مجله هم بالا رفت. خودش تعریف می‌کند: «در روزهای اول انقلاب تیراژ این کتابم به ۳۱۵هزار نسخه رسید... از این عدد حتما تعجب می‌کنید...»

 هیچ‌کس باور نمی‌کرد جوانی مثل من تیراژ کتابش 315 هزار نسخه باشد!

تعجب شهید مطهری از آشنایی با حکیمی جوان

حکیمی در سال‌های قبل از انقلاب با شهید مطهری هم در ارتباط بوده. ارتباطی که به همکاری منجر می‌شود و ماجرا از این قرار بوده که: «محدوده زمانی سال‌های ۴۷ تا ۵۱ در دفتر تهران «مجله مکتب اسلام» مشغول فعالیت بودم. شهید مطهری در همان سال‌ها بهترین مقاله‌های مجله مذکور را با عنوان سیری در نهج البلاغه می‌نوشت. بعد از من می‌‌خواست که حکیمی بیا. من هم آن روزها خیلی جوان بودم. یک بار به من گفت هر وقت که برای بردن مطالب به قم رفتی پیش آقای محمود حکیمی که هم فامیلی خودت هم هست برو. سلام من را به او برسان و بگو که داستان «سوگند مقدس» شماره قبلی‌ات را خواندم. به او بگو این داستانش من و همسرم را بسیار تحت تأثیر قرار داد. بی‌اختیار خنده‌ام گرفت. چون شهید مطهری نمی‌دانست که آن محمود حکیمی همین جوانی است که روبه‌روی او ایستاده. از طرفی از تعریف او هم خوشحال بودم. تعجبش از خنده‌ام را که دیدم گفتم که محمود حکیمی خودم هستم. شهید مطهری بلند شد و یک صندلی کنارم گذاشت؛ نشست و گفت: «شما آنقدر جوان هستید که باورم نمی‌شد همان نویسنده باشید.» خلاصه آن روز نزدیک یک ساعت شهید مطهری من را تشویق کرد که به کارم ادامه بدهم.»

 هیچ‌کس باور نمی‌کرد جوانی مثل من تیراژ کتابش 315 هزار نسخه باشد!

تحصیل در هامبورگ

محمود حکیمی به همین چند کتاب و شهرتی که پیدا کرده بود، اکتفا نکرد. چند سالی برای ادامه تحصیل به انگلستان رفت و بعد با نگاه نویی هنگام پیروزی انقلاب به ایران بازگشت. ماجرای سفر به خارج از کشور و تحصیل در آن جا این طور رقم می‌خورد که: «من و همسرم قبل از تحصیل در رشته تعلیم و تربیت به هامبورگ سفر کردیم. آنجا به پیشنهاد یکی از دوستان به دانشگاه «نورنبرگ» رفتم. تا رئیس دانشگاه متوجه شد که من نویسنده کودک و نوجوان هستم و 36 کتاب هم نوشته‌ام به این طرف میز آمد و گفت آلمان را بعد از جنگ جهانی دوم نویسندگان ساختند. آنان برای اهالی قلم خود ارزش بسیاری قایل هستند اما متأسفانه اینجا این‌گونه نیست. یک سال و نیم هامبورگ بودیم. دانشگاه هم جامعه‌شناسی می‌خواندم. آن زمان اغلب تحت تأثیر دکتر شریعتی بودیم و علاقه‌مند به تحصیل در این رشته هم بودیم. البته آن را به علت مشکلاتی نیمه تمام رها کردم و رفتم انگلستان برای تحصیل در رشته تعلیم و تربیت. بعد از پیروزی انقلاب به ایران بازگشتم تا بعد از مدت کوتاهی به انگلستان بازگردم و دکترا را هم آنجا بخوانم. آن زمان با شهید باهنر دوست بودم. ایشان گفت که مگر من می‌گذارم بروی و به ماندن تشویقم کرد.»

محمود حکیمی ایران ماند و در تمام این سال‌ها یا تدریس کرد و یا کتاب نوشت. او به واسطه فعالیت‌هایش در ذهن چند نسل از ایرانی‌ها زنده خواهد ماند. 

اشتراک گذاری
تور پاییز ۱۴۰۳
بلیط هواپیما
برچسب ها
مطالب مرتبط
نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار: ۱
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۱۴
Farhad
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۱:۳۹ - ۱۴۰۳/۰۶/۳۱
کتاب وجدان ایشان اولین کتابی بود که در کتابخانه یک دانش آموز کلاس سوم وجود داشت و شروع لذت کتابخوانی برای من بود . و چه کتابی ...
روح آن زنده یاد در جوار رحمت و مغفرت الهی در آرامش باد .
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۲:۱۴ - ۱۴۰۳/۰۶/۳۱
خداوند رحمتش کنه...از کتابها وداستانهایش کلی خاطره کودکی دارم.
نیری
|
Singapore
|
۰۵:۴۰ - ۱۴۰۳/۰۶/۳۱
ما متولدین دهه شصت با کتااباب ایشون همدم بودیم. گرچه بعد از انقلاب کمرنگ ظاهر شدن. خدا بیامرزدشون
پاسخ ها
بیدار
| Iran (Islamic Republic of) |
۰۸:۰۴ - ۱۴۰۳/۰۷/۰۱
کمرنگ ظاهرشون کردن
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۶:۴۴ - ۱۴۰۳/۰۶/۳۱
روحش شاد
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۷:۳۴ - ۱۴۰۳/۰۶/۳۱
نوشته های محمود حکیمی خیلی عالی بود من از دوران دبستان کتابهایش را می خواندم مخصوصا تاریخ تمدن
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۷:۴۹ - ۱۴۰۳/۰۶/۳۱
روحش قرین رحمت حق باشد انشاءالله
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۹:۰۷ - ۱۴۰۳/۰۶/۳۱
خداوند ایشان را رحمت کند. نویسنده متعهد و خوش قلم.
پاسخ ها
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۱:۳۴ - ۱۴۰۳/۰۶/۳۱
واقعا چی بهتر از این که آدم متعهد ابشه به خودش و افکارش؟ خوش به حالشون
ناشناس
| United States of America |
۰۸:۲۷ - ۱۴۰۳/۰۷/۰۱
این شخص که ازاول همه رامنفی داده یعنی چه؟؟؟؟؟
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۰:۱۸ - ۱۴۰۳/۰۶/۳۱
خداوند رحمتش کند. انقدر در دو سه دهه اخیر اسمی، مصاحبه ای، گزارشی از ایشان نبود که دیروز که خبر را دیدم باور نمی کردم که تا دیروز زنده بوده!!
پاسخ ها
ناشناس
| Iran (Islamic Republic of) |
۱۱:۳۳ - ۱۴۰۳/۰۶/۳۱
خودشون هم انقدر شخصیت متواضعی بودن که دنبال چنین دیده شدن هایی نبودن
داریوش
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۲۰:۳۵ - ۱۴۰۳/۰۶/۳۱
روحش شاد .مدت هاست دیگه نویسنده نداریم شاید هم چون کتاب دیگه نمیخوانیم نویسنده جدیدی را نمی شناسیم
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۸:۱۷ - ۱۴۰۳/۰۷/۰۱
خدا رحمتش کند. من تمام کتاب هاش رو خونده بودم. اوایل انقلاب دقیقا سالش یادم نیست، سفری به رشت داشت و من نه یا ده سالم بود و تونستم از نزدیک ایشون رو ببینم و باهاش دست دادم. یکی از بهترین خاطراه های بچگی من بود.
برچسب منتخب
# جنگ ایران و اسرائیل # قیمت طلا # مهاجران افغان # یارانه # حمله اسرائیل به ایران # خودرو
الی گشت
قیمت امروز آهن آلات
نظرسنجی
با پاسخ ایران(وعده صادق 3) به حمله اسرائیل موافقید؟