سلسله علما و فقها و فضلای حوزه های علمیه از زمان حیات امام صادق (ع ) تاکنون حقیقتا مایه مباهات و افتخار شیعیان به ویژه ایرانیان است و بخش بزرگی از هویت علمی و دینی ما مدیون مجاهدت های فکری و علمی و در عین حال زهد و تقوای این بزرگان بی ادعاست.
همه کسانی که در راه علم و دانش بوده و هستند ـ چه در حوزه و چه در دانشگاه ـ مقاطعی از دوره های تحصیل خود را با آثار و اندیشه ها و حتی سلوک ذوقی و عملی این بزرگان گذراندند و یادآوری این همراهی ها، هماره عمر بسیار شوق برانگیز است.
نگارنده هرگاه نام فارابی، ابوریحان، فردوسی، ابن سینا، خواجه نصیر، غزالی، خیام، حافظ، سعدی، مولانا، ملاصدرا، شیخ طوسی، وحید بهبهانی، صاحب جواهر، علامه نائینی، آخوند خراسانی، آیت الله بروجردی، علامه طباطبایی، شهید مطهری، آیت الله جوادی آملی و آیت الله وحید خراسانی و ده ها نام دیگر را می شنوم، سراسر وجودم سرشار از شوق و شیفتگی شاگردی از محضرشان می شود؛ چه آنان که نیستند و با آثارشان می شود در محضرشان زانوی ادب و دانش آموزی زد و چه آنان که بحمدلله زنده هستند و امکان درک حضورشان و استنشاق انفاس مطهرشان میسر است.
اینان در واقع فحول، نخبگان، خبرگان و سرآمدان علمی، فرهنگی و ادبی زمانه خود و حتی زمانه ما هستند و تکریم و احترام به آنها، در واقع تکریم و احترام به همه ذخایر و یافته های فرهنگی و علمی یک ملت دانشجو و دانش دوست است.
علامه شهید استاد مرتضی مطهری، یکی از متأخرترین نخبگان و پرورش یافته در حوزه های علمیه و مکتب سنتی کسب و علم و معرفت این دیار است که بسیاری از استادان و صاحب نظران ما در گروه های گوناگون فکری محضر پرفیض ایشان را درک کرده اند و نسل ما نیز در دهه 60 با کتاب های ایشان ـ که بالغ بر هشتاد کتاب می شود ـ همدم و همراه بودیم و بخشی از نوشته ها و سخنان ما ملهم از آرای این استاد فرزانه است (چنانچه نگارنده این توفیق را داشته که بخشی از رساله کارشناسی ارشدم را در گرایش اندیشه سیاسی با رغبت وصف ناشدنی به آرای استاد مطهری اختصاص دادم).
اما براستی چرا شمع وجود این سلسله طیبه و شجره مطهر از شاگردان امام صادق (ع) تا شهید مطهری تا به امروز اینچنین فروزان و تابناک است و حضور پر فروغ دانش آموختگان علوم جدید، نه تنها تلألو وجود آنها را کم نور نکرده، بلکه بر روشنایی آن افزوده است.
در واقع، دانشمندان دانش های نوین در کنار علمای علوم قدیم و سنتی اعتبار می یابند و بالعکس ارزش فضلای حوزه در جوار استادان دانشگاه شناخته می شود و این رابطه زیبا و سازنده به نادرست، گاه در تقابل و تضاد ساخته می شود.
به هر روی، این پرسشی مهم و آینده ساز است و طرح پی در پی آن به مانند قند مکرر است که کام اهل فضل و دانش را شیرین می کند.
نگارنده در این نوشته کوتاه، به برخی دلایل این ماندگاری با تکیه و اشاره به استاد و معلم شهید مرتضی مطهری اشاره می کنم، زیرا ایشان، بی گمان نماینده برجسته و شاخصی از سلسله علمایی است که مد نظر ما در این نوشته هستند.
1 ـ اگر پرکاری و آثار متعدد و متنوع به جای مانده از استاد مطهری شگفت انگیز است، باید رمز آن را در تمرکز مثال زدنی ایشان در مطالعات و اکتفایشان به شأن حوزوی و دانشگاهی دید. ایشان مانند بسیاری از استادنماهای امروزی نبودند که همه چیز را با هم بخواهند؛ هم سمت و پست و مقام داشته باشند؛ هم در حوزه و دانشگاه تدریس کنند و در چنبره ده ها سودا و مشغله دیگر، اسیر حب جاه و نام و مال باشند. ایشان دلبسته معلمی بودند و به همین مقام بالای اجتماعی بسنده کرده و از همین روی، به توفیقات بزرگی دست یافتند که کمتر کسی توانایی آن را داد.
اگر امروز مانند ایشان کم داریم، یکی از دلایلش یک سر و هزار سودا داشتن بسیاری از ما دانشگاهیان و حوزویان است که نتیجه آن هر چه باشد، خلق مطهری و امثالهم نخواهد بود.
2 ـ ویژگی دیگر مرحوم مطهری شجاعت و صداقت با هم ایشان در طرح مسائل و موضوعات بود که از عنوان های کتاب ها و مقالات و سخنرانی های ایشان کاملا نمایان است.
ایشان در سه دهه زندگی پربرکتشان در حوزه و دانشگاه به ویژه در دهه های 40 و 50 از طرح مسأله و پرسش و شبهه ترس و وحشت نداشتند، بلکه با آغوش باز از آن استقبال می کردند.
صورت مسائل را با رندی پاک نمی کردند و پرسشگران را به شبهه افکنی، تشویش اذهان عمومی، توطئه، تضعیف باورهای مردم و... متهم نمی کردند، بلکه با اشرافی که بر فقه و فلسفه و کلام و حتی عرفان و اخلاق نظری و عملی داشتند و با بهره گیری از ذکاوت عقلی و بلاغت بیانی از اقیانوس معارف سنتی و دینی، جام هایی از دانش و معرفت بر کام تشنه مشتاقان می نوشاندند و بر شمار دینداران می افزودند و لشکر مدعیان الحاد و مادی گرایی را کم نفر و کم انگیزه می کردند.
هنگامی که آثار استاد را می خوانیم، حضرت ایشان حتی در پاورقی روش رئالیسم حضرت علامه طباطبایی ـ قدس الله نفسه زکیه ـ و شرح اسفار صدر المتالهین که منطقا مباحثی خشک و انتزاعی است، تلاش می کند از انتزاعیات گذر کرده و با طرح مسائل انضمامی و محسوس، معارف را حل المسائل بشر معرفی کند. بر خلاف بسیاری که غرق در انتزاعیات دل به این خوش دارند که اهل کمالات هستند و سخنان و دغدغه هایشان را هیچ کس جز خود درک نمی کند و در نتیجه، مجلدات آثارشان با یک سخنرانی استاد مطهری از نظر «محتوای معرفتی» و «تأثیر بر مخاطب» برابری نمی کند.
از نظر شکلی نیز استاد بسیار ساده نویس و ساده گو بودند و فصاحت و بلاغت را لازمه نشر معارف می دانستند. البته بنده بر این باورم که ساده نویسی ایشان، ناشی از اشراف کاملشان بر معارف بود و چون خوب می فهمیدند، می توانستند خوب بفهمانند و لاغیر. به همین سیاق، تکلف دیگران در نوشتار و گفتار ناشی از آشفتگی های ذهنی و زبانی شان است، نه چیز دیگر؛ این دقیقه را از میان دقایق توفیق استاد مطهری نباید دست کم گرفت.
3 ـ راز سوم مانایی استاد مطهری ـ که در پیشینیان صالح ایشان نیز به روشنی دیده می شود ـ صفای باطن و قلب مطهر ایشان بود. ایشان جدا از مراتب تعبد و تهجد و زهدی که داشتند و نقل های شنیدنی بسیاری که در این باره هست، شأن دانش مداری و استادی و معلمی خویش را از هر گونه انگیزه های انحرافی، اغراض پنهان و مصلحت سنجی ها پیراسته داشتند و دلبسته و دلباخته رخسار فریبای حقیقت بودند.
مطهری همچون دیگر بزرگان معرفت در این دیار عمیقا باور داشت، وصال «رخساره مهسای حقیقت»، تنها به سرپنجه عقل و منطق و دانش حصولی و اکتسابی شدنی نیست و عکس رخ یار در قلب مصفا و زنگار زدوده اهل معرفت بازتاب می نماید. البته ایشان چونان صوفیان نمی اندیشیدند و دانش و تقوا را دو بال ضروری این سیر و سلوک قلبی می دانستند.
از این روی، سخن و نوشته مطهری هر چه بود و هست و حتی اگر قابل نقد بود و هست، صاف و زلال و از جان برآمده بود و برای همین، بر جان می نشست و می نشیند.
بر این سیاهه رموز توفیقات مطهری، می توان مواردی همچون جامع الاطرافی در علوم حوزوی، هم نشینی با دانشگاهیان و روشنفکران، ارتباط نزدیک و بدون تشریفات با آحاد جامعه، تحفظ روحیه دانشجویی و طلبگی در برابر بزرگانی چون امام و علامه طباطبایی، مواجهه پرسش مندانه و غیر پرخاشگرانه با غرب و دنیای مدرن، مدارا و مروت با مخالفان فکری را افزود؛ رازهایی که اگر شناخته و به کار گرفته شوند، دیگر نیازی نیست با حسرت از نبود مطهری سخن بگوییم و ده ها مطهری دیگر در آینده، فضای دانشگاه ها و حوزه های ما را نورانی و متبرک خواهد کرد. چنانچه وقتی امروز در محضر درس بزرگانی چون مفسر بزرگ قرآن حضرت آیت الله جوادی آملی می نشینیم، نبود مطهری را از یاد می بریم و امیدوار می شویم که سلسله حکمای ربانی استمرار دارد و مطهری نه پایان این سلسله، بلکه حلقه ای درخشان از آن است.