اختصاصی تابناک

آخرین نوشته ها و کلیپ های یک قربانی معدن طبس؛ ما با همه فرق داریم + فیلم

آنچه می خوانید و می بینید، محصول گشت و گذار خبرنگار سرویس فرهنگی تابناک در صفحات مجازی برای یافتن اثری، نوشته ای یا فیلمی از قربانیان حادثه طبس است.
کد خبر: ۱۲۶۱۴۰۰
|
۰۲ مهر ۱۴۰۳ - ۱۵:۲۱ 23 September 2024
|
9615 بازدید
|
۱
آخرین نوشته ها و کلیپ های یک قربانی معدن طبس؛ ما با همه فرق داریم + فیلم
حورا نژادصداقت؛ تابناک- چند روزی است که از فکر درگذشتگان معدن طبس بیرون نمی‌آیم. به آن لحظه‌هایی فکر می‌کنم که با روشنی آسمان خداحافظی می‌کنند و خود را به دل تاریکی زمین می‌سپارند و به امید روشنایی دیگری پا بیرون می‌گذارند. نه.... شاید هم مثل تلاشگران معدن طبس دیگر با پای خود بیرون نیایند و دوباره روشنی را نبینند.
 
و حالا مدام به یاد آن رمان از امیل زولا می‌افتم با نام «ژرمینال». رمانی که وصف حالی است از کارگرهای معدن. آنجا همه چیز با توصیف شخصیتی شروع می‌شود که از کار اخراج شده و خودش را به امید یافتن کار جدید رسانده به یک معدن. صبح زود رسیده و از شدت سرما دست‌هایش یخ کرده اما مردانی را می‌بیند که دارند داخل واگن‌ها بار جابجا می‌کنند. مردانی که سیاه شده‌اند اما هنوز کورسوی امید در دلشان هست. اسم شخصیت اصلی این است: اتی‌ین.
 
«اتی‌ین همینطور که در برابر معدن ایستاده بود، به خودش اندیشید و به زندگی گرانبار از سرگردانی هفته پیش، که در به در به دنبال کار می‌گشت. خودش را در حال کتک زدن سرکارگر در کارگاه راه‌آهن به یاد آورد، اردنگی خوردن و بیرون انداختنش از شهر لیل. از همه جا با اردنگی بیرونش کرده بودند.... دیگر آه در بساط نداشت، نه یک پول سیاه، نه حتی یک تکه نان خشکه. خوب، حالا باید چه خاکی به سرش بکند؟ ویلان و سیلان جاده، نه جایی که برود و نه حتی تصور این که توی باد به کجا پناه ببر. حالا دیگر معدن را به چشم خودش می‌دید، چون که چراغ‌بادی‌های اینجا و آنجا، محوطه را روشن می‌کرد، و در که ناگهان باز شد، توانست چشم‌انداز کوره‌ای را در پرتو رخشان آتش ببیند...»
 
شاید بعضی از آنهایی که در معدن کار می‌کنند، همین مسیر را طی کرده باشند. کارهای بی‌نتیجه پشت سر هم و بعد رضایت دادن به کار سخت در معدن. نه این که کار کردن در معدن بد باشد. کار همیشه خوب است. مشکل فقط آنجاست که کار سخت بکنی، اما امنیت هم نداشته باشی. کار سخت بکنی اما تجهیزات کافی نداشته باشی. کار سخت بکنی اما اصول اولیه ایمنی هم حفظ نشود.  
 
بعد امیل زولا به توصیفاتش ادامه می‌دهد. در سکوتی که در اطراف معدن حاکم می‌شود و صدای منظم چکش‌ها به گوش می‌رسد، پیرمردی آهسته خاطرات گذشته‌اش را مرور که نه، نشخوار می‌کند. تعریف می‌کند که از اولین روز تاسیس معدن مونسو یعنی 106 پیش خانواده‌اش در معدن کار می‌کردند. پدرش در معدن مُرد. وقتی که فقط چهل سال از عمرش گذشته بود؛ هنگام کندن چاه، سقف معدن می‌ریزد و او زیر آوار مدفون می‌شود و سنگ‌ها خونش را می‌نوشند و استخوان‌هایش را می‌بلعند. دو تا از عموها و سه تا از برادرانش هم به همان سرنوشت دچار شده بودند و حالا فقط او مانده که انگار کمی جان‌سخت‌تر است... و بعد همان پیرمرد می‌گوید: «خب، چه کار می‌شد کرد؟ باید کار کرد و نان خورد.»
 
امیل زولا به درستی وضعیت را درک کرده که باید کار کرد و نان خورد. فقط یک تفاوتی هست. احتمالا او نمی‌دانسته که این طرف دنیا، سال‌های بعد از نوشته شدن رمان او، در طبس هنوز هستند مردانی که کار می‌کنند تا نان بخورند. و اما جانشان؟ جانشان که...
 
 
حوصله ای نیست
ادامه رمان را اگر خواستید خودتان بخوانید. اصلا حوصله توصیف مابقی‌اش نیست. چون این روزها ماجرای یک قصه واقعی باز است. قصه تلخی که تازه دردهایش دارد سرریز می‌شود. مثلا همین امروز دوشنبه صبح، پیکر یکی از همان چندین نفر خفته زیر آوار معدن طبس در حال تشییع بود. جوانی به نام محمدجواد قاسمی. که همین چند هفته پیش این فیلم را از محیط کارش در اینستا منتشر کرده بود و با دوست‌هایش در کامنت‌ها شوخی می‌کردند:
 
تعداد بازدید : 4124
 
 
جوانی که برادرش در وصفش نوشته: «ساعت‌های زیادی جلوی در تونل چشم‌انتظارت بودیم ولی هر بار که واگن‌ها بالا میومد اسمی ازت نبود. ولی هیچ چیزی ما رو ناامید نمی‌کرد. ما متحد شده بودیم که بالاخره سالم و سلامت بالا میای. اما سرنوشت بد نوشت. بعد 12 ساعت آمدی اما جان در بدن نداشتی...»
 
این کلمه «امید» را نگه دارید. محمدجواد بیست و شش ساله یک هایلایت در پیجش داشته با عنوان «امید به زندگی من». عکس‌های دخترش است. دختری که هنوز یک‌سالش نشده. اما انگار محمدجوان قاسمی برای آن که زحمتش به یادگار بماند این ویدئو را ساخته تا بعدها دخترش او را ببیند.
 
 
تعداد بازدید : 2836
 
بله آقای رنگو. ما با هم فرق داریم. خون بعضی‌هایمان رنگین‌تر است. محمدجواد قاسمی از زبان همه تلاشگران معدن درست گفته که: «شما روزها به عشق‌وحالید ولی ما سر کاریم. ما با هم فرق داریم...»
 
 
تعداد بازدید : 2423
 
حالا بگذریم از این که او کارت اهدای عضو داشته، فوتبال بازی می‌کرده، سرحال بوده، اهل ورزش بوده،... این‌ها همه‌اش داغ را بزرگ‌تر و سنگین‌تر می‌کند. ما را به سخت‌جانی خود این گمان نبود....

 

اشتراک گذاری
تور تابستان ۱۴۰۳
بلیط هواپیما
فرنام صنعت پاکسا
برچسب ها
مطالب مرتبط
نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۱۴
انتشار یافته: ۱
مینا
|
France
|
۱۵:۲۵ - ۱۴۰۳/۰۷/۰۲
چقدر دردناک.... اینجا واقعا رندگی سخته.
و ما امید داریم
اما امیدمان گاهی ناامید میشود
برچسب منتخب
# دولت چهاردهم # اسماعیل هنیه # مسعود پزشکیان
الی گشت
قیمت امروز آهن آلات
نظرسنجی
به نظر شما در سفر رئیس جمهور به نیویورک، پزشکیان با رئیس جمهور آمریکا دیدار خواهد کرد؟