اگر اینگونه بگویم که «در تاریخ جامعه ایرانی، اتفاقی مهم و تحول آفرین رخ نداده، مگر این که فاجعه ای رخ داده باشد و از دل این فاجعه، ناگهان آدمهای بزرگی پدید آمده اند، یا تحولات شگرفی ایجاد شده است» ، مقدار زیادی روایتم را تلخ می کند.
و اگر به گونه ای دیگر بگویم که «ایرانیان همواره و اتفاقا با وقوع فجایع، تحولات شگرفی را در برابر آن رقم زده اند»، موضوع، الکی احساسی و حماسی می شود و فاز دیگری به خود می گیرد.
اما نهایتا حرف این است، مساله بزرگ و اتفاق ناگوار و حادثه معدن طبس به عنوان اولین بی مهریِ ماه مهر، به وقع پیوسته است. اگر بتوانیم خود را جای خانواده های این عزیزان بگذاریم، آن وقت بغض را با خیلی احساسات دیگر در خواهیم آمیخت و داغدار بودنمان را در تبی جانسوز درک خواهیم کرد.
در چنین شرایطی و حال که وزیر کار برای پیگیری ماجرا تا طبس پیش میرود و سخنگوی دولت از پشتیبانی کامل قوه مجریه از خانوادههای داغدار سخن میگوید، حالا که رئیس جمهور، دغدغه های مردم را، دغدغه خود عنوان می کند، سخن و حرف اهالی دغدغه این است که نتیجه بررسی ها، مبادا بار دیگر، یافتن عامل دسته چندم و مقصر جلوه دادن یک معلول دیگر باشد و دیگر هیچ. اگر چنین شد، یعنی با تمدید روزگار گذشته مواجهیم.
رسیدگی قاطع قوا و سازمانهای مسئول، کمینه انتظارات جامعه ایرانی است. اما باید اتفاقی مهم و کلان تر در حفظ کرامت و ارزش انسانی رخ دهد؛ اتفاقی که راه را بر خطرات بعدی ببندد یا تا جای ممکن، به حداقل برساند. تدبیری که به طبس بیندیشید اما نه به عبث.
انسان، ملموس ترین ارزش
اتفاقا وقتی از لزوم حفظ ارزشها در جامعه سخن رانده می شود، باید توجه داشت که انسان، خلیفه الهی، ملموس ترینِ ارزش هاست. و چه وظیفه ای بالاتر از حفظ این ارزش، بر دوشها خواهد بود؟
داغدار کردن خانواده ها، جریحه دار کردن افکار عمومی، تیره و تار کردن آسمان معیشت و نابودی امید، از سخت ترین کارهایی است که متاسفانه و ظاهرا ما هنرمندانه و به خوبی از عهده آن بر می آییم. اما لطفا دیگر کافی است.
اگر قرار باشد صرفا دو سه روز داغدار باشیم و ابراز تأسف کنیم و عامل یا توجیهی را هم برای ماجرا اعلام کنیم و خواسته و ناخواسته به قربانیان داستان بیفزاییم، متاسفانه باید بپذیریم پس ما برای همیشه همچنان عزادار خواهیم بود. و این ماجراها ادامه دار است.
باید تدبیری برای به صفر یا حوالی صفر رساندن احتمال وقوع چنین حوادثی اندیشیده شود، نه این که بعد از این فاجعه، خبر ناگوار، ناگهان از شرق به شمال غرب برود و این بار خبر ریزش کلاس درسی در آذربایجان غربی منتشر شود و مسئول مربوطه هم اکتفا کند که جزئی بوده و مساله مهمی نیست. آن هم درست همان استانی که چند سال پیش، حادثه آتش سوزی مدرسه دخترانه روستای شین آباد رخ داده بود و شین آباد آن روز اتشین آباد شد.
این انتظار وجود دارد حداقل بعد از داغدار شدن خانواده های قربانیان و جریحه دار شدن قلب هر ایرانی، اتفاق بزرگ و تحول آفرین در این عرصه و همه عرصه های مرتبط با سلامت، معیشت و سلامت و سعادت رقم بخورد. امید بتوان بست که دیگر کسی، به این سادگی قطع امید نشود.
یک پیشنهاد اما مشروط
شاید نامگذاری روز اول مهر به عنوان روز مشاغل سخت و زیان آور، اولین گام برای یک شروع باشد. به شرطی که به صرف چنین اقدامی، محدود نشود و آقایان را قانع نکند. بلکه این روز و این اقدام، بهانهای باشد حداقل های یک استاندارد باشد.
این پیشنهاد برای پر کردن تقویم نیست که تقویم ما به اندازه کافی پر و انباشته است از عناوین.
در ورای این پیشنهاد، باید رفع یک معضل، تکریم کار، حمایت از خانواده، بیمه واقعی و حمایتی، ایمن سازی و تجهیز اماکن کاری، تلاش برای کاستن از وقوع حوادث ناگوار، تقویت پدافند غیر عامل، جدیت در یافتن عوامل واقعی حوادث، برخورد متناسب، مناسب و موثر با مسببین، ترویج فرهنگ مسئولیت پذیری و پاسخگویی و موضوعات اساسی دیگر را دید، و الا اگر قرار بر صرف انتخاب یک نام باشد، ما اولین نفریم که پیشنهاد خود پشیمانیم.