فیلمی با فرم مناسب که یحتمل همین خوشساختیاش بزرگترین عامل خطای شناختی مخاطب میشود و راضی از سینما بیرون میآید. سروشکل فیلم مرتب است و بازیها شگفتآورند.
قصه تا پایان خسته نمیکند و ضربآهنگ و روایت مطلوبی دارد. همراهش میشوید، کنجکاو میشوید، مضطرب میشوید و بعید است لحظهشماری کنید برای پایان. آخر کار چه چیزی دست شما را میگیرد؟ برای این پاسخ باید جهان داستانی و معنایی که برداشت میشود مرور کنیم.
روایت هفت مسافر که قرار است در سفری کوتاه از شهداد به کرمان بروند، با ونی که از فرط قراضگی سپر انداخته است و گویی فیلمساز اصرار دارد این سپر نباید سفت شود و مدام باید از جا دربیاید و باز جا بخورد؛ انگار مردم سپر انداختهای درون ون نشستهاند که مانند سایر مردمان این مرز و بوم توقفی میکنند، سپر به دست میگیرند، میکوشند آن را جا بیندازند و دوباره به مسیر ادامه دهند.
مسافران ونسوار بیابان، همان ابتدای سفر متوجه مرگ یکی از سرنشینان میشوند و اینجاست که گره میافتد و چالش آغاز میشود. چالش فیلم تزاحم اخلاقی تلخ است و قصه از پس این ماجرا و نمایش رنج بشر از تزاحم اخلاقی برآمده و سروشکل گرفته. اینکه با این جسد چه کنیم؟ با پول درشتی که همراه دارد چه؟ دفن کنیم، بشوریم؟ رها کنیم؟ غارت کنیم؟ یا چه؟
ملیت مسافر مرحوم هم نامشخص و شکبرانگیز برگزیده شده که حسابی مواجهه مبهم جماعت ایرانی با اتباع را به رخ بکشد. یک تزاحم اخلاقی کمرنگ که شاید همان لحظه ذهنتان را درگیر نکند، اولویت با انسانیت باشد یا ملیت که ظاهراً تصمیم قصه این است که انتخاب ایرانی در این تزاحم تصمیمسازی، ملیت باشد و بیسروصدا از کنار انسانیت رد شود.
انتخاب زرنگار برای لوکیشن فیلم و نمایش بینالمللیِ جغرافیای ایران کویر برهوت است. تا چشم کار میکند بیابان میبینید؛ بیرنگی و خاک. بعید میدانم اگر همین قصه در مازندران روایت میشد خالی به فیلمنامه میافتاد، اما خب گویی به حسب درام هم که شده نمایش دشواری و سیاهی در تمام اجزا رعایت شده. نمایش گرفتاریهای مالی چیز جدیدی نیست، واقعیتها را باید نشان داد، اما لزوم سوراخ و پارهبودن زیرپیراهن راننده را مکمل همان نمایش بیابان و سیاهی میدانم.
القصه درمیان این هفت نفر یکی بیش از دیگران برای رفتن و تصمیم گرفتن عجله دارد. کسی که بر حسب عجله و درگیریهای ذهنیاش کمتر از دیگران درگیر این تزاحم میشود و تکلیفش با خودش روشن است و مانند دیگران مسافران شبزده و بیهدف نیست. شخصیتی که کسی که قصه حول بیان وضعیت او جان گرفته و انگار همه چیز بهانهای است که چالش او را بهتر درک کنیم. یک فراری سیاسی با موضع مشخص که اخلاق و عدالت از همان ابتدا برایش بیش از باقی مسافران معنا دارد.
از قضا انتخاب زرنگار این بوده که از میان قشر عادی جامعه کسی را برای وسوسهنشدن در برابر یک امکان مالی انتخاب کند که از سوی مملکتش طرد شده. کسی که حالا جایی برای ماندن ندارد و یا باید پشت میلهها بماند یا قاچاقی وطنش را ترک کند. شخصیتی که نگران بهخطرافتادن زندگی معشوقهاش هست، اما او را با تمام ملاحظات با خود همراه میکند؛ اما فقط جایی مانع همراهی دخترک میشود و از آمدن او دل میبُرد که دختر را هم تشنه پول میبیند و حس میکند او هم وسوسه شده.
از واقعبینی به دور است که انتخاب یک جوان تحصیلکرده فراری را به عنوان برنده اخلاقی داستان، توهینآمیز ندانیم. توهین به قشری که در بیسپرترین حالات، همچنان شریف مانده. البته زرنگار خواسته با گنجاندن یک دختر لال مصیبتکشیده که درگیر این تزاحم نیست، زهر ماجرا را بکاهد و در موازنه شخصیتها تعادل برقرار کند و یکسره جماعت را متهم نکند؛ اما درنهایت چند دقیقه مستقل به پسرک فراری فرصت میدهد پشت وانت، با سخنرانی روشنگرانهای خودش را به مخاطب بشناساند و این حق را از دخترک لال سلب کند و به مخاطب بفهماند که اینکاره نیست.
از نکات دلچسب ماجرا هم همین دخترک لال بود که میان هیاهوی مسافران سرگردان در عین سکوت پیشنهادهای درستی میداد که از نگاه و گوش بقیه مغفول بود. همین نور امیدی شد که تا لحظه آخر منتظر بمانم که برای لنگه کفش مرحوم اتفاق خاصی بیفتد. لنگه کفشی که صحنههای مفصلی خرج نمایش برداشتنش از روی زمین و آوردنش داخل ون شد. منتظر بودم مفهوم و منظوری همراهش داشته باشد که متأسفانه انتظار بیثمری بود و لنگهکفش در بیابان بیمعنایی رها شد!
چندتایی از این صحنههای بیثمر در فیلم بود که بعضی از آنها سؤالات عجیبی با خود داشت. در تمام طول فیلم صحبت از این است که خانواده متوفی چه میشود و وقتی اتفاقی تلفن همراه متوفی پیدا میشود، هیچکس بنا ندارد حتی آن را چک کند.
علی زرنگار گویی بیش از اینکه فیلم بسازد برای سینما، سینمایی ساخته برای جایزه و الحق عین به عین شیوهنامه مسابقه را رعایت کرده. شیوهنامه تصویر درهم و خاکگرفتهای از مردمان در مسیر که نه میرسند نه تصمیمهایشان روشن است و نه خط و هدفی دارند. پس حقش است جوایز و جشنوارههایی که به نام زده.
زهرا رایگانی
سایت تابناک از انتشار نظرات حاوی توهین و افترا و نوشته شده با حروف لاتین (فینگیلیش) معذور است.