پنجم اسفند ۱۴۰۳ بشریت شاهد تشییع پیکر بزرگ مردی بود که تعریف دیگری از زندگی و مرگ را به رخ جهانیان کشید. «سیدحسن نصرالله» را میگویم که در بیش از سه دهه هدایت و فرماندهی حزب الله لبنان مسیر تاریخ را دگرگون ساخت و نشان داد انسان تا کجا میتواند پرواز کند. درست در سالهایی که استکبار جهانی و صهیونیستهای ددمنش میپنداشتند رمق از مردان مقاومت گرفتهاند و جولان اهل باطل بسیاری را مرعوب ساخته و به نظریه پردازی برای سازش و تسلیم کشانده بود، جوان و جوانمردی از میان دلدادگان سالار کربلا برخاست و بار دیگر پرچم «هیهات منّا الذلّه» را برافراشت. قصه نصرالله و یارانش را باید به واقع مصداق دیگری از داستان آنان دانست که پروردگارشان فرمود: «نَّحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ نَبَأَهُم بِالْحَقِّ إِنَّهُمْ فِتْیَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَزِدْنَاهُمْ هُدًى وَرَبَطْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ إِذْ قَامُوا فَقَالُوا رَبُّنَا رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ لَن نَّدْعُوَ مِن دُونِهِ إِلَهًا»؛ ما خبر [درس آموز]شان را به حق و درستی برای تو بیان میکنیم: آنان جوانمردانی بودند که به پروردگارشان ایمان آوردند، و ما بر هدایتشان افزودیم؛ و دل هایشان را [با یقین به حقایق]محکم و استوار ساختیم؛ آن گاه [که در برابر شرک و ستم]به پا خاستند و گفتند: پروردگار ما پروردگار آسمانها و زمین است، هرگز جز او معبودی را نمیپرستیم (سوره کهف، آیههای ۱۳ و ۱۴).
آدمی، دیر یا زود، بخواهد یا نخواهد شربت مرگ را سرخواهد کشید، امّا مرگ فقط برای آنان پایان هستی و مترادف با نابودی است که از آن بترسند و نصرالله از مرگ هراسی نداشت؛ زیرا در مکتب امامی پرورش یافته بود که میگفت: «هر کس از مرگ بترسد از آن رهایى نیابد و هر آن کس که زندگانى را بخواهد همیشه زنده نماند» (نهج البلاغه، نامه ۷۲) پس، «از مرگ استقبال کنید، زیرا که اگر بگریزید شما را دریابد و اگر برجا بمانید، شما را مى گیرد و اگر فراموشش کنید شما را به یاد آورد (همان، حکمت ۲۰۳) و استقبال از مرگ یعنی آمادگی برای شهادت؛ همان فوز عظیمی که علی (ع) یک عمر با حسرت انتظارش را میکشید و میگفت: «بهترین مرگها کشته شدن در راه خدا است، به خدایى که جان فرزند ابوطالب در دست اوست سوگند، که هزار ضربه شمشیر بر من آسانتر است تا مرگ در بستر در غیر طاعت پروردگارم (همان، خطبه ۱۲۳).
اگر کسی از مرگ نترسد میشود سید حسن نصرالله، میشود یار دیرینش حاج قاسم سلیمانی و در اوج بلا و در دریای خون با خود زمزمه میکند:
«رقص و جولان بر سر میدان کنند
رقص اندر خون خود مردان کنند.
چون رهند از دست خود دستی زنند.
چون جهند از نقص خود رقصی کنند».
سید اهل مقاومت چنین بود؛ با آن خطبههای عاشورایی و با آن لبیکهای دلنشینی که به مولایش میگفت و با آن تبسمهایی که دل اهل نظر میبرد نشان داد نصرالله، به معنای واقعی کلمه عبدالله شده است. اشکهایی که پس از چند ماه فراق او بر گونهها میغلطید چشمه جوشانی است که شاگردان و پیروان او را تا ابد در سراسر جهان سیراب خواهد کرد و مردانی پرورش خواهد داد که خواب را از چشم گرگان روبه صفت میرباید. نصرالله برای همیشه در جوار رحمت خدا آرمید ولی دوست و دشمن بدانند مرقد او مدرسه عشق به خدا خواهد بود؛ چون شهید است و «شهدا امامزادگان عشق و مزارشان زیارتگاه اهل یقین است.»
نصرالله نرفت. او آمد تا برای همیشه بماند و تبلور مردی باشد که مرگ را به سُخره گرفت، آن را ترساند و میراند. بر او و سید هاشم صفی الدین و بر همه شهیدان درود میفرستیم و با آرزوی مرگی چنان میانه میدان میگوییم: «یا لَیتَنا کنّا مَعَک فَنَفوزَ فَوْزاً عَظیماً».
سایت تابناک از انتشار نظرات حاوی توهین و افترا و نوشته شده با حروف لاتین (فینگیلیش) معذور است.