تهدید ولایت مطلقه فقیه لازمه تفکیک اسلامیت و ایرانیت

علی میثمی تهرانی
کد خبر: ۱۳۲۲۸۰
|
۰۳ آذر ۱۳۸۹ - ۱۱:۵۶ 24 November 2010
|
4702 بازدید
|
۶
کلام در بررسي تهديدات جریان ولایت فقیه به معناي غلبه حضور آثار سياسي ـ فرهنگي ـ اقتصادي نظام كفر و نفاق در جامعه ولایی است. بر پایه فلسفه نظام ولایت، جامعه محل حضور و برخورد اراده هاست. اعم از اراده‌های رحمانی و اراده‌های شیطانی. برآیند این دو دستگاه ایمانی و استکباری است که تعین اجتماعی را شکل می‌بخشد. گستره حضور هر يك از اين دستگاه ها در دستگاه دوم در عرصه اجتماعی بیان گر قوت ولایت محور آن جبهه است.

به این بیان که شدت حضور و نفوذ و منشاء اثر بودن سياسي، فرهنگي و اقتصادي ولي فقيه در دستگاه كفر و نفاق و همین طور شدت حضور دستگاه كفر و نفاق در این طرف، بیانگر مفهوم سهم تأثير و مقدار غلبه هر یک بر دیگری است. تهدید بودن ولایت فقیه و ولایت کفر و نفاق برای یکدیگر نیز از همین زاویه معنی پیدا می‌کند. هر يك از اين دو دستگاه در مقابل دیگری نفوذی توسعه یاب و مطلق را طالب است. يعني هم دستگاه کفر و تعبد نسبت به دنيا و تقنين تنعیم آن و نهايتاً تأثير آن و هم دستگاه ایمان و تعبد نسبت به آخرت و تقنین تعبد نسبت به خداي متعال و آثار آن روبروي هم قرار دارند. از همین روست که می‌توان ادعا کرد ولایت اساسا مطلقه است و ولایت غیر مطلقه معنای محصلی ندارد. چه ولایت طاغوت و چه ولایت فقیه.

به نظر می‌رسد مساله اساسی در اطلاق یا عدم اطلاق ولایت نیست. زیرا واضح است که اگر ولایت فقیه یا غیر فقیه به عنوان محور اجتماع پذیرفته شود اطلاق آن غیر قابل انکار خواهد بود. مساله اساسی اینجاست که انسان ولایت خود را در عرصه اجتماعی به کدام محور بسپارد. به اراده الهی ـ که به شکل حکومت ولایت فقیه مطرح است ـ یا به هواپرستی شیطانی جمعی ـ که به شکل دموکراسی‌های اومانیستی غربی جلوه گر است ـ پذیرش هر دو ولایت نیز به شکل مطلقه خواهد بود. زیرا واضح است که هر دستگاهی یک محور بیشتر ندارد. دو مبنایی شدن سرانجامی جز فروپاشی هر سیستمی نخواهد داشت.

اگر ولایت مطلقه فقیه به عنوان محور حرکت جمعی ایمانی در نظام مردم سالاری دینی پذیرفته شد مهمترین مساله استراتژي سرپرستي تكامل درگيري اسلام و کفر است. اینجا از مهمترین بزنگاه‌های حرکت تکاملی نظام اسلامی است. نباید در چنین شرایط حساسی به طرح مسایلی پرداخت که موجب خدشه وارد شدن در حرکت امت به پیروی از امام و رهبرشان در مسیر عدالت و پیشرفت در دهه چهارم حرکت انقلاب شود. گاهي دیده می‌شود برخی خواص با بی بصیرتی تمام ـ آن هم در شرایطی که مدتهاست بصیرت ورد زبان رهبر انقلاب شده است ـ مسائل عوامانه‌ای را مطرح می‌کنند که حقیقتا باعث تاسف است.

یکی از این تعابیر بسیار انحرافی تفکیک مکتب اسلامی و مکتب ایرانی است. گویا در نگاه ایشان مليت مردم ایران يك چيز و اسلاميت آنها چيز ديگري است. در حالی که خود این دسته بندی یک «فتنه تئوریک» و غیر قابل قبول است. رویکرد این قلم به هیچ عنوان سیاسی نیست ولی نباید در ذهن به جامعه شناسی پرداخت. مگر کسی می‌تواند در این آب و خاک بین اسلام و ایران و انقلاب تفکیک کند؟ کسی که اینگونه به تحلیل می‌پردازد نه از اسلام چیزی می‌داند و نه از ایران.

به نظر می‌رسد در عمق نگاه ایشان دين به يك سلسله رفتار اجتماعی يك ملت تعريف مي‌شود. پس اصل هم در دین به منطقه جغرافيايي و محل زيست يك قوم بر مي‌گردد. اگر اين اصل است پس اسلاميت غير از مليت است. اصل هم ملیت است نه اسلامیت. در حالی که این نگاه وارداتی از اساس اشتباه است. مبدأ وحدت یک جامعه، گرايشات جامعه است. بايد دقیقا معلوم شود که مراد کسانی که این حرف اشتباه را با سوء استفاده از تریبون هایی که مردم جهت خدمت به هم فکرانشان سپرده‌اند؛ در فضای عمومی کشور ـ و نه در محافل خصوصی نظیر حوزه علمیه قم ـ می‌پراکنند چیست؟ تعريف ایشان از اسلام و مليت چيست؟

واضح است که تعريف مليّت در يك جامعه شناسي مادي غير از تعریف اسلاميت است. اما در جامعه شناسی اسلامی ملت به گرايش تعريف مي‌شود. پس طبق این ادبیات ملت و امت و اسلام همه يكي هستند. قرآن نیز بر همین اساس همگان را دعوت به پیروی از «ملت توحیدی ابراهیمی» می‌کند. بنابراین نفی هر یک به معنای نفی دیگری است.

اگرچه بسی واضح است که محور اصلی هویت جمعی ملی در این کشور دین است. برایند این هویت وحدت جمعی نیز در عرصه اجتماعی در قالب تئوری ولایت فقیه متجلی شده است. بنابراین بر پایه فلسفه نظام ولایت، ولی فقیه هم نمایانگر هویت اسلامی جامعه است. هم بیانگر هویت ایرانی. هم حافظ جمهوریت نظام است ـ همانطور که در فتنه سال پیش ولی فقیه ایستاد و از رای مردم حراست کرد ـ و هم حافظ اسلامیت نظام.

البته این حقیقت که ولی فقیه عهده دار سرپرستی اجتماعی است به هیچ وجه به این بیان نیست که هر تصمیمی ایشان بگیرد در هر شرایطی در ساختارها جریان یافته و به عرصه عمومی می‌رسد. مثلا اگر چه در قدم اول ولی فقیه به شدت مقابل استکبار و دولت مستکبر ایالات متحده امریکا موضع می‌گیرد و باید هم بگیرد. ولی این کافی نیست. بلکه در قدم بعد باید مدل هاي توزيع قدرت، ثروت و اطلاع با اين موضع گیری هماهنگ باشند.

به عنوان نمونه باید گفت ممکن است تعریف بحران و رشد در نگاه رهبری با نگاه کارشناسان متکی به مدل‌های وارداتی در تضاد قرار گیرد. در این صورت ممکن است کلام رهبری در ساختارها جریان پیدا نکند. در تعریف بحران و رشد دقیقا همین طور است. بحران واقعی جایی است كه ولي فقيه مي‌گويد بحران هست. به عنوان مثال وقتي کسانی از موضع ضعف در پی مذاکره با آمريكا باشند. رشد هم همان است که ایشان تعریف می‌کنند. مثل وقتي كه تحریم‌ها باعث شکوفایی توانایی‌های ملی گردد.

جهت تحقق صحیح منویات رهبری بايد مدل‌های مورد استفاده پیروان ولی فقیه با مدل‌های وارداتی سازشکارانه يكي نباشد. يعني ابزارهاي كليه نرم افزارهايي كه وضعيت را تعريف مي‌كند و آن را تشخيص مي‌دهد بايد هماهنگ با جهت گیری اسلام و انقلاب باشند. اگر هماهنگ نباشد قدرت و ثروت و فهم مسلمين در جامعه‌اي كه تحت ولايت فقيه است، مجرای ولایت کفار مي‌شود. پس دیگر ولی فقیه محور توسعه اجتماعی نخواهد بود.

عین همین خطر در سطح کلان که دولت عهده دار آن است و در سطح خرد که محل برخورد اراده توده‌های ملیونی مردم است نیز جریان دارد. در حالی که اگر مدل‌های کارشناسی پشتیبان علمی تصمیمات ولی فقیه بوده و تولید و توسعه علوم اسلامی بومی رنگ واقعیت به خود بگیرد؛ جامعه‌اي پرورش خواهد یافت كه عظمت اسلام و ایران و درگیری همه جانبه با كفر براي او حرف اول را خواهد زد. لازمه چنین آینده درخشانی نقد بررسی مدل‌ها و الگوهایی است که دست رهبری را بسته است....

aaref57@gmail.com

اشتراک گذاری
تور پاییز ۱۴۰۳ صفحه خبر
بلیط هواپیما
نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۶
ناشناس
|
Germany
|
۱۲:۲۸ - ۱۳۸۹/۰۹/۰۳
......فقط خداوند بر مخلوقات .....ولایت مطلقه دارد...ولایت به معنای سرپرستی بر جامعه با رعایت شرایط شرعی و قانونی و عقلی لازم است....ولی فقیه در طول و عرض زمان نباید از این شرایط عدول نماید...
..
اسلامیت جزو دین مردم و ایرانیت جزو هویت ملیتی مردم ایران است.
...
یعنی یک ایرانی میتواند ایرانی باشد در عین مسیحی یا مسلمان یا یهودی باشد و برعکس.... بنابراین اسلامیت و ایرانیت جدای از هم هستند و نباید به زور این دو را به وصل نمود...
همانطوریکه که دیگر کشورها مردم دارای ملیت کشورشان هستند اما دارای ادیان مختلفی هستند اما همه شان دارای یک ملیت واحد هستند...
..
خوب بید؟
مهران
|
United Arab Emirates
|
۱۲:۵۱ - ۱۳۸۹/۰۹/۰۳
جناب میثمی عزیز خیلی یک طرفه بحث کردید و خودتان بریدید و دوختید و آفرین هم گفتید.
من به مشائی کار ندارم که نظرش در باره مکتب ایرانی چیست چون به باور من دانش این آدم در این زمینه عمق ندارد چون می داند که مردم این روزها نسبت به این مطالب حساس شده اند ،تلاش می کند جو بیافریند.
اما ملت ایران حقیقتی است غیر از آن امتی که شما تعریفش می کنید شما تلاش می کنید به آن چه می اندیشید و دوست دارید اتفاق بیافتد لباس حقیقت بپوشانید که درست نیست.
به باور من فرهنگ ایرانی با فرهنگ عربی تفاوت دارد و هنگامی که دینی به فرهنگی وارد می شود تاثیرات خود را بر آن فرهنگ می گذارد اما ادیان نه فرهنگ هستند و نه فرهنگ ساز.
تاثیر اسلام بر فرهنگ اعراب و فرهنگ ایران یکسان نبوده است و این دو فرهنگ با هم تفاوت های اساسی دارند. آن هائی که تلاش می کنند چیزی به نام فرهنگ اسلامی تعریف کنند سخت اشتباه می کنند چون چنین چیزی اساسا وجود خارجی ندارد .
فرهنگ متعلق به ملت ها است و عوامل محیطی و تاریخ ، تاثیرات اساسی بر شکل گیری فرهنگ دارد.
ما می توانیم فرهنگ اعراب مسلمان را تعریف کنیم یعنی فرهنگ اعراب که از اسلام تاثیر پذیرفته است و یا فرهنگ ایرانیان مسلمان تعریف کنیم به معنی فرهنگ ایرانیانی که مسلمان شده اند و فرهنگشان تحت تاثیر مکتب اسلام قرار گرفته است
ما نمی توانیم بگوییم فرهنگ ایرانی بهتر است یا فرهنگ اعراب چرا که این دو فرهنگ مربوط به دو ملتی است که در دو جغرافیا و حتی پیشینه تاریخی متفاوت زندگی می کنند.
مشکل آن جائی درست می شود که عده ای تلاش دارند فرهنگ اعراب مسلمان را به عنوان فرهنگ اسلامی در جامعه ایران جاری کنند که با مقاومت مردم روبرو می شوند ، کاری که در صدر اسلام اعراب با دویست سال حکومت نتوانستند به انجام برسانند.
به ویژه در زمینه احکام ، ما دچار مشکلات اساسی هستیم. به باور من احکام ، در روش شناسی ، متصل می شوند به فلسفه و بینش اسلامی اما از طرف دیگر رویکرد اجتماعی خود را دارند و برای ما که در جامعه ای دیگر زندگی می کنیم تنها بخش روش شناسی آن حائز اهمیت است و بخش دوم یعنی خود احکام ممکن است خیلی مهم نباشد. مثلا در اسلام ما احکامی داریم در مورد برده داری که الان کاربرد ندارد یعنی چون جامعه تغییر کرده است و مردم به لحاظ ذهنی پیشرفته تر شده اند بنابراین دیگر این احکام اهمیت ندارند البته این احکام در 1400 پیش هم برای ایرانیان اهمیت نداشت چون در ایران برده داری رایج نبود . پس همانطور که می بینید احکام برای جامعه در زمان و مکان مخصوص کاربرد دارد و ممکن است در زمان دیگر برای همان جامعه و یا در همان زمان در جامعه ای دیگر کاربرد نداشته باشد.
اگر علمای اسلام در ایران ، هویت مستقل جامعه ایرانیان و فرهنگ ایرانیان را به رسمیت بشناسند و تلاش نکنند که فرهنگ اعراب را به عنوان فرهنگ اسلام به جامعه ایرانی تحمیل کنند . ما به یک درک مشترک می رسیم .
اباذر میرزایی
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۳:۴۴ - ۱۳۸۹/۰۹/۰۳
باسلام، وتبریک عید سعید غدیر
همچنانچه در بالا ذکر کردند.اصل هویت تابع مدلهای ذهنی و الگوهای عملی رایج در جوامع است.یعنی در جامعه هر چیز سخن روز و با ارزش باشد .مردم بدنبال کسب آنها میروند.نمونه در ابتدای انقلاب ساده زیستی وشهادت طلبی رهبران جامعه ارزش داشت. بقیه هم به آنها عشق میورزیدند.بتدریج پول پرستی و قدرت طلبی در مسولان کشور رایج شد.مردم هم بدنبال آنها می گردند.نکته اساسی عملکرد مسولان کشور است.نه تکرار سخنان پیامبر و ائمه اطهاردین از زبان مسولان که خود عامل به آن نیستند. کسب و حفظ قدرت و ثروت رااز هر راه مجاز میدانند.فقط با پنهان کاری سیاس که مردم به اسم آنها نشناسند .هرموقع قوه قضائیه با قانون به دنبال مدرک فسادآنها رفت بگویند تهمت ناروا می زنند بیچاره ها یک پاپاسی هم به نام آنها خلاف صورت نگرفته است. اگر هم آن خلافکار گرفتار شد به صور گوناگون آزاد کنند.
برچسب منتخب
# مهاجران افغان # حمله ایران به اسرائیل # قیمت دلار # سوریه # دمشق # الجولانی
الی گشت
قیمت امروز آهن آلات
نظرسنجی
تحولات اخیر سوریه و سقوط بشار اسد چه پیامدهایی دارد؟