خراسان: او اهل سياه بازي بود و هر وقت به خانه پدرم مي رفتيم خودش را براي همه لوس مي کرد. من هرچه تلاش مي کردم تا به خانواده ام بفهمانم با چه مار خوش خط و خالي طرف هستند هيچ کس باورش نمي شد و پدرم که عاشق پول و ثروت دامادش بود مي گفت: تو اگر با اين زندگي که مجيد برايت مهيا کرده بخواهي گلايه اي داشته باشي خيلي بي انصاف هستي، يک لحظه با خودت حساب کن که اگر امروز پدر شوهرت سرش را روي زمين بگذارد و ديگر بلند نشود ميلياردر مي شوي و ...!
زن جوان در دايره اجتماعي کلانتري جهاد مشهد افزود: پدرم تاجر است و وضعيت مالي خوبي دارد. ۳ سال قبل طرف معاملات تجاري او مرا براي پسرش خواستگاري کرد و با تاسف بايد بگويم روزي که خانواده ام با چنين پيشنهادي روبه رو شدند از خوشحالي در پوست خودشان نمي گنجيدند. پدرم بلافاصله ماشين حسابش را درآورد و شروع به حساب و کتاب کرد که اين خانواده چه قدر ثروت دارند و اگر چنين شود چنان خواهد شد!
من با اين که آن موقع تازه به دانشگاه رفته بودم و سن و سالي نداشتم اما از همان ديدار اول، از مجيد خوشم نيامد و بهانه آوردم که مي خواهم درس بخوانم. اما خانواده مجيد با استقبال از اين حرف، شرط مرا پذيرفتند و گفتند بعد از ازدواج مي تواني به تحصيلات خودت تا هر مرحله اي که دوست داري ادامه بدهي.
با اين وضعيت به پدرم گفتم بهتر است در مورد مجيد تحقيقات کنيد اما پدر و مادرم از من ناراحت شدند و گفتند کسي که روي پول غوطه ور است که ديگر تحقيقات نياز ندارد چون وقتي پول داشتي يعني همه چيز داري!با اين عقايد غلط من به اجبار و با تهديد خانواده ام به ناچار سر سفره عقد نشستم و با مردي ازدواج کردم که اگر چه پول زياد و زندگي پرزرق و برقي داشت اما خانه اي تاريک و سرد و بي روح را برايم مهيا کرده بود. او به هيچ چيز پاي بند نبود و تمام وقت خود را با پول و ثروت بادآورده پدرش به دنبال زنان فاسد و عياشي و خوشگذراني مي گذراند.
در مدت کوتاهي فهميدم مجيد به مواد مخدر اعتياد دارد و براي اين که مانع کارهايش نشوم مي خواست مرا هم معتاد کند که از خانه فرار کردم. تصميم نداشتم به خانه پدرم بروم چون مي دانستم خانواده ام تمام ارزش هاي زندگي و انسانيت افراد را با پول افراد مي سنجند براي همين به منزل يکي از دوستان شوهرم که با همسر او دوست شده بودم رفتم ولي آن شب فهميدم دوست مجيد و همسرش هر ۲ به مواد مخدر اعتياد دارند.
متاسفانه دوست شوهرم پس از آن که همسرش در اثر استعمال مواد مخدر به خواب عميقي رفته بود پيشنهاد شومي به من داد و قصد سوءاستفاده داشت. با عصبانيت از خانه آن ها بيرون آمدم و چون جايي نداشتم بروم به کلانتري آمدم تا بلکه از طريق قانوني بتوانم خودم را نجات دهم.مي خواهم از مجيد طلاق بگيرم و زندگي سالمي داشته باشم.
حرف آخر من اين است که اگر زن يک کارگر زحمتکش و با ايمان مي شدم به خوشبختي مي رسيدم اما مجيد با آن همه پول و ثروت و خودروي مدل بالا نتوانست حتي يک لحظه احساس خوشبختي را برايم به وجود بياورد و هميشه حسرت زندگي زن و شوهرهايي را مي خورم که نسبت به همديگر متعهد هستند و با عشق زندگي مي کنند.