سراب آرزوهای مرد جوان

من پدرم را آدم بي سوادي فرض مي کردم و براي حرفش اهميتي قائل نمي شدم و در واقع با اين باور اشتباه بود که به راحتي فريب يکي از ارباب رجوع هاي اداره را خوردم. او که ساکن يکي از کشورهاي همسايه بود و ظاهري باکلاس داشت، گفت: شما با اين همه سعي و تلاش چه طور به حقوقي ناچيز دلخوش کرده ايد و آينده تان چه خواهد شد؟
کد خبر: ۱۳۸۵۲۹
|
۰۶ دی ۱۳۸۹ - ۰۹:۴۲ 27 December 2010
|
4719 بازدید
خراسان: خواهش مي کنم داستان زندگي ام را بنويسيد تا همه جوان ها بخوانند و درس عبرت بگيرند.

من ۲۷ سال سن دارم و تا چند ماه قبل کارمند قراردادي يکي از ادارات دولتي بودم. روزي که به خواستگاري ميترا رفتم، پدرم با غرور گفت: پسرم آب باريکه اي براي زندگي اش دارد و خانواده دختر مورد علاقه ام نيز به اعتبار شغل آبرومندي که داشتم جواب مثبت دادند و ازدواج کردم.اما افسوس که هميشه خودم را با دوستاني مقايسه مي کردم که به پشتوانه ثروت هاي باد آورده، زندگي آن چناني براي خود درست کرده بودند.

مرد جوان در حالي که به شدت پريشان حال و پژمرده به نظر مي رسيد، آهي کشيد و افزود: عادت زشتي که داشتم اين بود که از شرايط زندگي ام مي ناليدم و پدرم که کارگر ساده اي است و با هزار بدبختي مرا به دانشگاه فرستاد تا به سر و سامان برسم، حرص مي خورد و مي گفت: پسر عزيزم! ناشکري در درگاه خداوند معصيت است و رزق و روزي را کم مي کند. به جاي اين حرف ها، تلاش کن و قناعت داشته باش تا به آرزوهايت برسي.

مرد جوان اشک هايش را پاک کرد و افزود: من پدرم را آدم بي سوادي فرض مي کردم و براي حرفش اهميتي قائل نمي شدم و در واقع با اين باور اشتباه بود که به راحتي فريب يکي از ارباب رجوع هاي اداره را خوردم. او که ساکن يکي از کشورهاي همسايه بود و ظاهري باکلاس داشت، گفت: شما با اين همه سعي و تلاش چه طور به حقوقي ناچيز دلخوش کرده ايد و آينده تان چه خواهد شد؟

مرد ناشناس با زباني چرب و نرم ادامه داد: اگر بتواني مبلغ ۱۵ ميليون تومان براي کرايه محل سکونت جور کني مي توانم تو را در شرکت خودم استخدام کنم و يک عمر راحت و بي دردسر زندگي کني.

من با شنيدن اين حرف ها وسوسه شدم و خودروي شخصي ام را فروختم، مقداري نيز از پدرم قرض کردم و مبلغ موردنظر را به حساب فرد ناشناس حواله کردم. قرار بود هيچ کس از اين ماجرا بويي نبرد و طبق نقشه پس از آن که از اداره ام استعفا دادم در تماس تلفني با آن فرد حقه باز راهي کشور محل سکونتش شدم تا بعد از آن که جا و مکانم مشخص شد ميترا را نيز با خودم ببرم.

من چند روز در آن کشور سرگردان بودم و تمام پولي که همراه داشتم را نيز خرج کردم، اما اثري از او نشد و تازه فهميدم چه کلاه بزرگي سرم رفته است.الان حدود ۵ ماه از اين ماجرا مي گذرد و همسرم به دليل اشتباهاتي که مرتکب شده ام دادخواست طلاق داده، پدرم سکته کرده است و مادرم نيز که بيماري قلبي دارد در بيمارستان بستري شده است.

مرد جوان در پايان به کارشناس مرکز مشاوره پليس خراسان رضوي گفت: زندگي ام نابود شد و نمي دانم چه خاکي بر سرم بريزم. حالا بايد بنشينم و حسرت روزهاي قشنگ گذشته ام را بخورم. کاش در درگاه خداوند ناشکري نمي کردم و در کارهايم با خانواده ام مشورت مي کردم. تنها آرزويم اين است که خداوند بزرگ خودش راه نجاتي جلوي پايم بگذارد و دستم را بگيرد.
اشتراک گذاری
تور پاییز ۱۴۰۳
بلیط هواپیما تبلیغ پایین متن خبر
برچسب منتخب
# قیمت طلا # مهاجران افغان # حمله اسرائیل به ایران # انتخابات آمریکا # ترامپ # حمله ایران به اسرائیل # قیمت دلار # سردار سلامی
الی گشت
قیمت امروز آهن آلات