زندگی تلخ دوچرخه‌دزد 13 ساله

من دسته کليدم را برداشتم و در کنار يکي از خيابان هاي مشهد مشغول بازکردن قفل يک دوچرخه بودم که ماموران دستگيرم کردند.باور کنيد مي خواستم دوچرخه را بفروشم و به مادرم بدهم تا خواهرم را به دکتر ببرد.
کد خبر: ۱۳۹۵۶۹
|
۱۱ دی ۱۳۸۹ - ۰۹:۵۴ 01 January 2011
|
5033 بازدید
خراسان: ۱۷ خواهر و برادر دارم و ششمين فرزند همسر سوم پدرم هستم. در واقع کوچک ترين عضو خانواده مي باشم و از سن کودکي انواع دزدي و سرقت را از برادر ناتني ام ياد گرفتم.

«نصير» در دايره اجتماعي کلانتري ۱۲ مشهد افزود: پدرم ۵۸ سال سن دارد و کارگري ساده است. مادرم مي گويد: او از سنين جواني، مردي عياش و خوشگذران بود و با اين که زن و بچه داشت زني را فريب داد و با او ازدواج کرد.

پسر نوجوان افزود: طبق آن چه شنيده ام همسر اول پدرم که از ازدواج شوهرش خيلي ناراحت شده بود و به باوري غلط قصد داشت حال هوويش را بگيرد زمينه آشنايي پدرم را با مادرم که آن موقع دختري ۲۸ ساله و از خانواده اي فقير بود فراهم کرد و به اين ترتيب، آن ها با هم ازدواج کردند و مادرم همسر سوم پدرم شد.نصير آهي کشيد و گفت: من اصلا مدرسه نرفته ام و سواد ندارم چون پدرم پول نداشت و مادرم نيز با درآمد ناچيز کارگري در خانه هاي مردم به سختي شکم ما را سير مي کرد. اولين باري که دست به سرقت زدم ۷ ساله بودم و با کمک برادر ناتني ام يک دوچرخه دزديديم. من آن روز حدود ۲ ساعت با دوچرخه دزدي، بازي کردم و سپس آن را فروختم.از آن به بعد با استعدادي که داشتم توانستم يک دزد حرفه اي بشوم و فقط دوچرخه مي دزديدم. چند روز قبل وقتي فهميدم خواهرم بيمار است و مادرم پول ندارد او را به دکتر ببرد چند دقيقه به خواهرم نگاه کردم. او خيلي عطسه مي کرد و دلم برايش سوخت.

من دسته کليدم را برداشتم و در کنار يکي از خيابان هاي مشهد مشغول بازکردن قفل يک دوچرخه بودم که ماموران دستگيرم کردند.باور کنيد مي خواستم دوچرخه را بفروشم و به مادرم بدهم تا خواهرم را به دکتر ببرد. تازه تا به حال هر چه دوچرخه سرقت کرده ام و فروخته ام، پول آن را به مادرم مي دادم و براي اين که او شک نکند مي گفتم در يک انبار، کار پاره وقت پيدا کرده ام.من به دليل اين که مادرم زياد اذيت نشود و سختي نکشد دزدي مي کردم و گرنه چون هميشه در آرزوي داشتن يک دوچرخه بوده ام حداقل يک دوچرخه را براي خودم نگه مي داشتم، اگرچه مادرم مي گويد مال دزدي خير نمي کند!

نصير با چشماني اشک بار گفت: نمي دانم چرا پدرم ۳ تا زن و ۱۸ تا بچه دارد؟ مگر من و خواهران و برادرانم چه گناهي کرده ايم که بايد با بدبختي بزرگ شويم.جالب بود نصير خيلي بزرگ تر از سن خود حرف مي زد اما ...!
اشتراک گذاری
تور پاییز ۱۴۰۳ صفحه خبر
بلیط هواپیما
برچسب منتخب
# مهاجران افغان # حمله ایران به اسرائیل # قیمت دلار # سوریه # دمشق # الجولانی
الی گشت
قیمت امروز آهن آلات
نظرسنجی
تحولات اخیر سوریه و سقوط بشار اسد چه پیامدهایی دارد؟