وقتی میخواستیم برای نخستین سالگرد تدفین شهدا مراسم بگیریم، به دنبال جملهای برای سردر غار میگشتیم. یکی از دوستان جملهای که شهید آوینی انگار برای همین زمان گفته بود را پیشنهاد کرد؛ «تقدیر حقیقی جهان در کف مردانی است که پروای نام ندارند. آنان از گمنامی خویش کهفی ساختهاند و در آن آرمیدهاند. کهفی که آنان را از تطاول دهر مصون داشته است.»
به گزارش برنا، «واذا اعتزلتموهم و ما یعبدون الا الله فاوا الی الکهف ینشرلکم ربکم من رحمته و یهی لکم من امرکم مرفقا.» و به آنها گفتیم هنگامی که از ایشان و آنچه جز خدای یکتا میپرستیدند دوری جستید، باید در غار پنهان شوید تا پروردگارتان از رحمت خود بر شما ارزانی دارد و اسباب کار شما را مهیا سازد. (سوره کهف آیه 16)
این آیه برای اصحاب کهف نازل شده است. آنها که از ظلم و ستم زمانه خود به تنگ آمده بودند و خداوند آنها را به سوی غار هدایت کرد. ماجرای اصحاب کهف یکی از شگفت انگیزترین داستانهای قرآن است.
در همین نزدیکی و در تهران عدهای از بی مهری مردمان شهر به غار پناه بردند. در تیرماه سال 86 پنج شهید گمنام از شر بخل و کینه عدهای که اجازه دفن آنها در محدوده در نظر گرفته شده را ندادند به غار پناه بردند و دوباره ماجرای اصحاب غار تکرار شد.
شروع ماجرادر سال 86 عدهای از جوانان مومن خیابان ولنجک با هماهنگی بنیاد حفظ و نشر آثار دفاع مقدس تصمیم میگیرند در مکانی که قبلا در نظر گرفتهاند، 5 شهید گمنام را دفن کنند. برای اینکه زمین را از آلودگیها پاکسازی کنند، برنامه چله خوانی زیارت عاشورا را برپا میکنند. برخی از اهالی محل از کار تعجب میکنند و پیگیر موضوع میشوند.
برخی وقتی متوجه ماجرا میشوند به خاکسپاری شهدا اعتراض میکنند، ولی جوانان بر کار خود اصرار میکنند. این کشمکشها به حدی میرسد که سردار باقرزاده (رییس بنیاد حفظ و نشر آثار دفاع مقدس) نیز وارد ماجرا میشود.
با هماهنگی سردار باقرزاده اهالی معترض به تدفین شهدا و جوانان در حسینیه محل جلسهای را برگزار میکنند. گفت و شنودهای نتیجهای به دست نمیدهد. در نهایت سردار باقرزاده به قرآن متوسل میشود و آیه 16 سوره کهف در مقابل چشمانش پدیدار میشود.
با پرس وجو به غاری مخروبه میرسند که مربوط به موسسه زلزله نگاری بوده و در بالای خیابان البرز 2 قرار داشته است. انگار همه چیز جور شده بود. غار و اصحاب غار آماده بودند تا در آنجا آرام بگیرند.
و اما کهف ...در انتهای بلوار دانشجو خیابان ولنجک، به راحتی میتوان نام بزرگ کهف الشهدا را که بر روی کانکس نصب شده، دید. جاده منتهی به کهف الشهدا خاکی است و برای زائرین مشکل آفرین.
در مسیر دو زوج جوان در حال پایین آمدن هستند. انگار این غار زائرین ثابتی نیز دارد. قسمت ورودی مزار سنگ فرش شده و دو تابلوی زیارت شهدا و زیارت وارث در ورودی قرار دارد.
در محوطه غار تصویری از زمان زیارت شهدا، توسط حضرت رهبر فرزانه انقلاب نصب شده؛ در سردر مزار شهدا آیه 16 سوره کهف به چشم میآید و یاد بودی نیز کنار در ورودی از طرف بنیاد حفظ و نشر آثار به جای مانده است.
فضای داخل غار محرمی است. پرچمها و سربندهای یا حسین (ع) داخل فضای کوچک آن نصب شده، فضایی به طول 7 و عرض 2 متر. چند دختر جوان مشغول انجام کارهای داخل غار هستند. شهدای کهف از شلمچه، شرهانی، سومار، میمک و جزیره مجنون تفحص شدهاند و سن شان از 22 تا 25 سال است.
فضا آنقدر معنوی است که هر کس وارد آن میشود دوست دارد سکوت کند. در گوشه غار چند مفاتیح و قرآن برای استفاده زائران قرار داده شده؛ دفترچه خاطراتی در کنار مزار شهدا خودنمایی میکند، تا زائران حرفهای ناگفتنی خود را روی آن بنویسند. خواندن این جملات انسان را به فکر فرو میبرد.
- در راه که میآیم با خود میگفتم چرا اینجا؟ چرا اینقدر دور؟ وقتی رسیدم، فهمیدم چرا خاک هم میتواند بلند باشد. چقدر حقیرم در برابر شما. چقدر...
- ای شهدای گمنام از امام زمان بخواهید که ما را هم گمنام کند تا جسمی که ارزشی ندارد برای کسی نماند و این روح است که متعلق است به او.
- دوست ندارم تا مرا آدم نکردید از دنیا بروم. آرزو دارم در کنار شما، در بهشت پیش امام خویش روزی بگیرم. سعی میکنم راه شما را ادامه دهم. خواهش میکنم، جان مادرتون خانم حضرت زهرا سلام ا... علیها به من کمک کنید تا از گناهان در پیش روی خود که امکان انجام آن را دارم جلوگیری کنم دوست دارم جلوی خودم را برای این گناهان بگیرم ولی نمیتوانم، میدانم.
- سلام عرض میکنم خدمت شهدا. خیلی دوست داشتم بیشتر پیشتون میموندم ولی حیف که نمیشه. فقط ازتون میخوام شفاعت ما رو بکنید و از خدا بخواهید حاجت دل تمامی بندگان را بدهد.
فرصت نمیشود تمام دست نوشتهها را بخوانم. از همان خواهران جوان میخواهم تا به سوالاتم پاسخ دهند. برای حفظ گمنامی، خود را معرفی نمیکنند از سال 86 و زمان تدفین شهدای کهف با آنان مانوس هستند. یکی از آنها کمی در مورد نحوه خدمت به شهدا توضیح میدهد: «از ابتدای تدفین شهدا، قرار شد امور اینجا را انجام دهیم. زمان خاصی هم ندارد. هر زمان که بتوانیم به اینجا میآییم.»
این خادمه شهدا در مورد چگونگی تدفین شهدا حرفهای نگفته زیادی دارد.» وقتی اهل محل فهمیدند قرار است شهدا در محوطه پایین که الان پمپ بنزین شده، خاکسپاری شوند، شروع به مخالفت کردند. عدهای فکر میکردند که به دلیل تدفین شهدا در مقابل منزلشان، قیمت خانه آنها پایین میآید. یادم میآید در جلسهای که سردار باقرزاده برای حل موضوع تشکیل داده بود، بچههای مذهبی یک طرف بودند و عدهای از اهالی در طرف دیگر. این ننگ به پیشانی ولنجک میماند که 10 متر از زمین خود را به شهدا نداد.»
او خاطره جالبی نیز نقل میکند. « بعد از مراسم خاکسپاری شهدا اتفاق جالبی افتاد. فرزند یکی از اهالی که از مخالفان تدفین شهدا بود به بیماری لاعلاجی مبتلا میشود. همسر او به شهدای کهف متوسل میشود و فرزندش شفا میگیرد. تا جایی که میدانم آن خانم هر هفته برای زیارت شهدا میآید.»
از او میپرسم چرا به خود سختی میدهد و به اینجا میآید؟ در جواب میگوید: «حقی که شهدا به گردن ما دارند، باعث میشود به اینجا بیاییم. آنها بهترین چیزشان را برای ما فدا کردند. میتوانستند مثل خیلیهای دیگر به جبهه نروند.»
همراهش میگوید: «برای بر طرف کردن شرمندگی خود به اینجا میآییم. به خدا وقتی یاد آن بی حرمتیها به شهدا میافتم، مو به تنم راست میشود. سر بسته میگویم؛ خیلی ما را اذیت میکنند، خیلی. به خدا نمیتوانم بگویم چه کارهایی در حق ما کردهاند. ولی ما هیچ گاه از خدمت به شهدا، دست نمیکشیم.»
دیگر گریه امانش نمیدهد و سکوت میکند. دیگری ادامه میدهد:» عدهای از بچههای محلهای دیگر و حتی مناطق دیگر تهران، برای خدمت به شهدا میآیند و تقریبا تعداد ما به 7 یا 8 نفر میرسد. مراسمهای مختلف در کهف الشهدا برگزار میشود. تا قبل از سرد شدن هوا، هر صبح جمعه دعای ندبه در محل کهف برگزار میشد و امسال برنامه شبهای قدر در کنار شهدا برقرار بود.»
همراهش دوباره از غریبی شهدا میگوید: «دیدید که راه بالا آمدن بسیار مشکل است. عده ای از اهالی اجازه نمیدهند همین راه خاکی را آسفالت کنیم. حتی راه مناسب تری نیز برای رسیدن به کهف وجود دارد، ولی جلوی راه را مسدود کردهاند. روزهای اول به چند نفر از زائرین متعرض شدند. این حرفها را نمیشود جایی گفت.»
وقتی از این دو خادمه میپرسم، آیا در طول این مدت نشانهای از شهدا دیده اید، هر دو سکوت میکنند و انگار دوست ندارند از رازهای بودنشان با شهدا در این سه سال چیزی بگویند. «غار شهدا رازهای زیادی دارد. چیزهایی که جایی برای گفتن آنها نیست. شهدای گمنام این غار خیلی مظلوم هستند و هیچ نام و نشانی از آنها ثبت نشده است. البته ما سایت اینترنتی www.kahf.ir را راهاندازی کرده ایم، ولی خیلی از حرفها را در آنجا نیز نمیتوان گفت.
وقتی میخواستیم برای اولین سالگرد تدفین شهدا مراسم بگیریم، به دنبال جملهای برای سردر غار میگشتیم. یکی از دوستان جملهای که شهید آوینی انگار برای همین زمان گفته بود را پیشنهاد کرد: «تقدیر حقیقی جهان در کف مردانی است که پروای نام ندارند. آنان از گمنامی خویش کهفی ساختهاند و در آن آرمیدهاند. کهفی که آنان را از تطاول دهر مصون داشته است.»
کهف الشهدا رازهای مگوی زیادی دارد. از دیدار سرزده رهبر فرزانه انقلاب تا ماجرای شفا گرفتن فرزند یکی از اهالی محل. از آن دو خانم خادم تشکر میکنم و آدرس محلی که قرار بود مدفن شهدا باشد را میگیرم.
خود را به محلی که قرار بود شهدا در آن دفن شوند میرسانم. تپهای در خیابان گلستان که الان به پمپ بنزین تبدیل شده و پارکی در کنار آن قرار دارد.
در زمان بازگشت از کهف دلم گرفته بود. از غربت شهدا، از مظلومیت آن دو خادمه که حرفها شنیدهاند از اهالی محل.