تاوان عدم تعهدت به زندگی مشترک

متاسفانه من و مرجان بدون توجه به اين که هر دوي ما متاهل هستيم و نسبت به همسر و زندگي مان تعهداتي داريم از آن روز به بعد گرفتار هواي نفس شديم و به گناه و معصيت افتاديم.
کد خبر: ۱۴۵۱۵۶
|
۱۰ بهمن ۱۳۸۹ - ۱۰:۴۰ 30 January 2011
|
6408 بازدید
خراسان: صداي قلبم را مي شنيدم و با دستاني لرزان گوشي تلفن را در دست گرفته بودم. مرجان با صدايي دلنشين و آرامش بخش، درست مثل چند سال قبل تلفن را جواب داد و من خيلي آرام سلام کردم.

او با تعجب پرسيد: ببخشيد شما؟ خيلي احساساتي شده بودم و با صدايي بغض گرفته گفتم: بي معرفت! يعني همه چيز را اين قدر زود فراموش کرده اي؟ در اين لحظه مرجان براي چند ثانيه سکوت کرد و با تعجب پرسيد: فريد! تو شماره تلفن خانه ام را از کجا پيدا کرده اي؟ باور کن منتظر چنين لحظه اي بودم تا فرصتي پيدا کنيم و چند دقيقه اي با هم درددل کنيم.

مرد جوان در دايره اجتماعي کلانتري جهاد مشهد افزود: متاسفانه من و مرجان بدون توجه به اين که هر دوي ما متاهل هستيم و نسبت به همسر و زندگي مان تعهداتي داريم از آن روز به بعد گرفتار هواي نفس شديم و به گناه و معصيت افتاديم.

مرجان تا جايي که مي توانست از شوهرش بدگويي مي کرد و مي گفت: همسرم مردي بي عاطفه، سرد و خودخواه است و فقط در زندگي به دنبال پول مي گردد. با شنيدن اين حرف ها من که جوگير شده بودم تصميم گرفتم مونس و همدم لحظه هاي تنهايي دختري بشوم که در دوران دانشجويي عاشق و دلباخته اش بودم.ما بيشتر از يک سال به طور مخفيانه با هم رابطه داشتيم تا اين که مرجان با همسرش سر ناسازگاري گذاشت و با زيرپا گذاشتن حق تنها دخترش طلاق گرفت. البته من هم با وعده هايي که به او مي دادم در اين تصميم احمقانه نقش زيادي داشتم.

فريد با چشماني اشک بار ادامه داد: طبق نقشه اي که کشيده بوديم قرار بود من، مرجان را چند سال به طور مخفيانه عقد کنم و او همسر دومم باشد اما اين طور نشد چون مرجان با اين حرف که از سوي پدرش حمايت مالي مي شود شرط گذاشت که اگر مي خواهي با هم ازدواج کنيم بايد همسرت را طلاق بدهي. در آن وضعيت من که غلام حلقه به گوش شيطان شده بودم نمي فهميدم چه کار مي کنم و حدود ۳ ماه مثل ديوانه ها دنبال بهانه اي مي گشتم تا همسر ساده و قانع ام را از زندگي کثيف خودم حذف کنم.

شريک زندگي ام با اين که خيلي صبور بود بالاخره کاسه صبرش لبريز شد و يک روز گفت: چرا واضح نمي گويي که چه مي خواهي؟ در آن لحظه با بي شرمي تمام جواب دادم؛ مي خواهم با فردي که در دوران مجردي عاشق و دلبسته اش بودم ازدواج کنم.

همسرم که انتظار شنيدن چنين حرفي نداشت صبح روز بعد به خانه پدرش رفت و خانواده اش با اطلاع از موضوع دست به دامان ريش سفيدهاي فاميل شدند اما نصيحت هاي پدر و مادرم و بزرگ ترهاي فاميل فايده اي نداشت و من با فروش آپارتماني که به هزار بدبختي خريده بودم مهريه همسرم را دادم و به خواسته هاي پليدي که داشتم رسيدم.

ولي پس از ازدواج با مرجان فهميدم عجب غلطي کرده ام چون او زني زياده خواه، پرغرور، ولخرج و از نظر روحي بسيار افسرده است و به دليل بيماري که دارد در روابط زناشويي نيز ناتوان و ضعيف مي باشد. او حتي مرا با شوهر قبلي اش مقايسه مي کند و با الفاظ رکيک و زشت شخصيتم را زير پا گذاشته است.

روزهاي بسيار بدي را سپري مي کنم. خانواده و فاميل مرا طرد کرده اند و حالا مي فهمم مرتکب چه حماقت بزرگي شده ام. ديروز برايم خبر آوردند که همسر قبلي ام با پسر عمه ام ازدواج کرده است. من اعتراف مي کنم که در درگاه خداوند ناسپاسي کردم و حالا بايد تاوان پس بدهم!
اشتراک گذاری
تور پاییز ۱۴۰۳ صفحه خبر
بلیط هواپیما
برچسب منتخب
# مهاجران افغان # حمله ایران به اسرائیل # قیمت دلار # سوریه # الجولانی # فیلترینگ
الی گشت
قیمت امروز آهن آلات
نظرسنجی
سرمربی بعدی تیم پرسپولیس چه کسی باشد؟