ملت ما: دختر فراري كه با ظاهري پسرانه پس از مضروب كردن يك راننده اقدام به سرقت خودروي وي كرده بود پس از 48 ساعت دستگير شد.
فرمانده انتظامي شهرستان اصفهان گفت: مردي كه از ناحيه كتف و صورت مورد اصابت سلاح سرد قرار گرفته بود با مراجعه به كلانتري 12 اين فرماندهي اعلام شكايت كرد. وي در شكايت خود گفت: در ساعات پاياني شب در حال بازگشت به خانه بودم كه 2 پسر جوان تحت عنوان مسافر سوار خودرو شدند اما پس از طي مسافتي يكي از آنها به وسيله چاقو ضربهيي به صورت و بازويم زد و بعد از اينكه كنترل خودرو را از دست دادم به كمك همدستش مرا پايين آورده و خودرو را به سرقت بردند.
وي ادامه داد: با اظهارات شاكي موضوع در دستور كار ماموران قرار گرفت و با در دست داشتن مشخصات ظاهري از سارقان تحقيقات براي شناسايي آنان آغاز شد. وي بيان داشت: سرانجام در كمتر از 48 ساعت پس از وقوع سرقت يكي از واحدهاي گشت خودرويي پليس خودروي مسروقه را شناسايي و هر 2 سارق را دستگير كرد. فرمانده انتظامي شهرستان اصفهان با بيان اينكه پس از دستگيري متهمان، مشخص شد كه يكي از آنان دختر است، گفت: اين دختر كه «نيلوفر» نام داشته و 24 سال دارد مدتي است از يكي از استانهاي جنوبي كشور فرار كرده و به علت اعتياد شديدي كه داشته در اصفهان دست به سرقت ميزده است.
وي درباره ديگر متهم اين پرونده عنوان داشت: متاسفانه همدست وي نيز يك پسر جوان 20 ساله به نام «امير» است كه او هم از خانه فرار كرده، در پارك با اين دختر آشنا شده و براي تامين مواد اعتيادآور شيشه خود دست به اين عمل مجرمانه ميزند. وي تصريح كرد: در اين رابطه پروندهيي تشكيل شد و متهمان به همراه شاكي براي سير مراحل قانوني به مراجع قضايي تحويل شدند.
گفتوگو با دختر پسرنماكمي از زندگيات تعريف كن؟3 ساله بودم كه پدرم را از دست دادم. مادرم يك سال بعد با مردي ازدواج كرد اما طولي نكشيد كه او هم بر اثر يك بيماري از دنيا رفت و من در 6 سالگي زير دست يك ناپدري ماندم. ناپدري من هم براي اينكه تنها نماند دوباره ازدواج كرد و با آمدن اين زن بدبختي من شروع شد. نامادريام مدام سركوفت ميزد و مرا مورد اذيت و آزار قرار ميداد.
چطوري معتاد شدي؟ناپدري من يك معتاد بود و هر شب در خانه ترياك ميكشيد من هم كه غم و غصه و ناراحتي وجودم را فراگرفته بود براي تسكين دردهايم يك شب بعد از اينكه ناپدريام خوابيد يواشكي از مواد مخدر او استعمال كردم و بعد از چند بار استعمال ديگر تبديل شدم به يك معتاد، ناپدريام هم وقتي فهميد بدون اينكه به رويش بياورد مرا تشويق هم كرد و هر وقت كه ميخواست مواد بكشد مرا هم صدا ميكرد.
درس هم خوندي؟بله اما از كلاس دوم راهنمايي ديگه به مدرسه نرفتم و خانهنشين شدم.
چي شد كه به ظاهر پسرانه رو آوردي؟من براي اينكه روي پاي خودم بايستم و خرج خودم را در بياورم هر روز بيرون ميرفتم و دنبال كار ميگشتم اما هيچكس بخاطر اعتيادي كه داشتم كار نميداد تا اينكه يك روز كه در پايانه مسافربري بودم فكر سرقت به سرم زد و به سمت زني كه به طرف اتوبوس در حركت بود راه افتادم و در يك لحظه كيفش را دزديده و فرار كردم. در يك گوشهيي كيف را باز كردم. پول خوبي داشت از اين كار خوشم اومد و انگيزهيي شد تا به اين كار ادامه دهم تا اينكه يك روز به فكر افتادم براي اينكه شناخته نشوم تغيير چهره داده و خودم را به شكل پسرها در بياورم.
وقتي خودت را به قيافه پسرها درآوردي كسي نفهميد؟
نه، هيچكس از افراد محل كه مرا ميشناختند نفهميدند من همان نيلوفر هستم فقط ناپدريام از موضوع باخبر شد و او هم تازه كلي تشويقم كرد كه اين كار را دنبال كنم.
اسم پسرانهات چه بود؟براي خودم اسم مستعار «ابي» را انتخاب كردم و مدتي هم شاگرد شوفر رانندههاي سنگين شدم و اينگونه روزگار خودم را سپري كردم.
رانندهها نفهميدند كه تو دختر هستي؟نه، هيچكدام از آنها متوجه موضوع نشدند تا اينكه يك شب كه به منزل ناپدريام آمدم ديدم فردمسني به خواستگاريام آمده است، بعدا فهميدم كه ناپدريام به اين فرد بدهكار بوده و او مرا بهجاي بدهياش ميخواهد به عقدش درآورد.
آن موقع چند سال داشتي؟19 سال.
با او ازدواج كردي؟بله، برخلاف ميل باطنيام با اين مرد مسن ازدواج كردم اما بعد از ازدواج بود كه فهميدم در چه جهنمي گرفتار شدهام. شوهرم اعتياد شديدي به شيشه داشت و هر بار كه شيشه مصرف ميكرد مرا به باد كتك ميگرفت و تمام بدنم را كبود ميكرد تا اينكه يك شب تصميم گرفتم با همان تيپ پسرانه از خانه فرار كنم.
بعد از فرار چه كردي؟به پايانه مسافربري رفتم و با رانندههاي قبلي كه با آنها كار كرده بودم دوباره طرح دوستي ريختم و با يكي از اين خودروهاي سنگيني كه قصد داشت به اصفهان بار بزند راهي اين شهر شدم.
از آشناييات با امير بگو؟وقتي وارد اصفهان شدم از راننده كاميون جدا شدم و در شهر به گشتوگذار پرداختم. نه جايي را بلد بودم و نه جايي را براي سرپناه ميتوانستم فراهم كنم به همين خاطر به يكي از پاركهاي شهر رفتم و شب را تا صبح همانجا سپري كردم. در همان پارك بود كه با امير آشنا شدم. او پسر جواني بود كه از منزلش فرار كرده و به پارك پناه آورده بود. او هم مثل من معتاد به شيشه بود و اين نقطه مشتركي بود كه باب صميميت را ميان ما فراهم كرد.
امير فهميده بود كه تو دختر هستي؟بله، ما با هم آنقدر صميمي شده بوديم كه سرگذشتم را برايش تعريف كردم و او از تمام زندگي من مطلع شد.
از ماجراي سرقت و دستگيريات بگو، تو نقشه سرقت را كشيدي يا امير؟يك روز كه در پارك بوديم و پولي هم براي خريد مواد مصرفي خودمان نداشتيم به امير گفتم حاضري بريم سرقت كنيم. او هم با ترس و لرز گفت من تا حالا از اين كارها نكردهام ممكنه گير بيفتيم. به او گفتم نگران نباش من خيلي از اين كارها كردم و يكبار هم گير نيفتادم. امير با حرفهاي من كمي آرام شد و بعد در ساعت آخر شب بود كه اقدام به سرقت خودرو كرديم. قصد داشتيم با فروش آن پول خوبي به جيب بزنيم اما كمتر از 48 ساعت بعد در حالي كه اصلا فكرش را نميكرديم توسط ماموران پليس دستگير شديم.
اگر بعد از تحمل مجازاتت آزاد بشي چه كار ميكني؟اگر آزاد بشوم به شهر خودم برميگردم و اعتيادم را ترك كرده و زندگي جديدي براي خودم تشكيل ميدهم. اصفهان را نقطه آغاز تغيير زندگي خود ميدانم و تا زنده هستم اين شهر را فراموش نخواهم كرد.