سرویس بینالملل ـ محمود عباس، رئیس تشکیلات خودگردان فلسطین اعلام کرد: با وجود مخالفت آمریکا با طرح تشکیل دولت مستقل فلسطینی در شورای امنیت و احتمالا وتو کردن آن در صورت ارايه شدن، این طرح را در شوراي امنیت سازمان ملل متحد ارايه خواهد کرد.
به گزارش «تابناک»، محمود عباس در همین باره گفته است که وی با یک شاخه زیتون به شورای امنیت ملل متحد خواهد رفت و درخواست تشکیل دولت مستقل فلسطینی را مطرح خواهد نمود تا عضویت این کشور از عضو ناظر سازمان ملل متحد به عضویت هميشگي تبدیل شود.
پرسش اما اینجاست که چه اتفاقی افتاده که محمود عباس با وجود بدیهی بودن مخالفت آمریکا، تاکنون از تصمیم خود برای طرح مسأله تشکیل دولت مستقل فلسطینی منصرف نشده است؟!
بنا بر این گزارش، محمود عباس یا همان «ابومازن»، از نسل رهبران چند دهه گذشته اعراب است که خصلت محافظهکاری و سازشپذیری را از آنان به ارث برده است؛ نسلی که حسنی مبارک سمبل آن، ملک حسین اردن از زمره آنان و یاسر عرفات در اواخر زندگي خود نیز به آنان پیوسته بود.
این نسل که در واقع نسل بعدی جمال عبدالناصر و دیگر رهبران ملیگرای ضد صهیونیست اعراب بودند، کاملا در راستاي مخالف آنان حرکت کرده و سازش با اسرائیل را ـ که قصدی برای سازش نداشت ـ بر مقابله با آن ترجیح میدادند. محمود عباس نیز بر همین منش، پس از عرفات، خوی سازشکارانهای را در پیش گرفت تا آنجا که در اوج محاصره غزه نیز به دنبال سازشی رفت که هیچگاه حاصل نشد.
ولي هماکنون تصمیم محمود عباس برای طرح تشکیل دولت مستقل فلسطینی در شورای امنیت برای وی انقلابی به شمار ميرود كه گويا به دلایل زیر، وی به چنین تصمیمی رسیده است:
نخست اینکه، بهار انقلابهای عربی، عمدتا در مخالفت با رهبران محافظهکار و دارای قدرت موروثی شکل گرفته و به تدریج آنان را به سقوط کشانده و یا در آستانه سقوط قرار داده است. ادامه منش محافظهکاری در چنین شرایطی، برای محمود عباس به عنوان رهبر تشکیلات خودگردان، بازی در میانه آتش است.
جوانان حال حاضر جهان عرب که «بن علی، حسنی مبارک و قذافی» را ساقط کرده و «آل خلیفه» و حتی «آل سعود» را در آستانه سقوط قرار داده، محافظهکاری دیگر رهبران عرب را هیزم خشم خود میبینند و اگر محمود عباس نیز بر همان روند محافظهکاری رفتار کند، دیر یا زود سرنوشت هممسلکانش را به چشم خواهد دید؛ بنابراين، انقلابی عمل کردن در مقابل آمریکا حتی اگر نتیجه ای هم عاید فلسطینیان نکند، راه گريزي برای وی خواهد بود.
دوم آن که هرچند محمود عباس، دیر، اما سرانجام پی برده است که تشکیل دولت مستقل فلسطینی در مذاکره با سران صهیونیست محقق نخواهد شد، به ویژه آنکه دولت صهیونیستی حتی با فشارهای کجدار و مریز باراک اوباما برای توقف موقت شهرکسازیها هم کوتاه نیامده است و همچنان شهرک سازیها و محاصره غزه را ادامه میدهد.
بنابراين، در چنین شرایطی، ادامه پافشاري بر مذاکره با رژیم صهیونیستی نه تنها ثمره ای برای فلسطینیها نخواهد داشت، بلکه محمود عباس را به عنوان رهبر بی ارادهای معرفی خواهد کرد که همه عمر خود را برای مذاکرات سیاسی بی حاصل گذاشته است.
سوم اینکه محمود عباس دریافته است که تاکنون هیچ گاه چنین اجماع بینالمللی علیه اسرائیل در دنیا پديد نیامده است و امروز نه تنها مخالفان اشغالگری اسرائیل هم چون ایران بر موضع خود استوار ایستادهاند، بلکه کشورهای دیگر آسیایی، اروپایی و آمریکایی نیز به نیت پلید صهیونیستها پی برده و نمونه این آگاهی هم در مشارکت آنان برای فرستادن کمکهای بشردوستانه برای رفع و شکستن محاصره غزه است و محمود عباس هم فرصتی بهتر از سوار شدن بر امواج این حمایتها برای ابراز وجود خود پیدا نخواهد کرد.
و چهارمین عاملی هم که محمود عباس را از پیله همیشگی خود درآورده است، فشار افکار عمومی مردم فلسطین و جهانیان به جنایات رژیمهای صهیونیستی است. رژیم اسرائیل هیچ گاه از لحاظ بینالمللی و از ديد افکار عمومی تا این اندازه منزوی نبوده است.
اگر محمود عباس در این برهه از این انزوا بهره نگيرد، چگونه میخواهد رهبری خود و دنبالهروی آرمانهای فلسطینی را به مردم خودش ثابت کند؟!
اینکه عباس خواهد توانست تشکیل دولت مستقل فلسطینی در شورای امنیت را با وجود وعده آمریکا به وتوی آن، پیش ببرد یا نه و اینکه در صورت تشکیل شدن و یا نشدن دولت مستقل فلسطینی، ممکن است چه سناریوهایی شكل گيرد، خود بحث مفصلی است که در روزهای آینده به آن پرداخته خواهد شد.
اما محمود عباس کیست؟ابومازن از معدود مؤسسان «فتح» ـ جنبش آزادیبخش فلسطین ـ است که از ترور اسرائیلیها و تقدیر مرگ، جان سالم به در برده و زنده مانده است؛ بنابراين، آنچه مسلم است، این که وی هیچ گاه تاکنون در لیست جوخههای ترور «موساد» نبوده، حال آن که بسیاری از مؤسسان فتح یا ترور یا در معرض آن قرار داشتهاند؛ بنابراين، برخی بر این باورند که اندیشههای محمود عباس، او را از لیست ترور بيرون كرده است، به ويژه آن که او از قدیم یک «واقعگرا» تلقی میشد که محصول آن اعتراف به امر واقعی به نام اسرائیل بود!
از روزی که پیمان «اسلو یک» در تاریخ 13/9/1993 ميان اسرائیل و سازمان آزادیبخش فلسطین به امضا رسید، بیشتر کارشناسان فلسطین، انتظار برخورد بین نیروهای لائیک و لیبرال در ساف و جنبش اسلامی در سرزمینهای اشغالی فلسطین را داشتند، اما از دوران ورود یاسر عرفات به فلسطین اشغالی، هر بار با سیاستهای وی و نقش انکارناپذیری که در ایجاد اتحاد بین صفوف فلسطینیها داشت، این امر به تعویق میافتاد.
اما با جانشینی ابومازن و به قدرت رسیدن وی، عملا فردی در ميان نیروهای رهبری ساف و الفتح به قدرت میرسید که از پتانسیل بسیار بالایی برای برخورد با فلسطینیها برخوردار بود و حمایتهای بیدریغ آمریکاییها و اسرائیلیها از وی برای قلع و قمع اسلامگرایان، عملا او را به اندیشههایی خطا کشانده و از همین منظر بود که با به قدرت رسیدن حماس در یک انتخابات آزاد پارلمانی، ابومازن بسیاری از معادلاتش را نقش بر آب دیده و عملا پایههای صلح با اسرائیل را در معاهدات اسلو یک و دو با شکست همراه میدید.