پایتخت ایران اسلامی، اکنون «اینجا» است؛ البته «اینجا» تهران نیست، اینجا ورزشگاه شهدای گیلانغرب است؛ ورزشگاهی که مردم اسلام آباد، سرپل ذهاب و قصر شيرين را در خود جای داده تا با رهبرشان دیدار کنند.
هرچند «اینجا» مرکز کشور نیست، اما دومين شهر مقاوم كشور است با 750 شهيد، 100 شهيد زن، 100 كودك شهيد و 2220 جانباز، 141 آزاده و 18 جاويدالاثر؛ رقمهایی که نسبت مردم را با رهبر انقلاب آشکار میکند.
در «اینجا» دلها پر از هیجان است و نشان مشترک مردمان در این روز، لبخند بر لب و دستهایی است که در ازدحام جمعیت به نشان سلام و برای ابراز مودت به رهبر در بالای سرها تکان میخورند.
بی هیچ تکلف و بدون آداب رسمی، انگار که سالهای سال با هم همکلام بودهاند، با صمیمیتی به ویژه برای رهبرشان، دست تکان میدهند و رهبر هم به این احساسات پاسخ میدهد.
با استقرار رهبر انقلاب در جایگاه، مراسم حالت رسمیتری به خود میگیرد و امام جمعه شهر پشت تریبون میرود و صحبتهای خود را برای خیر مقدم و عرض سلام آغاز میکند.
جمعیت هنوز در حال و هوای ابراز احساسات است، فریاد و شعار و سرودهایی که عدهای میخواهند همخوانی کنند ... شاید برای این که نگفته و نشنیده میتوانند متن صحبتهای امام جمعه جوان را تخمین بزنند، همهمه از میان جمعیت همچنان شنیده میشود.
امام جمعه جوان، سخنان خود را ادامه میدهد، خیلی صریح حرف میزند، از این مساله سخن میگوید که حمایت بیدریغ مردم گیلانغرب از دین، نظام و علما هیچ گاه منوط به آب و نان نبوده و نیست، در غیر این صورت جان خود را به مخاطره نمیانداختند و در مسلخ عشق قربانی نمیکردند.
و پس از مقدمه، یکراست میرود سر اصل مطلب، تعارفات را کوتاه میکند و موضوع صحبتها را با مشکلات مردم تغییر میدهد.
گوشها تیزتر میشود، در کنار رهبر انقلاب، امام جمعه از مطالبات مردم سخن میگوید از تلخیها و از دشواریهای زندگی، از بیکاری، از فقر و از ... .
عدهای فکر میکنند، این سخن شاید جایش هر جایی باشد، الّا اینجا. اینجا سخن از گل و بلبل است و خرمی دل و کامهایی که به دیدار رهبرشان شیرین شده است و نباید این شیرینی را با سخن از مشکلات، تلخ کرد که هر نکته مکانی دارد.
برخی سرها از ناراحتی پایین انداخته میشود و سگرمههایی در هم میرود که نباید اینجا ...
یک چهره در میان جمع اما لبخند میزند. میزبان در مقابل میهمان بر مشکلات تأکید میکند و میگوید: بیکاری مهمترین مسأله این شهرستان است و عدم اشتغال جوانان با استعداد و تحصیلکرده این شهرستان دلمان را به درد میآورد.
همهمه جمع از بین رفته است و مردم ادامه صحبتهای امام جمعهشان را دنبال میکنند. اینجا از سخنان پر طمطراق تعارفات معمول خبری نیست.
امام جمعه «اینجا» موضوع را به مطالبات مردم کشانده است و محسوب نشدن این شهرستان در ردیف مناطق جنگی و بهره نبردن از مزایای معنوی و مادی آن را مورد اشاره قرار میدهد و درباره ایجاد شبکههای سدهای احداث شده و وجود فقر فرهنگی در این شهرستان سخن میگوید.
نجواها آغاز میشود، عدهای توقع داشتند دستکم او به جای این حرفها از ویژگیهای منحصر به فرد و دلاوریهای مردم تعریف کند و مثلا اینکه بگوید: «مردم گيلانغرب از اولين نژاد كردهاي اصيل ايراني هستند كه در تاريخ همواره در مقابل مهاجمين غربي كه درصدد تعرض به خاك ايران بودند، ايستادگي كردند و به همین منوال سخنان را ادامه بدهد، نه اینکه حرف از ناملایمات بزند و از مطالبات و... .
سخنان امام جمعه با تکبیر و صلوات مردم به پایان میرسد و رهبر انقلاب چندین بار با چهرهای متبسم، از امام جمعه تشکر میکنند و در بخشی از سخنان خود نیز اشاره میکنند: «من خوشم آمد از اين كه امام جمعه نيازهاى مردم و نيازهاى شهر را، مسأله خود بداند و دنبال كند».