چندی پیش یکی از سایتهای خبری، بخشهایی از سخنرانی حجتالاسلام پناهیان در مطلبی با نام «پاسخ به ادعای مطهری» را منتشر کرده که این سخنرانی با واکنش دکتر علی مطهری، نماینده اصولگرای مجلس هشتم روبهرو شده است و وی در مطلبی به مطالب مطرح در سخنان حجت الاسلام پناهیان پاسخ داده است که متن کامل پاسخ دکتر مطهری در ادامه میآید:
علی مطهری نوشته است که جناب پناهیان گفتهاند:«برخی از نمایندگان اصولگرای مجلس که از حداقل درایت سیاسی برخوردار نیستند، میگویند كه مجلس نباید تابع اشارات رهبری باشد، بلکه فقط باید تابع فرامین و حکم حکومتی باشد! در حالي كه مجلسي که چنین باشد، به نقطه امید دشمن تبدیل خواهد شد و امنیت و اقتدار کشور را کاهش خواهد داد. به نماینده اصولگرا میگوییم، چرا رسانه بیگانه سخنان تو را پخش میکند، میگوید من نمیدانم چرا این کار را می کند! ما باید ببینیم مواضع کدام یک از نامزدها در بی بی سی با اشتیاق پوشش داده میشود و به اين افراد رأی ندهیم».با گذشت از تعبیر توهینآمیز ایشان که کاش لااقل حرمت لباسی را که پوشیده اند نگه میداشتند، در اینجا در سه بخش به ادعاهای ایشان پاسخ میدهم.
بخش نخست: تفسیر خودساخته آقای پناهیان از ولایت فقیه با تعبیر ایشان که «مجلس نباید تابع اشارات رهبری باشد» و این تعبیر را به اینجانب نسبت دادهاند، نوعی بیاعتنایی بنده به رهنمودهای رهبری به مخاطب القا شده است. سخن من دربارۀ ولایت فقیه که بارها تأکید کرده ام حاوی دو نکته اساسی است: اول این که برای طرح هر موضوعی در مجلس لزومی ندارد ابتدا از نظر موافق رهبری اطمینان حاصل کنیم تا مجلس به یک موجود دست و پا بسته تبدیل شود. بله، اگر رهبری لازم دیدند در مورد مسأله ای امر یا نهی کنند صد در صد اطاعت میکنیم. دوم آن که اگر رهبری نظری (غیر از موارد حکم حکومتی) در باب مطلبی ارایه دادند ـ گرچه معمولا با توجه به تجربیات و بینش های رهبری راهگشاست ـ اما هیچ ایرادی ندارد که کسی نظر مخالفی ابراز کند و الا باید حتی مشاور عالی داشتن رهبری را امری ضد ولایت فقیه تلقی کنیم!
نه فقط در مورد ولی فقیه بلکه حتی در مورد معصومان هم چنین است، یعنی پیامبر (ص) و ائمه ـ علیهم السلام ـ نه تنها اجازه طرح نظر مخالف را می داده اند بلکه گاهی آن را میپذیرفته اند.
داستان حباب بن منذر از مسلمات تاریخ اسلام است. وقتی مسلمانان به جنگ بدر می رفتند، پیامبر(ص) به تشخیص خود لشکر اسلام را در نقطه ای فرود آورد. مرحوم حجت الاسلام دکتر آیتی که به تعبیر شهید مطهری بهترین متخصص در تاریخ صدر اسلام است در کتاب تاریخ پیامبر اسلام چنین نقل می کند:
«حباب بن منذر گفت: ای رسول خدا! آیا خدا فرموده است که در اینجا منزل کنیم و پیش و پس نرویم، یا از نظر تدبیر جنگ هر جا که شایسته باشد می توان فرود آمد؟ رسول خدا فرمود: نه، امری در کار نیست، باید طبق تدبیر و سیاست جنگ رفتار کرد. حباب بن منذر گفت: اگر چنین است اینجا جای مناسبی نیست، بفرمای تا سپاه اسلامی پیش روند و در کنار نزدیکترین چاه به دشمن فرود آیند. رسول خدا پیشنهاد وی را پذیرفت و دستور داد تا سپاهیان اسلامی در کنار نزدیکترین چاه به دشمن فرود آمدند» (تاریخ پیامبر اسلام، ص 259).از جناب پناهیان تعجبی نیست که از این جریانات تاریخی در منابر خود نگویند. تعجب آن است که تا آنجا در تفسیر ولایت فقیه بیراهه روند که صریحا بر خلاف مبانی علم کلام در شیعه و با روشی «اشعری مسلک» می گویند «ولایت از عدالت بالاتر است!». هر طلبه مبتدی که اندک معلومات کلامی داشته باشد، میداند که شیعه بر اساس حسن و قبح عقلی نمیپذیرد که حتی در مورد خداوند بگوییم که عدل آن است که خداوند انجام می دهد بلکه باید گفت چون عدالت است خداوند انجام میدهد.
دلایلی که ایشان در توجیه بالاتر بودن ولایت از عدالت آورده اند به غایت سست و قیاس مع الفارق است. از جمله اینکه چون ایراد مالک اشتر به امیرالمؤمنین (ع) - که معصوم بوده و فعلشان حجت است - در مورد منصب دادن به ابن عباس بر مبنای توهم عدالت خواهی مالک اشتر بوده، پس ولایت از عدالت بالاتر است! این در حالی است که خود آیت الله خامنه ای در سفر اخیر به کرمانشاه طبق گزارش موجود در سایت ایشان «با اشاره به مغالطه عدهای در تعبير حضرت امام مبنی بر ولايت مطلقه فقيه، خاطرنشان كردند: آنها سعی كردند نظر امام را به معنای بیاعتنايی ولايت فقيه به قوانين تفسير كنند، اما امام بزرگوار ملت، ضمن تأكيد بر ولايت مطلقه فقيه، خود بيشتر از همه به رعايت قوانين، اصول، مبانی و جزييات احكام شرعی مقيد بود». تأکید رهبر انقلاب بر التزام رهبری به «قانون» است ولی ولایت فقیه به تقریر آقای پناهیان حتی در چهارچوب «عدالت» هم نمی گنجد!
در اینجا مجال بررسی دیگر استدلالهای مشعشع جناب پناهیان بر اصل بودن ولایت نسبت به عدالت نیست، ولی ممکن است این پرسش برای برخی خوانندگان پیش آید که اگر این حرفها این قدر سست است، چرا هیچ یک از علما در نقد آن سخنی نگفتند با آنکه از تلویزیون هم پخش شد.
پاسخ روشن است: معرکه تبلیغاتی که به دست رسانه های تخریب گر است . قبل از آنکه بفهمند و یا بدانند ناقد چه گفته، همین قدر که مطلع شوند حرف امثال آقای پناهیان را تکرار نکرده در مدت یک روز نه تنها فرد، متهم به ضدیت با ولایت فقیه می شود بلکه جمعیت خودجوش! نیز در مقابل منزلش سبز می شود.
بخش دوم: جنجال و شادی دشمن، تنها ملاک نیست وارد بخش دوم استدلال جناب پناهیان میشوم که هر گاه دشمن مطلبی را با آب و تاب نقل کرد معلوم میشود، آن سخن یا عمل غلط بوده است. پس با توجه به تصویر زیر جای شکرش باقی است که جناب پناهیان یک بار هم که شده جانب عدالت را گرفته و ناخواسته حمله به خانۀ سردار علایی را محکوم کرده اند. این هجوم برای مدت مدیدی پر بیننده ترین خبر «بی بی سی» را تأمین کرده بود.
مثالها از این دست بی شمار است. آیا جناب پناهیان ندیدند همۀ رسانههای دشمن چگونه حکم حکیمانۀ حکومتی رهبر انقلاب در لغو عزل وزیر اطلاعات را ناشی از اختلاف در بالاترین سطح حکومت دانسته و جنجال خبری به راه انداخته و شادی ها کردند؟ آیا ایشان با همین استدلال این اقدام نجات بخش رهبر بزرگوار انقلاب را هم ـ که نمونه بارزی از ایستادن در برابر استبداد بود ـ محکوم می فرمایند؟!
بخش سوم: سخنی با برخی جوانان پاک و انقلابیاما سخنی با برخی جوانان حزباللهی. شهید مطهری در کتاب علل گرایش به مادیگری یک علت مهم رو گرداندن غرب از دین و مذهب را تصویر غلط از رابطه حاکم با مردم میداند. سخن من دقیقا همان حرف شهید مطهری است؛ اما افسوس که برخی جوانان پاک و انقلابی می پندارند امثال آقای پناهیان درک عمیقی از معارف اسلامی داشته و به جای خواندن کتب شهید مطهری معلومات خود را از منابر این چنینی می گیرند. شهید مطهری مینویسد:
«عده ای در استدلالهای خود برای اینکه پشتوانهای برای نظریات سیاسی استبداد مآبانه خود پیدا کنند به مسأله خدا چسبیدند و مدعی شدند که حکمران در مقابل مردم مسئول نیست، بلکه او فقط در برابر خدا مسئول است ولی مردم در مقابل حکمران مسئولند و وظیفه دارند. مردم حق ندارند حکمران را بازخواست کنند که چرا چنین و چنان کرده ای؟». (مجموعه آثار ج1، ص 553)
آنگاه شهید مطهری به کلام امیر المؤمنین(ع) استناد میکند (این از همان فرازهایی است که یافتنش در سخنرانی های جناب پناهیان آسان نیست):
«
حق تعالی با حکومت من بر شما برای من حقی بر شما قرار داده است و شما را همان اندازه حق بر عهده من است که مرا بر عهدۀ شماست. حق همواره دو طرفی است؛ کسی را بر دیگری حقی نیست مگر اینکه آن دیگری را هم بر او حقی است. و اگر کسی باشد که بر دیگران حق دارد و دیگران بر او حقی ندارند او تنها خداست و آفریدگانش را چنین مزیتی نیست، زیرا او بر بندگانش توانایی و قدرت دارد و قضای گوناگون او جز بر عدالت جاری نمی گردد» (نهج البلاغه، خطبه 207 . در اینجا هم می بینیم نکته پیشین که کار خداوند هم در چهارچوب عدالت است در جملۀ آخر مورد تأکید حضرت است و ایشان حتی در مورد خداوند و یا الوهیت نمی فرماید فوق عدالت است! چه رسد به ولایت).با وجود تأکید امیرالمومنین بر دو طرفه بودن حق، آیا هرگز دیده ایم امثال آقای پناهیان و یا جبهه پایداری یک بار هم که شده درباره «حق مردم بر ولی فقیه» سخن بگویند؟
آری، هم ضد انقلاب و بی بی سی و هم امثال جبهۀ پایداری و جناب پناهیان هر دو ولی فقیه را فردی جلوه می دهند که نمی توان در برابر سخن او حرفی زد با این تفاوت که گروه اول مغرضانه ولی فقیه را فردی مستبد و ظالم معرفی می کنند و گروه دوم با بی توجهی ولایت فقیه را تا حد استبداد عادل تنزل می دهند.
این تنها برخی فرمایشهای پیامبر(ص) و امیر المؤمنین(ع) نیست که در سخنان جناب پناهیان اثری از آن پیدا نمی شود بلکه هر گاه مطالبی از رهبر بزرگوار انقلاب به مذاق جناب ایشان خوش نیاید، نمودی در سخنانشان پیدا نمی کند.
بیشک، هر مریدی ابتدا در رفع «خون دل» مرادش میکوشد، حال عدالت بالاتر از ولایت باشد یا پایینتر. وقتی ولی فقیه عادل فرمودند قضیه حمله به کوی دانشگاه دل انسان را خون میکند، ایشان چه میزان پیگیری فرمودند؟ در تبیین سخنان بسیار روشنگرانه رهبری در سفر کرمانشاه دربارۀ ولایت فقیه چقدر کوشیدند؟ آنجا که گفتند: «نمايندگان مجلس و مسئولان قوه قضاييه با اختيارات كامل و قانونی، وظايف خود را انجام میدهند و ممكن است تصميماتی بگيرند كه رهبری با آن مخالف باشد اما رهبری نه حق دارد نه میتواند و نه قادر است كه در اين مسائل دخالت كند مگر در جايي كه اتخاذ سياستی، به كج شدن راه انقلاب منجر میشود كه طبعا در اين هنگام به مسئوليتهای خود عمل خواهد كرد».
باید هشیار بود که وقتی کسانی به طرزی غیرمعمول جایگاه ولایت فقیه را بالا بردند (جایگاهی که هیچ یک از بزرگان و از جمله رهبر انقلاب آن را نمی پذیرند) و بیش از اندازه «ولایت، ولایت» کردند، شاید انگیزه هایی از جمله دو مورد زیر در کار باشد:
افرادی هستند که پروندههای رسیدگی نشده دارند و میخواهند در جامعه حالتی روانی به وجود آورند که نام آنان یادآور ولایت فقیه باشد و هر نوع مخالفت با آنان نفی رهبری تلقی شود تا بلکه بتوانند از این طریق از به جریان افتادن پرونده هایشان جلوگیری کنند.
دومین گروه، کسانی هستند که در شرایط کنونی میخواهند از طریق مبالغه در جایگاه ولایت فقیه، با استفاده از احساسات پاک جوانان انقلابی پست و مقامی برای خود دست و پا کنند و البته خوشبختانه جناب پناهیان از هیچ کدام از دو گروه فوق نیستند.
من جوانان پاک و مؤمنی را که خالصانه بنده را ضد ولایت فقیه معرفی کرده و گاهی از توهین مستقیم و چشم در چشم نیز فروگذار نکرده اند بخشیده و خواهم بخشید، اما از آنان تقاضا دارم به جای حرفهای سطحی به دنبال مطالعه عمیق باشند. آنگاه روشن خواهد شد که آیا ولایت فقیه آن چیزی است که شهید مطهری می گوید و در کلام رهبر بزرگوار نیز وجود دارد یا آنچه برخی فتنه بازان به خورد جوانان پاک و انقلابی میدهند.
خود قضاوت کنید: ما در اسلام حق داریم از عملکرد خداوند پرسش کنیم که مثلا چرا فلان کودک معلول به دنیا آمد؟ چرا در عالم، شر وجود دارد؟ از عملکرد پیامبر(ص) پرسش کنیم که چرا حضرت، همسران متعدد داشتند؟ درباره عملکرد امامان معصوم پرسش کنیم که چرا امام حسن (ع) صلح کرد و چرا امام رضا (ع) ولایتعهدی مأمون را پذیرفت؟ شیعه که مکتبی عقل گراست به این پرسشها افتخار کرده و آن را تضعیف الوهیت، نبوت و امامت نمی داند. اما نوبت به ولایت فقیه که میرسد یکدفعه افرادی مانند آقایان پناهیان، روانبخش، رسایی و بی ریا در قامت اسلام شناس وارد شده و می گویند فقط از اطاعت مطلقه حرف بزنید و طرح هر پرسشی تضعیف و بلکه ضدیت با ولی فقیه است!
علاقه من به نظام و ولایت فقیه از این افراد اگر بیشتر نباشد کمتر نیست. من پیکر در خون غلتیده و سر سوراخ شده پدر خود را که در بیست و یک سالگی دیده ام همچنان در برابر چشم دارم. هنوز از یادآوری صحنه ای که دستان استاد از فرط ناراحتی از شنیدن سخنان آشوری (از بنیانگذاران فرقان) درباره قرآن میلرزید به خود میلرزم، اما نمیتوانم درباره انحراف در تفسیر ولایت فقیه ساکت بمانم. من به فضل خداوند برای دفاع از نظام اسلامی و جایگاه واقعی ولایت فقیه که بزرگانی چون شهید مطهری و رهبر انقلاب در تبیین آن کوشیده و میکوشند و ثمره آن دیندار ماندن جوانان است، تهمتها را به جان خواهم خرید و تا زمانی که قلبم در سینه میتپد در صحنه خواهم بود.
متن جوابیه حجت الاسلام پناهیانبسم الله الرحمن الرحیم
جناب آقای علی مطهری سلام علیکم و رحمة الله و برکاته
از آنجا که شما در مرقومۀ خود مطالبی را به بنده نسبت دادهاید که صحیح نبوده، و ضمن آن برخی از دیدگاههای خود دربارۀ ولایت فقیه را که قابل نقد میباشد بیان فرمودهاید، به این وسیلۀ نکاتی را در پاسخ به فرمایشات جنابعالی متعرض میشوم. این نامه نه برای اهمیت داشتن رفع اتهام، که به دلیل امکان سوءاستفاده از مطالب شما و شبهاتی که مطرح فرمودهاید و اهمیت دیگر مطالبی که ظاهراً به سرعت و طبیعتاً توأم با بیدقتی از جانب شما بیان شده، نگاشته میشود.
مقدمتاً باید بگویم بنده همیشه ارزشمندترین فائدۀ هر رخداد سیاسی، خصوصاً انتخابات را، رشد سیاسی و بصیرت جامعه میدانم؛ و خوشحالم از اینکه این گفتگو موجب رونق این فایدۀ مهم گردد. برای بنده مهمتر از اینکه چه کسانی به مجلس راه یابند، شفافیت و سلامت هر چه بیشتر فضای سیاسی جامعه اهمیت دارد. چون چنین فضای روشنی دیر یا زود جلوی عوامفریبیها را خواهد گرفت و موجب ثبات هرچه بیشتر جامعه در صراط مستقیم انقلاب خواهد شد.
طبیعی است سخن دربارۀ آنچه شما فرمودهاید مجال بیشتری میطلبد و ممکن است در این مختصر حق مطلب ادا نشود. لذا پیشاپیش از مجمل بودن برخی نکات و نیز طولانی شدن کل نوشته، از جنابعالی و خوانندگان محترم پوزش میطلبم.
در همین آغاز کلام به عرض میرسانم که بنده احترام شما را خصوصاً به دلیل پدر بزرگوارتان لازم میدانم و امیدوارم شما نیز تحمل شنیدن سخن مخالف را داشته باشید.
*** 1- دربارۀ تبدیل شدن مجلس به یک موجود دست و پا بسته ***
ابتدا فرمودهاید: «برای طرح هر موضوعی در مجلس لزومی ندارد ابتدا از نظر موافق رهبری اطمینان حاصل کنیم تا مجلس به یک موجود دست و پا بسته تبدیل شود.» برای روشن شدن اذهان عمومی عرض میکنم که اساساً رهبری معظم در اکثر مواردی که از ایشان تقاضای دخالت میشود حتی از بیان نظر خود پرهیز مینمایند و به شدت به گردش امور طبق روال طبیعی و قانونی معتقد و ملتزم هستند؛ و حتی از اختیارات خود تا آنجا که بر مصالح عالی نظام خللی ایجاد نشود، استفاده نمیکنند، و بر این امر مراقبت و عنایت خاص دارند. نه تنها مجلس شورای اسلامی، بلکه مجمع تشخیص مصلحت و یا شورای عالی انقلاب فرهنگی را، که اعضاء آن را خود انتخاب میکنند، نیز غالبا در تصمیمات خود آزاد میگذارند، و به تشخیصهای مسئولین و قانونگذاران احترام میگذارند. اگرچه رهنمودهای کلی خود را بیان داشته و بر اجرای آنها نظارت دقیق دارند.
این مطلب را به آن دلیل عرض کردم که خوانندگان متن شما تصور نکنند گروهی دائم به دنبال کسب نظر از ایشان در امور غیر مهمه هستند، و رهبری هم دائماً در حال اظهارنظرهای غیرضروری میباشند. این القاء فرمایش شماست و اجحافی بزرگ در حق نظام و رهبری است. در چنین موقعیتی سخن شما ضمن ایجاد ذهنیت تقابل موهوم اختیارات مجلس و رهنمودهای رهبری، برای بعضیها پز استقلالطلبی برای مجلس را به همراه دارد، که مسلماً ضمن متهم ساختن سیرۀ رهبری، فریب افکار عمومی را به همراه خواهد داشت و حرمت شرعی دارد. خصوصا اگر برای رای آوردن باشد.
سخن شما در استقلال مجلس در برابر نظرات رهبری، خصوصاً به دلیل تکرار آن و بلند گفتن آن، و به دلیل تعارض آن با واقعیت، ابتداءً سخن بیهودهای است، و سپس القاء غلط دارد. و پس از آن زمینۀ بیاعتنایی فرصتطلبان به همان اشارات و رهنمودهای کلان رهبری را فراهم میکند. اینچنین میشود که دشمنان کلام شما را تکرار میکنند و دوستان به آن اعتراض میکنند.
یک نمونه از این سیرۀ رهبری را بنده ـ که اتفاقاً کمتر هم خدمت بزرگان میرسم ـ یکبار در حضور خود شما تجربه کردم. وقتی که شما در حضور ایشان و جمعی دیگر، از وضع فرهنگی دولت به خصوص در اهمال دولت در برخورد با بیحجابیها انتقاد کردید، ایشان به شما با این مضمون پاسخ دادند: شما از راهکارهای نظارتی و قانونی خودتان در مجلس برای اصلاح امور استفاده کنید. چرا به من میگویید؟ من هم به سهم خودم پیگیری میکنم.
*** 2- چرا ما بر انتقاد از رهبری تاکید نمیورزیم؟ ***
ولی آنچه درباره انتقاد رهبری گفتهاید، همه اتهاماتی است که به نیروهای معتقد به ولایت وارد کردهاید. ما آنچه رهبری در باب انتقاد فرمودهاند نیز قبول داریم. ولی شما علی القاعده باید آداب و شرایط آن را هم بدانید. خود شما در جایی اجمالا گفتهاید: باید ابهت و احترام رهبری حفظ شود(مصاحبه با خبرآنلاین)؛ اما لازم است در باب این آداب چند جملهای به عرض برسانم:
چون رهبر عزیز ما بسیار انتقادپذیر هستند، تصور میکنم هرکس صادقانه انتقادی دارد میتواند بدون بوق و کرنا به ایشان ارائه نماید؛ و یقین داریم ایشان از کنار هیچ سخن کارشناسانهای بیتفاوت عبور نمیکنند. مگر آنکه کسی مقاصد دیگری از علنی کردن انتقاد خود داشته باشد که معمولا چنین مقاصدی شوم و پلید به نظر میرسد. مثل اینکه بعضیها مایلند از این طریق کسب وجاهتی کنند و یا به تضعیف جایگاه رهبری برای تسهیل نیل خود به منفعتطلبیهایشان بپردازند. در این میان کسانی هم هستند که بازیخوردگان صحنۀ سیاستند و از سر صدق به اشتباه میافتند و به نفع دیگرانی که پشت صحنهاند به میدان فرستاده میشوند.
ضمن آنکه ایشان انتقادات علنی را هم همیشه بزرگوارانه مورد مداقه قرار دادهاند و بردبارانهتر از هرکس برخورد کردهاند. و زمینۀ طرح انتقاد را هم فراهم نمودهاند، و حتی مانع از حذف آن از رسانه نیز شدهاند. البته مردم هوشمند ما هم اهل قضاوت و داوری دربارۀ انتقادات مطرح شده نیز میباشند. چه بسا کسی از رهبری به صورت علنی انتقادی را مطرح نماید و خود مردم نه تنها این انتقاد را وارد ندانند بلکه به اغراض و امراض احتمالی پشت صحنۀ آن پی ببرند و پاسخ دندانشکنی به انتقاد کننده بدهند. طبیعی است در چنین صورتی شما نمیتوانید مردم را از قضاوت دربارۀ انتقادکنندگان منع نمایید.
دیگر اینکه کوبیدن بر طبل انتقاد از رهبری را رفتاری ابتداءً بیهوده و سپس مغرضانه میدانم؛ چرا که ایشان را شخصیتی بسیار انتقادپذیر میدانم؛ و بلکه تا آنجا که شخص بنده تجربه کردهام ایشان بیشک «انتقاد پذیرترین» فرد سیاسی این مملکت هستند.
ضمن آنکه ما و شما میدانیم هرکسی شایستگی انتقاد از رهبری را ندارد و بیان مسائل پیچیده نیز معمولا بیشتر به عوامفریبی میانجامد تا اصلاح امور. کسی که پیشینۀ سوء او معلوم است و انحراف افکارش پیداست و عملکردش بدتر از گفتارش میباشد، و یا از اطلاعات کافی برخوردار نیست، انتقاد او از ارکان نظام چه ارزشی دارد و عرصۀ سیمرغ چه جولانگاه اوست.
به اضافه اینکه تاریخ منتقدین از رهبری هم نشان داده است آنان که دیروز بر این امر اصرار میورزیدند اکثراً امروز دین و ایمان هم ندارند چه رسد به اعتقاد به نظام، و در آغوش دشمنان این نظام مشغول خوش رقصی میباشند.
شاید تفاوت ما با شما این باشد که اگر کسی انتقادی از رهبری کرد ما در بررسی صحت و سقم سخن او و نیز قصد و غرض احتمالی او موشکافانه دقت به خرج میدهیم تا به سهولت کسی نتواند از اقتدار نظام بکاهد. اگر سخن سخیفی بود به سهم خود برای تنویر افکار عمومی مقابل انتقادکننده با منطق و برهان، مانند هر حقطلبی میایستیم؛ و معتقدیم سخن باطل گفتن در مقام انتقاد از رهبری مصونیت از نقد نمیآورد. و اگر مبانی انتقادش غلط بود به روشنگری علیه مبانی او میپردازیم و به اندازهای که میتوان اطمینان حاصل کرد که انتقاد باطل کسی به صورتی مکارانه مصالح نظام را نشانه گرفته است و بوی نفاق میدهد، علیه او فریاد میزنیم. کاری که کمتر از شما دیدهایم. و اگر ببینیم انتقاد او بهانهایست تا جامعه را به تشنج بکشاند و نظام را سست نماید، تا پای جان و تا آنجا که قانون اجازه میدهد با او مقابله میکنیم. و این فعالیت را یاری نظام میدانیم. هر چند در مواردی مانند سخنان سخیف آقای علایی، تظاهرات در مقابل خانۀ ایشان ضرورتی نداشت و تنها سوژهای چند روزه به دست دشمن داد. و اگر کسانی مثل حضرتعالی اشتباهات فاحش او را درمییافتید و او را نقد میفرمودید شاید دیگر کسی ضرورتی برای فریاد کشیدن بر سر او احساس نمیکرد.
البته باید دربارۀ فرق انتقاد و تخریب در جایی مفصلا گفتگو کنیم، تا جلوی برخی عوامفریبیها و غربزدگیها گرفته شود. و دربارۀ احکام مربوط به تکلیف ولی فقیه در پذیرش و یا عدم پذیرش رای دیگران در شرایط گوناگون نیز باید جداگانه سخن گفت تا حقائق مهمتری آشکار شود.
راستی شما و همفکران شما که اینقدر انتقاد به رهبری را که نوعی نظارت بر رفتار ایشان است، تکرار میفرمایید، چرا در جریان طرح نظارت خودِ مجلس بر نمایندگان مجلس، میفرمودید: «سند رقیت و بردگی خود را امضا نکنیم»؟نامه اصلاحطلبان فتنهگر به شما در دفاع از زندانیان فتنه و همچنین دفاع از بیانات شما در باب انتقاد از رهبری که اخیرا انتشار یافته، جریانش چیست؟ بنده وقتی این نامه را دیدم، یاد شکواییههای اعضای تروریست سازمان منافقین به آقای منتظری افتادم. آنها نیز قبل از اجرای حکم اعدام که به دستور شخص امام و پس از جنایتهای آنها در کشتار مردم صادر شده بود، چنین مظلومنمایانه به منتظری استغاثه میکردند و او نیز فریب میخورد. امیدواریم شما فریب نخورید.
آیا شما این کلمات امام را دقیقاً مرور کردهاید: «غلط میکنی قانون را قبول نداری! قانون ترا قبول ندارد. نباید از مردم پذیرفت، از کسی پذیرفت، که ما شورای نگهبان را قبول نداریم. نمیتوانی قبول نداشته باشی... بعد از اینکه یک چیزی قانونی شد دیگر نق زدن در آن، اگر بخواهد مردم را تحریک بکند، مفسد فیالارض است؛ و باید با او دادگاهها عمل مفسد فیالارض بکنند.» (صحیفه امام،ج14ص377) «بستن بازار در هر جا و راه افتادن در کوچه و محلهها بدون اینکه از طرف وزارت کشور اجازه داده شده باشد، این انحراف است و محرّم (حرام) است و قوای انتظامی و نظامی و پاسداران و بسیج و تمام ملت موظفاند، شرعاً مکلفاند به تکلیف الهی که جلوگیری از این مفسدهها بکنند.» (صحیفه امام،ج14ص318) چرا شما در فتنه اینچنین موضعگیری نکردید؟ راستی علت علاقه شدید بیبیسی فارسی، رادیو اسرائیل و صدای آمریکا به مواضع و فرمایشات شما چیست؟
ضمن اینکه اگر شما ما را متهم میکنید به ندیده گرفتن فرمایشات حضرت آقا دربارۀ جواز انتقاد از رهبری، که اتهام ناروایی است، من برای شما یادآوری میکنم سخن ایشان را که در پاسخ به سوالی در همین زمینه فرمودند: «... شما میگویید چرا به رهبری انتقاد نمیکنند! اوّلاً که عیبجویی از رهبری مگر چه حُسنی دارد؟ رهبریای که در نظام جمهوری اسلامی اشارهی انگشتش باید بتواند در یک لحظهی خطرناک و حسّاس، مردم را به جانفشانی وادار کند، آیا این مصلحت است که یک نفر به میل خودش بیاید بایستد و بدون حق و بدون موجب، نسبت به او بدگویی کند؟! آیا این به نظر شما کار خیلی خوبی است؟! این کار بد است؛ رواج نداشته باشد، بهتر است.» (12/ 04/ 1377- جلسۀ پرسش و پاسخ با مدیران مسؤول و سردبیران نشریات دانشجویی)
البته شما باید به کامل کلام ایشان که در پاسخ به سوال درباره انتقاد از رهبری بیان فرمودهاند، مراجعه بفرمایید. تا برایتان معلوم شود هرکسی میخواهد باب انتقاد را بگشاید، باید بتواند باب عیبجویی را ببندد، والا نتیجهای جز بیبند و باری و هرج و مرج در جامعه نخواهد داشت. و یقیناً منتقد دلسوز و عاقل هیچگاه زمینۀ پدید آمدن چنین نتیجهای را فراهم نمیکند.
*** 3- تفاوت انتقاد از رهبری با مشورت دادن ***
شما انتقاد از رهبری را عین مشورت دادن به او گرفتهاید و این تشبیه غلطی است. گفتهاید اگر انتقاد کردن غلط است پس مشورت دادن هم غلط است. در حالیکه فرق بسیاری بین مشورت دادن و انتقاد کردن هست که امید است نظر خود را اصلاح بفرمایید. «انتقاد» بعد از این است که کسی عملی را انجام داده و یا رأیی را اعلام کرده، ولی مشورت مربوط است به قبل از اقدام. و شما خوب میدانید مقام معظم رهبری بیشترین بررسیهای کارشناسانه و رایزنیهای عالمانه را برای کوچکترین رهنمودها و راهبردهای خود به کارمیگیرند. لذا اگر کسی بر ضرورت مشورت دادن به رهبری به گونهای مبالغهآمیز در جامعه حرف بزند، برای هر شنوندهای اینگونه القا میشود که ایشان مشورتپذیر نیستند، و این ظلم بزرگی است. شما گفتهاید اینها مشورت دادن به رهبری را ضدیت با ولایت فقیه تلقی میکنند، شما واقعا تا این حد دیگران را میتوانید نادان فرض نمایید که چنین اتهاماتی را در حق ایشان روا بدارید؟
*** 4- دربارۀ انتقاد از معصومین(ع) ***
دربارۀ انتقاد از معصومین(ع) هم جای بحث مفصلی دارد که چنین مواردی اکثراً در مقام آموزش و رشد امت بوده است و نیز در مواردی است که به بیان حکم خدا و یا اجرای فرامین الهی مربوط نباشد. والا شما خوب میدانید هیچ شیعهای به صورت مطلق انتقاد از معصوم(ع) را صحیح نمیداند. اما آنچه را شما از قطعات تاریخ امثال «حباب» فرمودید ما نیز دیدهایم و گفتهایم. ولی چون اکثر کسانی که در تاریخ از پیامبر(ص) و امیرالمؤمنین(ع) انتقاد میکردند از منافقین بودهاند، لذا آنان را بیشتر بیان کردهایم. همچنین مواردی را هم دیدهایم و گفتهایم که معصومین(ع) چنین یارانی هم داشتهاند که نسبتشان با معصوم(ع) از نسبت حضرت موسی(ع) با خضر(ع) بهتر بوده است.
مانند «حضین ربعی» در جنگ صفین که در میان گفتگوی یاران امیرالمؤمنین(ع) در حضور آن حضرت برای پذیرش حکمیت یا ادامۀ جنگ، برخواست و گفت: «ای مردم، به راستی این دین بر پایه تسلیم نهاده شده، پس با قیاس آن را پراکنده نکنید و با دلسوزی بیجا نابودش مسازید. ... ما در میانه خویش دعوتکنندۀ بر حقّی داریم که ورود و خروجش را در هر معرکه و در هر مورد دیده و ستودهایم، و او در گفته خویش راستین و بر کردۀ خود امین است، پس اگر او گوید: نه، ما نیز گوییم: نه، و اگر او گوید: آری، ما نیز گوییم: آری.» (ثُمَّ إِنَّ الْحُضَیْنَ الرَّبَعِیَّ...؛ وقعة الصفین/485؛ و ترجمه آن با نام «پیکار صفین»، ترجمه: پرویز اتابکی)
یا مانند آن شیعۀ تنوری که وقتی امام صادق(ع) به او فرمود: کفشت را در بیاور و داخل تنور شو، بدون تامل این کار را کرد، و به شخصی که از خراسان آمده بود و حضرت را به قیام دعوت میکرد، فرمود: در خراسان شما چندتا از اینگونه شیعیان دارید؟ گفت: یکی هم نیست! (فَقَالَ لَهُ الصَّادِقُ ع: أَلْقِ النَّعْلَ مِنْ یَدِکَ وَ اجْلِسْ فِی التَّنُّورِ...؛ (مناقب ابن شهر آشوب، ج4، ص237)
و مانند عبدالله بن ابی یعفور که به امام صادق(ع) عرض کرد: اگر شما اناری را دو نیم کنی و بگویی نیمی از آن حلال و نیمی دیگر حرام است، من شهادت میدهم که همینگونه است و حضرت دو بار به او فرمودند: «رَحِمَکَ اللَّهُ رَحِمَکَ اللَّهُ»(رجال کشی/249).
آیا به نظر شما ایرادی دارد بهجای آنکه منتقدین معصومین(ع) (نه مشورت دهندگان) را مورد توجه ویژه و الگو قرار دهیم و بر طبل جواز انتقاد بر معصوم(ع) بکوبیم، شیعۀ تنوری را تبلیغ کنیم و مبانی آن را بیان کنیم؟ آیا ایرادی دارد که چنین قلههایی را جوانان بامعرفت ما بهتر میپسندند؟ شما چرا ناراحت میشوید آسیبهای انتقاد از معصومین(ع) را ذکر کنیم که این یک واقعیت بوده است که اکثر انتقادکنندگان یا از منافقان بودند و یا از معاندان شدند؟
*** 5- دربارۀ حق مردم بر ولی بر اساس روایتی از امیرالمومنین(ع) ***
اما دربارۀ «حق مردم بر ولی بر اساس روایتی از امیرالمومنین(ع)» چند سال پیش در دانشگاه امام صادق(ع) تصریح داشتهایم، اما در این باره چه زمانی باید تاکید ورزید؟ آیا اگر حقی ضایع نشده باشد بر طبل «حق مردم بر ولی» کوبیدن یک فریب برای شوراندن مردم و یا القای فضای نامطلوب سیاسی نیست؟ آیا شما یادتان نیست وقتی کسانی امثال سروش و اصلاح طلبان به خارج گریختند، ابتدا همینگونه، بدون آنکه جایی داشته باشد، بر حق مردم در مقابل ولی تاکید افراطی میکردند؟ آیا شما متوجهید در زمانی که فتنهگران و دشمنان میخواهند نظام را به خوردن حق مردم متهم کنند، تاکید زیادی بر این اصل چه بار سیاسی دارد؟
جوانان ما از درک سیاسی بالایی برخوردارند و نه تنها معنای «کَلِمَةُ حَقٍّ یُرادُ بِهَا الباطِل» را میدانند بلکه مصادیق آن را هم میشناسند. لذا برخی از کلمات شما را تا در کنار کلمات آنان میبینند، برنمیتابند و دردمندانه شما را ضد ولایتفقیه مینامند و البته چنین اتهامی نارواست، ولی به سخنان خود نیز توجه بیشتری بفرمایید. حتماً شما بهتر از بنده میدانید کافی است کلمۀ حقی در جای خود بیان نشود، به گونهای که نتوان به صورت معقول از ارادۀ حقِ آن دفاع کرد، در این صورت مصداق «یراد بها الباطل» قرار خواهد گرفت. شما در کتابخانه مشغول مباحثۀ علمی نیستند، بلکه در صحنۀ سیاست مشغول اعلام موضعید. پس باید تمام لوازم باطل سخن صحیح نابجای خود را بپذیرید.
بنده به صورت جدی نگران این مطلب هستم که بیانات شما در زمینههای فوق، حلقهای از سلسله بافتههای ضد رهبری باشد که در انواع نامهنگاریها، صحبتهای تلویزیونی و سایتها رواج پیدا کرده است. و حکایت از یک برنامۀ حسابشده در پشت پرده دارد که نوعاً از جانب نیروهای سابقاً اصولگرا مطرح میشود. نمیدانم اینگونه سخنان ضعیف، که مدتی است به حاشیه زدن علیه رکن اساسی نظام ما مشغولند، دنبال چه اهدافی هستند؟ و اینگونه حرکات در کدام اتاق فکر برنامهریزی شده است؟
شاید یکی از فرقهای اساسی ما و شما در این باشد ما ولایت را مهمترین حافظ حق و منافع مردم میدانیم و معتقدیم ولی فقیه بیش از هر عنصر دیگری از قبیل رسانهها، نخبگان سیاسی و یا احزاب تضمینکننده و تحقق دهندۀ حقوق مردم میباشد. به همین دلیل تصور میکنیم وقتی بر اقتدار ولایت تاکید مینماییم، عامل ضمانت احقاق حق مردم را نیز تقویت کردهایم. جوامع دمکراتیک غربی با وجود رسانههای به اصطلاح آزاد و احزاب به اصطلاح مردمی و نخبگان سیاسی به اصطلاح منتخب مردم، کجا توانستهاند حقوق مردم را حفظ نمایند؟
*** 6- دربارۀ ملاک بودن استقبال دشمن از مواضع اشخاص ***
اما دربارۀ اینکه عرض بنده را مردود شمردهاید که گفتهام «ما باید ببینیم مواضع کدام یک از نامزدها در بیبیسی با اشتیاق پوشش داده میشود و به این افراد رأی ندهیم» و گفتهاید استقبال دشمن ملاک نیست، متاسفانه بنده نمیتوانم نظر شما را قبول کنم.
اولا به دلیل نظر حضرت امام(ره) که برایم حجت است؛ که فرمودهاند: «و ما هم نباید توقع داشته باشیم که اینها برای ما خوب بگویند، اگر خوب بگویند، معلوم میشود ما خیانتکاریم! ... اگر چنانچه امریکا از ما تعریف کند و روزنامههای امریکا از ما تعریف کنند، آن وقت است که باید مردم بگویند این چه است قضیه؟»(صحیفه امام، ج9، ص527) و در جای دیگری فرمودهاند: «منحرفین هرچه شما را بدگویی کنند برایتان بهتر است. مصیبت آن وقت بود که از شما تعریف کنند. اگر چهار مرتبه امریکا ... تعریف کنند از یک کسی، تعریف کنند از یک چیزی، وقتی تعریف کردند، مردم میفهمند این عیبی دارد که اینها تعریف میکنند از او، لکن خدا خواسته است که اینها نفهمند.»(صحیفه امام، ج17، ص250-بیانات در جمع نمایندگان مجلس)
ثانیاً به این دلیل که جدا از اتکاء به فرمایش حضرت امام هر عاقلی میتواند بداهت این موضوع را درک نماید؛ و شما نیز دلیلی بر مدعای خود نیاوردید، جز مثالهایی که قیاس مع الفارق است و ربطی به مانحن فیه ندارد. مانند نامۀ مقام معظم رهبری برای ابقای یک وزیر که بازتاب گستردهای در رسانههای بیگانه داشته است. آیا شما واقعاً تشخیص نمیدهید که خوشحالی دشمنان ما دربارۀ این نامه بخاطر چه بوده است؟ آیا خوشحالی رسانههای دشمن به خاطر برخورد مقتدرانه و حکیمانۀ رهبری بوده است یا بخاطر اینکه تصور کردهاند در بالای نظام، ساز مخالفت با رهبری وجود دارد؟ شکی نیست که دشمنان ما به هرگونه مخالفتی که با رهبری باشد، اشتیاق فراوان دارند و این خبر را هم به همین دلیل منعکس میکردند. مواضع شما را هم به همین دلیل در بوق و کرنا میکنند. شما مطمئن باشید هرگاه سخنی ناصواب بگویید و یا حتی سخن صحیحی را نابجا بگویید، بهویژه اگر بوی مخالفت با رهبری بدهد، مورد اشتیاق دشمن خواهد بود و محل امید دشمنان قرار خواهید گرفت که امیدوارم همۀ آنان را ناامید بفرمایید.
*** 7- دربارۀ تأکید بیش از اندازه بر ولایت ***
اما اینکه فرمودهاید: هر کس ولایت ولایت کند حتماً مشکلی دارد که بیش از اندازه بر ولایت تاکید میکند، باید به عرض برسانم: طبق بررسیهای انجام شده در وصیتنامههای شهدا، همانطور که به طور متوسط در هر وصیتنامهای چهار مرتبه ذکری از اباعبدالله(ع) و کربلا به میان آمده است، چهار مرتبه هم بر ولایت فقیه تاکید و تصریح شده است.(ماهنامه معرفت/شماره 65/ص117) من نمیدانم چرا شهدا در اوج صفای باطن و نورانیت ضمیر که وصیتنامه مینوشتند اینهمه بر ولایتمداری تاکید میکردند؟ آیا آنها در آستانۀ شهادت از تعادل خارج میشدند یا به اوج تعادل میرسیدند؟
ضمن آنکه حتماً روایت «لَمْ یُنَادَ بِشَیْءٍ کَمَا نُودِیَ بِالْوَلَایَة»(کافی،ج2 ص18) را هم شنیدهاید. ضمناً باید در آینده دربارۀ اندازۀ تاکید بر ولایت و تکرار آن با هم سخن بگوییم تا مقدار متعادل آن معلوم شود. سخن گفتن دربارۀ ولایت و بیان حکمتها و اسرار آن تازه در جامعۀ ما آغاز شده است و شما در مقابل چشمهای حیرتزدۀ دشمنان ولایت خواهد دید که چگونه این اصل نورانی جهانگیر خواهد شد و به هیچوجه با ندانمکاریهای شما و همفکرانتان تضعیف نخواهد گردید.
*** 8- دربارۀ تقدم «تثبیت ولایت» بر «اجرای عدالت» در فرمایش امیرالمؤمنین(ع) ***
اما آنچه به عنوان انحرافات عقیدتی بنده در سخنرانی فاطمیه، بهار امسال، مطرح فرمودید: که بنده اشعری مسلک شدهام و از عقائد شیعی عدول کردهام و «ولایت را بالاتر از عدالت دانستهام»، محض رفع سوء تفاهم به عرض میرسانم بنده نه تنها چنین سخنی نگفتهام بلکه حرفی که بشود چنین برداشتی از آن کرد را هم بر زبان نراندهام؛ و تاکنون جز چند رسانۀ ضدانقلاب کسی چنین برداشتی از سخن بنده نداشته است و علماء بسیاری از بندۀ حقیر بخاطر آن سخنرانی تشکر کردهاند. بنده در آن سخنرانی گفتهام: «تثبیت ولایت» بر «اجرای عدالت» مقدم است و سند به قول شما به غایت سست بنده هم نص صریح کلام امیرالمومنین(ع) بوده است که در پاسخ به معاویه که «اجرای عدالت در مورد قاتلان عثمان» را به عنوان شرط بیعت اعلام کرده بود، فرمودهاند: «واجب است بر مسلمانان که هیچ اقدامی (برای اجرا یا اقامۀ عدالت) نکنند، تا اینکه امامت و رهبری در جامعه مستقر شود؛ و الْوَاجِبُ فِی حُکْمِ اللَّهِ وَ حُکْمِ الْإِسْلَامِ عَلَی الْمُسْلِمِینَ أَنْ لَا یَعْمَلُوا عَمَلًا وَ لَا یُحْدِثُوا حَدَثاً وَ لَا یُقَدِّمُوا یَداً وَ لَا رِجْلًا وَ لَا یَبْدَءُوا بِشَیْءٍ قَبْلَ أَنْ یَخْتَارُوا لِأَنْفُسِهِمْ إِمَاماً عَفِیفاً عَالِماً وَرِعاً عَارِفاً بِالْقَضَاءِ وَ السُّنَّةِ یَجْمَعُ أَمْرَهُمْ.»(مستدرکالوسائل/7/123) حالا این استدلال اگر مشعشع است لطفا احترام کلام حضرت امیر(ع) را نگه دارید. نباید دربارۀ همۀ موضوعات و مباحث تنها با آنچه خود آموختهاید قضاوت کنید، و اخلاق علمی اقتضاء میکند تا جایی که ممکن است سخن دیگران را حمل به صحت فرمایید.
آنچه دربارۀ انتقاد مالک اشتر نسبت به نصب ابن عباس در آن سخنرانی(رجانیوز/کدخبر:88083) ذکر شد هم، شاهدی بر این ماجرا بود که «حتی برخی از ولایتمداران، علی را متهم به بیعدالتی میکردند.» اگر شما چنین اتهاماتی را به حضرت علی(ع) روا میدانید ما چنین فضایی را موجب غربت علی(ع) میدانیم. البته معلوم است اینکه مالک اشتر چنین سوالی را از علی(ع) پرسیده است، دلیل بر کفر یا نفاق او نیست، ضمن آنکه آنقدر در راه امیرالمؤمنین(ع) فداکارای داشته است، که هیچکس این سؤال او را تضعیف مولا نمیداند. ولی وقتی در آن جامعه، مالک برای چنین مسئلۀ نستباً سادهای دچار اشکال میشود، وای بر حال عموم افراد آن جامعه که چقدر راحت میشد آنها را علیه امیرالمؤمنین(ع) فریب داد. بیان این مطلب برای تحذیر از آن بود که وقتی میتوان نسبت به عدالت علی(ع) تردید در جامعه انداخت، باید مواظبت کرد چنین اتهامات ناروایی در جامعۀ ولایی ما رواج نیابد. آیا تاریخ برای عبرت گرفتن نیست؟ آیا صرف اینکه «پرسش آزاد است» میتواند ما را نسبت به فضای جامعه و تبعات منفی برخی پرسشگریهای نابجا بیتفاوت نماید؟
آری ما با اینهمه کینهتوزیها و دشمنیها که از جانب منفعتطلبان، و بیخردان داخلی، و جریان استکبار جهانی، نسبت به ولایت فقیه روا شده است، حق داریم نگران مظلومیت مولایمان باشیم. و نظر سید حسن نصراللهِ قهرمان و هوشمند را صحیح میدانیم که مقام معظم رهبری را در ایران مظلوم میدانند.(خبرگزاری فارس؛16 /03 /90) آیا شما دیدگاه سید حسن نصرالله را قبول دارید و برای رفع مظلومیتهای رهبری در بحرانها و در میان خواص بیبصیرت اقدامی کردهاید؟
راستی چرا در همان موقع که سخنرانی بنده ایراد شد این انتقاد را بیان نفرمودید و نبوغ خود را در پیدا کردن اشکالی که کسی بر آن واقف نشده بود آشکار نساختید؟ آیا بنده حق ندارم این سوءظن را به شما پیدا کنم که چون آن سخنرانی در انتقاد از آقای رئیس جمهور که شما مخالف او بودید تلقی میشده، عجالتاً سکوت کردید؟ نکند خدای ناکرده شما هم وارد سیاستبازی شدهاید؟ و یا واقعاً از اتهامات کیهان و رجانیوز ترسیدهاید و یا جو خفقانی وجود دارد؟ پس چرا شما اینچنین راحت میتوانید بنده را تا مرز اشعری مسلکی، انحراف خوارج و گروه فرقان ببرید و کسی به شما کاری ندارد؟ ولی تا یک سایت علیه برخی از مقامات همنظر شما انتقادی وارد بداند محکوم به تعطیلی میشود؟ و اگر کسی علیه ایشان سرمقالهای بنویسد محکوم به دستگیری میشود؟ چرا شما به راحتی میتوانید دانشجویان شریفی را که علیه حکم نابجای مجلس دربارۀ وقف اموال دانشگاه آزاد تظاهرات کردهاند اراذل خطاب کنید و ساندیسخور بنامید، و کسی از همفکران شما به شما تذکری نمیدهد؟ چرا هیچ یک از نمایندگان محترم مجلس که با شما همراهی دارند بیاحترامیها و اهانتهای شما به دیگران را محکوم نمیکنند؟
راستی شما چگونه آن تجمع نابجا بر در خانۀ بعضیها را میبینید، ولی اینکه آنان با زبان نیشدار خود علیه اساس نظام تبلیغ میکنند را نمیبینید؟ راستی چرا شما دستان لرزان پدر گرامی خود را در برابر «تفسیر به رأی قرآن» میبینید و به حق به یاد دارید، ولی به ناحق «ناراحتی و خشم حضرت امام(ره) در برابر منتظری» را و «آرزوی مرگ کردن امام در برابر سخنان سخیف و ظالمانه منتظری»(صحیفه امام،ج21ص332-نامه به منتظری) را فراموش میکنید و در سخنانی برای او دلسوزی میکنید و به محصور بودن او اعتراض مینمایید؟ البته بنده سوالات بسیار و درد دلهای فراوانی با شما برادر دلسوز دارم که علاقمندم در مجالی دیگر با شما در میان بگذارم.
ولی اساساً برفرض که کسی در سخنانش اشتباهی کرده باشد، چرا اشتباه او را بر سر رقبای انتخاباتی خود میکوبید و وقتی با آنان به مناظره نشستهاید، آنان را به کلام اشتباه دیگری محکوم میکنید؟ آیا این ناشی از تقوای سیاسی شماست؟ آیا سیرۀ پدر گرامی شما این بود که در مقام نقد اینقدر بیدقتی به خرج دهد؟ استاد شهید مطهری، دکتر شریعتی را ـ که آنقدر پر اشتباه میدانست ـ اینقدر به باد اتهام و اهانت نمیگرفت.
بنده وقتی به جسارتهای شما در تصریح بر سخنان باطل مینگرم و سهولت اهانت به دیگران را در سیرۀ شما مشاهده میکنم بیشتر به ضرورت حضور دیگر ولایتمداران انقلابی در مجلس شورای اسلامی پی میبرم که بتوانند با شهامت مقابل کجرویها ایستادگی کنند و بیمهابا از اصول انقلاب دفاع نمایند.
اگرچه اینکه بنده را به جریانهای رقبای انتخاباتی خودتان ملحق کردهاید، و خواستهاید کار خود را آسان کنید و با یک تیر دو نشان بزنید، ولی مطمئن باشید من با تمام جریانهای اصولگرا که مقابل سادهاندیشیهای امثال جنابعالی بایستند و شما از فهرست خود خارج نمایند، همراه خواهم بود و همکاری خواهم کرد.
*** 9- دربارۀ برخی از نمایندگان که ذرهای از درایت سیاسی برخوردار نیستند ***
اما نسبت به اینکه بنده را توهینکنندۀ به خود دانستهاید، شاید مربوط میشود به آن کلام که گفتهام «برخی از نمایندگان که ذرهای از درایت سیاسی برخوردار نیستند.» از شما سوال میکنم اگر بنده این عقیده را نسبت به شما و برخی از نمایندگان همفکر شما داشته باشم و حضور شما را در عرصۀ سیاست و بر اریکۀ قدرت و قانون گذاری ناصواب بدانم، چگونه باید ابراز کنم؟ چطور انتقاد از ولی فقیه و حتی از معصومین(ع) به قول شما جایز است، ولی انتقاد از یک نمایندۀ مجلس توهین محسوب میشود؟ بنده که هنوز دست به افشاگری گسترده و بیان انتقادات کامل خود از جانبعالی و همفکرانتان در مجلس شورای اسلامی نزدهام.
اما آیا این درایت سیاسی است که نظر حضرت امام(ره) دربارۀ مفسد فیالارض بودن کسانی که «رأی شورای نگهبان را رد کنند و علیه آن اقدام کنند» را قبول ندارید و یا آن را صریحاً ابراز نداشتهاید؟(صحیفه امام،ج14،ص377) آیا این درایت سیاسی است که رهبری را در خشکانیدن ریشۀ فتنه مدد نمیرسانید؟ آیا این درایت سیاسی است که در ایام مرگ منتظری نوشتید «به منتظری گفتم اگر پدر من بود وضع شما اینگونه نبود.»(تابناک) آیا نمیدانید امام به منتظری فرمودند: برای اینکه از قعر جهنم نجات پیدا کنید توبه کنید؟(صحیفه امام،ج21،ص331) اگر بنده بپذیرم شما درایت سیاسی دارید، پس باید امام راحل را به دور از درایت بدانم. این نوعی حسنظن است که مواضع غلط سیاسی کسی، تنها به نبود درایت سیاسی تحلیل شود؛ و الا تحلیلهای دیگری هم میتوان داشت. چنانچه حضرت امام در همان نامه، ابتداءً آقای منتظری را به سادهلوحی توصیف فرمودند و سپس در ادامۀ آن نامه بیان داشتند که شما با این ساده لوحی که دارید، مملکت را به دست منافقان و لیبرالها خواهید داد. راستی شنیدهام اصلاحطلبهای لیبرالمنش، شما را در لیست خود قرار دادهاند؟
برادر بزرگوار همانطور که حضرتعالی در نامۀ خود مرقوم فرمودهاید علاقۀ شما نسبت به ولایت فقیه بر ما پوشیده نیست. به تفسیر شما دربارۀ ولایت فقیه هم اگر کاری نداشته باشیم، که از مواضعتان تا حدودی معلوم است، میخواهم عرض کنم: علاقه کافی نیست، ولایتمداری در عمل باید ثابت شود.
در خاتمه از اینکه تلویحاً شنوندگان منابر بنده را سطحینگر قلمداد فرمودهاید، با آنکه بیاحترامی به ایشان است و من از جانب شما از آن بزرگواران عذرخواهی میکنم، از شما تشکر میکنم که خواستهاید بار مسئولیتی سنگین را از دوش بندۀ ضعیف بردارید. همچنین از توهینهایی که تلویحاً و تصریحاً در حق بندۀ ناچیز روا داشتهاید، به دلیل حق بزرگی که پدر گرامی شما بر من دارند درمیگذرم.
با تشکر
علیرضا پناهیان