یک فرضیه رایج در تحلیل گردشهای گسترده سیاسی در ایران، چیرگی منطق گفتمانی بر فرآیندهای انتخابگری رأیدهندگان است. این فرضیه که رفتهرفته در قامت یک نظریه نیز خود را آراسته و سالهاست وجهی کانونی در تلاشهای گروههای فعال در فضای انتخابات یافته، شواهد متعددی را دال بر تأیید ایده گفتمانمحور خود ارائه میکند؛ بررسی این وضعیت در سالی رو به انتخابات، میتواند برخی پرسشهای اساسی را آشکار کند.
بخش اعظم این ادله، مربوط به دوره بیست و چند ساله اخیرند؛ نخستین مورد، به برگزیده شدن شبهگفتمان سازندگی اشاره دارد که هرچند تغییرات گسترده در هرم حکمرانی ملی زمینهساز آن بود، ولی در اصل جنگِ پشتِ سر گذاشته شده و سازندگی را (که مفهومی تقابلی با آن دارد) در مرکز میگذارد.
توجه به این نکته نیز که سازههای اصلی این رویکرد در اواخر عمر رهبر کبیر انقلاب قابل مشاهده است و مثلا ایشان در نیمه دوم سال ۶۷، سیاستهای ناظر به بازسازی را ابلاغ میکنند، بسیار با اهمیت است. با وجود این، همین شبهگفتمان، در انتخابات ششمین دوره ریاستجمهوری، زیر انتقادهای شدید گفتمان تازه به میدان درآمده عدالت اجتماعی به نمایندگی احمد توکلی خدشهدار شده و نگرانیهایی را درباره تداوم آن برمیانگیزد که مثلا توطئه مادامالعمر کردن ریاستجمهوری به سردمداری آن وزیر به ینگه دنیا گریخته، یکی از مهمترین راهکارهای مقابله با آن به شمار میرفت.
اما در این باره باید گفت، برتری دولت دوم هاشمیرفسنجانی بر عرصههای اقتصادی و بروز نوعی انسداد سیاسی ـ فرهنگی (همزمان با پیدایش حزب دولتساخته کارگزاران)، گفتمان جامعه مدنی را آماده ورود به میدانکرد و در حالی که علیاکبر ناطقنوری، نماد تداوم هاشمی شناخته میشد، سیدمحمد خاتمی با تأکید بر توسعه سیاسی (و فرهنگی)، کرسی ریاست جمهوری را از آن خود ساخت، ولی این گفتمان نیز در انتخابات خرداد ۸۰، بار دیگر از زاویه همان گفتمان عدالت ـ که این بار شعار دولت پاک را سرلوحه خود قرار داده ـ و باز هم به نمایندگی توکلی، مورد تعریض قرار گرفت و در بازار متشتت اصولگرایان حاضر در صحنه، بالاترین رأی را از آن خود کرد.
چهار ساله دوم دولت هشتم و ناکارآمدی اقتصادی، زمینهها را برای تقویت زیرساختهای گفتمان عدالتخواهی فراهم کرد. این گفتمان که به مرور دارای ادبیاتی قدرتمندتر نیز شده و در صحنه عمل نیز نمونههایی عملی پیدا کرده بود (که در اینجا نباید از نقش پرقدرت رسانه و نهادهای مذهبی واسط مانند مساجد غفلت کرد)، در چهره محمود احمدینژاد متبلور شد و او به عنوان ضدگفتمان مسلط (در میانه شعارهای: هاشمیِ ۲۰۰۵، ۲۵ هزار تومانیِ کروبی و وطنمِ معین) توانست آرای وسیع مردم را از آن خود کند و به گونهای جالب توجه، همین رویداد در خرداد ۸۸ تکرار شد.
نامزد مدعی و شکستخورده این انتخابات، فاقد گفتمانی محوری بود و ایدههایی نظیر تأکید بر حذف گشت ارشاد، کاملا منطبق بر گفتههای احمدینژاد از سال ۸۵ به بعد به شمار میرفت. در چنین فترتی روشن بود که توجهات غیرمرکزگرا میتواند توفیقات بیشتری داشته باشد و در صحنه عمل هم چنین شد. تجاوب نسبی مردم تهران و سکون بیشتر نقاط پیرامونی کشور، تأییدی دیگر بر این مدعاست.
***
اکنون در آستانه انتخابی دیگر، رویکرد گفتمانی برای ساماندهی تبلیغات انتخاباتی، غلبه خود را بر پایه مجموعه ادله و شواهد تاریخی مذکور حفظ کرده و گسترش میدهد. «گفتمان عدالت» که با عملکرد غیرشفاف و ابهامبرانگیز دولت، دچار آسیبهای اساسی شده، یکی از اصلیترین ایدههای مطرح است که توان بسیجسازی تودهای را نیز ممکن است در خود داشته باشد و برخی نامزدهای احتمالی، با اتکای به آن قصد حضور در صحنه را دارند.
«گفتمان پیشرفت» نیز که ادبیات گستردهای در هشت سال گذشته برای آن تولید شده در کانون توجهات قرار دارد، اما ممکن است وجه نخبهگرایانه آن مانع از برقراری ارتباط درونی با مخاطبان وسیع در سطح ملی شود. ایدهای دیگر، «شبهگفتمان کارآمدی» است که دقیقا روی چشم اسفندیار دولت کنونی بنا شده و وضعیت آشفته اقتصادی نیز میتواند زمینههای مناسبی برای فراگیری آن فراهم کند؛ اما ضعف درونی و کمبود عقبههای محتوایی ممکن است به کلی آن را از مرکزیت ساقط و ناکارآمد سازد.
در مقابل، ظهور گفتمانهای رقیب را نیز نباید از نظر دور داشت، چرا که به اقتضای شرایط سیاسی، نامزدی یک چهره اصلاحطلب میتواند برهمزننده بسیاری از معادلات تلقی شود. چنین چهرهای احتمالا همپیوندی جهانی (تنشزدایی بینالمللی) را سرلوحه برنامههای خود قرار میدهد و از آنجا که سنجه نگاه جهانی نیز در دو انتخابات اخیر (پس از آغاز مناقشه هستهای) در نگاه رأیدهندگان ایرانی، بسیار اثرگذار جلوه میکند (و این گزاره الزاما به معنای پیروی از نگاه جهانی نیست و نمونههای اخیر، عکس آن را نشان میدهد)، میتوان در نظر داشت که چنین ایدهای، ممکن است توانایی بروز گسترده را بیابد.
منطق اصلی تحلیل بالا، تبعیت فضای عمومی در ایران از گفتمان نامزد پیروز است که ذیل تقابل با گفتمان رئیسجمهور وقت شکل میگیرد. البته هرچند این دوگانهگرایی ممکن است توصیفی از تحولات بیست و چند ساله اخیر به دست دهد، چندان معلوم نیست که همه جابجاییها را بتوان در این چهارچوب معنادار کرد؛ به تعبیری دیگر، فضای کنونی ساخته شرایطی تعاملی است و گفتمان، تنها یک متغیر تأثیرگذار به شمار میرود (که معمولا هم پس از وقوع ماجرا، شناسایی میشود) و اگر نامزدی همه همت خود را بر این عنصر متمرکز کند، شاید نتواند توان لازم بر پوشش دادن به جهات لازم دیگر منتخبشدن را به دست آورد.
نگاهی به فهرست مردان مطرح برای ورود به صحنه رقابتها، تا اندازهای این نکته را روشن میکند که جستوجو برای یافتن گفتمانی قدرتمند تا چه میزان مورد توجه قرار داشته و همین امر ممکن است تداخل گفتمانی را ایجاد کرده و موجب ناکامی ایدههای مذکور در صحنه عمل شود. تجربه دو دهه اخیر، نشان میدهد که هیچ نامزدی با اتکا به یک عامل موثر نتوانسته رأی انتخابگران را به دست آورد.