«کلاس مجردها» نام سلسله نشستهایی است که برای جوانان بیست تا ۲۸ ساله ـ با اندکی تفاوت برای دختران و پسرانـ تدارک دیده شده تا در آن درباره مسائل گوناگون مجردی گفتوگو کنند؛ یعنی هم بپرسند و هم بگویند و هم پاسخ بگیرند و هم بشنوند تا یاد بگیرند و به کار ببندند؛ کلاسهایی که بیش از همه چیز، استقبال از آن ثابت میکند که بدون بودجه هم میشود کار فرهنگی کرد، اصلا میشود آنقدر مخاطب جذب کرد که برای جلوگیری از انفجار سالن، لازم باشد از مدتی پیش برای آن نامنویسی کرد.
به گزارش «تابناک»، برگزاری بیست و هشتمین جلسه «کلاس مجردها»ی حجت الاسلام شهاب مرادی در دانشگاه تهران با چنان استقبالی روبهرو شد که ترغیبمان کرد تا به روایت تصاویر سری به آن بزنیم؛ و البته چه چیز بهتر از این میتوانست باشد که از زاویه دید یکی از شرکت کنندگان در کلاس به روایت ماجرا بپردازیم؟
«پایان این سال تحصیلی برای من مصادف است با پایان یک مقطع دانشگاهی؛ البته دانشگاهی که بیشتر به آموزشگاه شباهت دارد. دوست ندارم تنها نقاط ضعف را ببینم، جای شکرش باقی است که من در یکی از بهترین دانشگاههای کشور درس خواندهام، اما نمیتوانم از این بگذرم که ارتباط تربیتی بین اولیای دانشگاه و دانشجو وجود ندارد. با این اوصاف، انتظار تعامل تربیتی دانشگاه با خانوادهها امری خندهدار جلوه میکند.
اما بهانه این نوشته حضورم در فضایی متفاوت است؛ جایی که بدون هیاهو زندگی دین مدارانه را تمرین میکردند. دغدغه استاد صرفا بیان موضوع مد نظرش نبود. بازار گفتوگو و سخن گرم بود؛ اما استاد و دانشجو در بهتر گوش دادن رقابت میکردند. روش اداره کلاس خاص و جالب مینمود و دمکراسی خردمندانهای در آن حاکم بود. پرسش هر کس اگر به تشخیص کلاس موضوعیت داشت پی گرفته و اهتمام دانشجویان ثابت کلاس بر یادگیری باعث میشد، دیگر میکروفون و هزار نفر جمعیت به خودنمایی و هیاهو وسوسهات نکند، آرام میشدی، همگی خاضع برای دانستن. شهاب مرادی موضوعات را از چند جنبه بررسی میکرد و ذهنم همواره درگیر بود.
میگفت وقتی زندگیمان را هم مثل برگه امتحان از روی دست دیگری مینویسیم مشکلات آغاز میشود.
دانشجویان هم قدردان آن فضا بودند و با اینکه کلاس بیش از سه ساعت طول کشید و بعضا مثل من روی زمین نشسته بودند، خبری از «استاد خسته نباشید»های معمول نبود. دیدم که میشود استادی با دانشجویانش مثل فرزندانش مهربان و دلسوز باشد، اما تقیه و توریه نکند، حرفش را صریح و صمیمی بزند و از فرامین خدا کوتاه نیاید.
کلاس با اذان مغرب تمام شد اما همچنان دور او حلقه زدهاند تا سوالشان را پیش و پس از نماز از او بپرسند.
اینها توصیههای استاد است به شاگردان کلاس مجردها که روی سایت شهاب مرادی درج شده: در این جلسه نیز مانند همه جلسات قرآن جیبی خودتان را همراه داشته باشید و پیش از شروع جلسه به اندازه زمان حضورتان تا شروع جلسه قرآن بخوانید و با هم کمتر گفتگو کنید.
به ویژه حتما یک سوره یس بخوانید و ثوابش را به صدیقه کبری ـ سلام الله علیها ـ اهدا کنید.
و البته اگر هنوز در جریان کلاس مجردها نیستید، پاسخ پرسشهایتان را اینجا بخوانید. آن کلاس، بیست و هشتمین جلسه «کلاس مجردها» حجتالاسلام شهاب مرادی بود که برای آزاد بودن ورود مهمانان و دانشجویان در دانشگاه تهران برگزار شد. بر خلاف جلسات گذشته که بیرون از دانشگاه تشکیل شده، اما ظرفیت یک سالن کجا و شمار جوانان مشتاق دانستن و شنیده شدن کجا.
کنجکاو شدم بدانم این کلاس با این نظم و برنامهریزی دقیق و استاد بنام، توسط چه تشکلی و یا چه نهاد و ارگانی و با چه بودجهای برگزار میشود؟ جالب بود، این کلاس رایگان است و از هیچ بودجهای استفاده نکرده و تنها به همت استاد و با همکاری چند دانشجوی نخبه عضو کلاس، مدیریت و برگزار میشود؛ مقایسه میکنم با بودجهها و امکانات برخی سازمانها ... !
نمیدانم آیا برنامهها و فعالیتهای دستگاهها و نهادهای مسئول در امر فرهنگ مرتبط با جوانان در مقیاس فرصتها و امکاناتشان و بودجههای کلانشان، ارزیابی و اثرسنجی میشود؟
قصد ستایش در کار نیست؛ اما کاش تلنگری باشد به مسئولینی که «مسئول» هستند تا سهم خود را در بروز بحرانها و مشکلات و همچنین تحقق اهداف و برنامههای فرهنگی ـ اجتماعی فراموش نکرده و حتی خود را مسئولتر بدانند!
به هر حال، «کلاس مجردها» گویی تبلور یکی از آرزوهایم در دوران تحصیل بود که مثل شهاب از آسمان دانشگاه تهران گذر کرد و من چشم دوخته به آسمان، در آرزوی تکثیر و تثبیت آن خواهم ماند.
شاید شما هم مثل من این فضا را نه از صدا و سیما دیده باشید و نه در جای دیگری سراغ داشته باشید، پس بد نیست به روایت چند تصویر مروری داشته باشیم بر آنچه من را سر ذوق آورد.
محمد زرگر