جام جم آنلاين: مجيد اخشابي يكي از خوانندگان موسيقي پاپ است كه با خواندن تيتراژ تلويزيوني سريال گمگشته كه در ايام ماه مبارك رمضان پخش ميشد، در ميان مردم شناخته شد. هنوز بسياري اين هنرمند را با همان كار «ميگن فرشته روزه ش رو با گريه افطار ميكنه» ميشناسند. او كمكم جاي خود را در عرصه موسيقي پاپ باز كرد و حالا علاوه بر خوانندگي، يك آموزشگاه موسيقي را هم تاسيس كرده است و همچنين كتاب نوازندگي در استوديو را هم نوشته و تجربيات شخصي خود را براي علاقهمندان به ضبط موسيقي به نگارش درآورده است.
اخشابي چند ماه پيش مجله زير و بم را منتشر كرد و به دنياي مطبوعات هم وارد شد.
با او درباره فعاليتهايش در عرصه موسيقي به گفتوگو نشستيم. او برايمان از روزهايي گفت كه در عرصه موسيقي سنتي فعال بوده و بعد ترجيح داده در عرصه موسيقي پاپ فعاليت كند. او تاكنون آلبومهاي گمگشته، همراز و پريزاد را منتشر كرده است و چهارمين آلبوم موسيقي او با نام «آيينهرو» بزودي روانه بازار موسيقي خواهد شد.
گويا شما تنظيم يا آهنگسازي موسيقي سنتي هم انجام دادهايد؟
بله، بين دهه70 و 80 در بخش نوازندگي سنتور در آلبومها و ضبطها با هنرمنداني چون اسدالله ملك، همايون خرم، مجيد انتظامي، فريدون شهبازيان، كامبيز روشنروان، ناصر چشمآذر، عليرضا افتخاري، حسامالدين سراج، محمد اصفهاني و عبدالحسين مختاباد در موسيقي سنتي همكاري داشتم.
پس با اغلب چهرههاي شاخص همكاري داشتهايد. چه شد كه موسيقي سنتي را رها كرديد و به سمت پاپ آمديد؟
موسيقي سنتي جوابگوي روحياتم نبود و از طرف ديگر ترجيح دادم شاخه فعاليتم را تغيير دهم و به همين خاطر از نوازندگي به خوانندگي روي آوردم.
چرا؟ چون فكر ميكرديد خوانندگي تاثيرگذارتر است؟
هميشه فكر ميكردم خواننده تاثيرگذارتر است و دلم ميخواست بتوانم از اين طريق با مخاطبانم ارتباط موثري داشته باشم. خواندن، امكان گفتوگو در موسيقي را به خواننده ميدهد تا او با مخاطبان خود براحتي حرف بزند، اما اين موضوع در نوازندگي متفاوت است و شكل ديگري پيدا ميكند.
اين موضوعي است كه هميشه با آن روبهرو هستيم؛ اينكه خواننده تاثيرگذار است يا نوازنده؟ فكر ميكنم كمي بيانصافي باشد در اين ميان، نقش نوازندگان را ناديده بگيريم.
منظورم اين نيست كه بگويم نوازندگي در سطح پايينتري قرار دارد. نوازندگي برايم بسيار باارزش و والاست؛ اما نميتوان اين نكته را انكار كرد كه در موسيقي ايراني، خواننده ميتواند تاثير دوچنداني در مخاطب داشته باشد و ارتباط بهتري با او برقرار كند.
پس ميرسيم به اينكه ذائقه مخاطب ايراني با شعر گره خورده است و از آنچه تحت عنوان شعر ميشنود تاثير زيادي ميگيرد. شما چه معيارهايي را براي انتخاب شعر مورد توجه قرار ميدهيد؟
شعر بايد يك مفهوم، فرمول و ويژگي خاص داشته باشد و در عين حال بتواند به بازگويي يك نكته مثبت بپردازد تا هدف خواننده را از خواندن اين شعر بيان كند. شعرهايي كه داراي آرايههاي ادبي و صناعي قوي باشند، باعث ميشوند اثر موسيقايي هم شنيدنيتر شود، البته داشتن مفهوم توام با بيان حسي يقينا شعر را شنيدنيتر ميكند و من به عنوان يك خواننده، شعري را كه داراي چنين مشخصاتي باشد انتخاب ميكنم.
شعر در نوع خودش بايد داراي محتوا، اثربخشي و توان برقراري ارتباط موثر با مخاطب را داشته باشد. در ضمن، شعر بايد زبان و بيان شيوايي نيز داشته باشد. در نهايت، روح يك اثر ميتواند هماهنگي مضاعفي را بين اجزا به وجود بياورد. در اين صورت است يك اثر موسيقايي از كيفيت بالايي برخوردار ميشود.
چرا بيشتر، اشعاري با مضمون عارفانه را انتخاب ميكنيد؟
در شكلگيري يك قطعه آهنگساز، نوازندگان، صدابرداران و خلاصه عده زيادي تلاش ميكنند تا يك اثر زيبا خلق شود، بعد من در آخر بيايم و روي آن قطعه بخوانم «اگه ديگه نياي...!»، «ميخوام باهات قهركنم ولي نميتونم...!»، «ازت متنفرم»، «ازخودم متنفرم» و... !
از نظر من شعر و قطعهاي موثر است كه پيامي براي مخاطب داشته باشد. معتقدم مهمترين سوژه عالم هستي تنها ذات خداوند است و هيچ اثري نبايد بدون توجه به خالق ساخته شود، البته حرف من به اين معني نيست كه به سوژههاي ديگر نپردازيم، بلكه به اين معني است كه پرداختن اغراقآميز به سوژههاي كماهميت به گونهاي نباشد كه در قياس با يك سوژه با اهميت تناسب نداشته باشد.
در صحبتهايتان از شعر و ملودي گفتيد. چرا از اشعار سپيد در قطعات موسيقايي كمتر استفاده ميشود؟
اشعار سپيد فاقد وزن عروضي، ريتم و ضربآهنگ هستند. شاعران سپيد بر اساس حسي كه دارند و بدون در نظر گرفتن قافيه و ريتم شعر ميگويند. اشعار كلاسيك داراي وزن عروضي و قافيه هستند و كلمات در قالبهاي مشخصي گنجانده ميشوند كه قالب عروضي ناميده ميشود و بر اين اساس اشعار سروده ميشود.
دارابودن شكل ريتميك، يكي از اركان اصلي استفاده شعر در موسيقي است. براي ساخت و تنظيم يك قطعه موسيقي ريتميك از شعر موزون استفاده ميشود. البته در شعر سپيد هم تجربههاي موسيقايي انجام شده است، به اين صورت كه شعر بدون وزن را به صورت ريتميك كار كردهاند، اما حاصل قطعهاي كاملا حرفهاي يا ماندگار نشده است.
شما ضعف موسيقي را در چه ميدانيد؟
به قول مولانا رسيديم به ماجراي «هفتاد من كاغذ»! ضعفها بسيار زياد هستند، اما شايد عضو كوچكي از خانواده موسيقي مثل من نتواند اين موضوع را بخوبي روايت كند. اما آنچه امروز بيش از هر چيزي ما را اذيت ميكند، نامشخصبودن وضع توزيع و عرضه آثار موسيقي است. كاش همينقدر كه به فيلترينگها پرداخته ميشود، به سيستم توزيع هم ميپرداختند.
در شرايطي هستيم كه سيديهاي موسيقي در سوپرماركتها توزيع ميشوند در صورتي كه در سالهاي گذشته، تمام نوارها و سيديها توسط افراد متخصص در نوارفروشيها توزيع ميشد و فروشنده ميتوانست خريدار را راهنمايي كند. اما در حال حاضر، سيديهاي موسيقي در كنار سس و مواد غذايي به فروش ميرسند. متاسفانه بايد گفت صنعت موسيقي، صنعت سالمي نيست و ضعفهاي بسياري دارد.
بگذاريد درباره آلبوم حرف بزنيم. نظرتان درباره عملكرد وزارت ارشاد در مجوزدادن به آلبومها چيست؟
اگر آلبوم موسيقايي با پارامترها و عوامل حرفهاي توليد شده باشد، ارشاد و مميزي سختگيري زيادي را اعمال نميكنند. شخصي بايد نگران اين موضوع باشد كه سواد و سطح كارياش پايين است. اما من معتقدم مشكلي كه در حال حاضر وجود دارد، كندي بررسي و پاسخگويي است. بروكراسي دست و پاگير اداري بايد حذف شود كه هنرمند بتواند اثرش را با همان طراوت و تازگي منتشر كند.
براي مثال، اثري كه بايد تا دو يا سه هفته منتشر شود، متاسفانه به مدت دو يا سه ماه براي بررسي در ارشاد ميماند، البته قبلا اين زمان دو سال بوده، ولي در حال حاضر به سه ماه تنزل پيدا كرده است، اما همين مدت نيز بايد كاهش پيدا كند و من اين نقد و اشكال را به مميزي وارد ميدانم، زيرا بدون هيچ دليلي بعضي وقتها آلبوم را نزد خود نگه ميدارند و مجوز انتشار را با تاخير صادر ميكنند.
بگذاريد تا شما هم كه به عنوان خبرنگار روزنامه جامجم اينجا هستيد، من هم گلايهاي از صدا و سيما بكنم. صدا و سيما ميتواند در معرفي آثار خوب، نقش موثري در جامعه داشته باشد. اما متاسفانه در برنامههاي تلويزيوني صدا و سيما برنامههاي پژوهشي و هنري راجع به موسيقي كمرنگ است و به مخاطب آگاهي داده نميشود كه از شنيدن چه موسيقيهايي پرهيز كند.
به نظر من مشكل از يك نهاد و دو نهاد نيست كه همه آن را گردن صدا و سيما مياندازند. به نظرم مشكل در مبحث گستردهتري تحت عنوان ضعف اطلاعرساني موسيقي مطرح است.
بله، قبول دارم. اطلاعرساني موسيقي در كشور بسيار ضعيف است. در واقع اگر شما بخواهيد كنسرتي را برگزار كنيد بايد هزينههاي سرسامآوري را صرف كنيد؛ از جمله هزينههاي گزاف اجاره مكان و تبليغات. در نتيجه افزايش قيمت را مردمي كه به كنسرت ميروند بايد متحمل شوند و هزينههاي اضافي و مابهالتفاوتها را پرداخت كنند. پس موسيقي بدون دليل و علت خاصي گران ميشود.
البته مشكلات ديگري هم داريم مانند اجرايينشدن قانون كپيرايت. اين كار اصلا وجداني نيست كه يك مخاطب تلاش و كوشش يك گروه موسيقي را تنها با فشار دادن دكمه دانلود هدر دهد. اين موضوع باعث ميشود يك خواننده يا فردي كه در حوزه موسيقي فعاليت دارد، حيات اقتصادياش را از دست بدهد و تلاش و كوشش يك تيم موسيقي در مدت پنج دقيقه دانلود به اتمام برسد.
كلام آخر...
از تمام فعالان عرصه رسانه و مطبوعات كه با تهيه گزارش، اخبار و اطلاعات در ارتقاي سطح دانش جامعه تلاش ميكنند، سپاسگزارم و از مردم كشورم نيز خواهش ميكنم دقت كنند و وقت بيشتري را براي ارتباط با مطبوعات و مكتوبات اختصاص دهند، بخصوص اينكه خواندن و مطالعه باعث اعتلاي سطح اطلاعات ميشود. به نظر من، سواد واقعي در خواندن و نوشتن است و بايد هميشه برايمان مهم باشد كه در هفته چند كتاب، روزنامه يا نشريه ميخوانيم؟
معمولا نوشتن براي اكثر افراد سخت است، براي مثال در عرصه موسيقي وقتي از يك خواننده يا آهنگساز دعوت به نوشتن ميكنيد، وي امتناع ميكند و ترجيح ميدهد به جاي نوشتن، صحبت كند يا به كمك صداي سازش با مخاطب ارتباط برقرار كند. در پايان بايد بگويم: به قول قديميها؛ كمي با خواندن و نوشتن آشتي كنيم...