در سالهای اخیر، نوع برخورد با لغات عربی و دیگر زبانها که با زبان فارسی درآمیخته، به شدت به سمت حذف همه این کلمات و عبارات پیش رفته و شرایط به سمتی رفته که حتی برخی دستورالعملهای زبانی تجویز شده که منجر به زشت شدن شکل نوشتهها گشته که البته این دستورالعملها هیچ گاه با اقبال عمومی روبهرو نشده؛ اما آیا اساساً حذف همه کلمات عربی از زبان فارسی، ضروری و شدنی است؟
به گزارش «تابناک»، پیش از هر سخن، در این اشعار، عبارت شاکله، معنای عمق و البته ریشه هر یک از آنها اندکی اندیشه کنید:
«انا من اهوی و من اهوی انا ـ نحن روحان حللنا بدنا / فاذا ابصرتنی ابصرته ـ و اذا ابصرته ابصرتنا» (عوارف المعارف، سهروردی)؛ «و لیکن بکت قبلی فیهج لی البکا ـ بکاها فقلت الفضل للمتقدم / فلو قبل مبکاها بکیت صبابه ـ بسُعدی شفیتُ النفس قبل التندم» (مقالات شمس، شمس تبریزی)؛ «حق تعالی خلق را گوید بحشر ـ ارمغان کو از برای روز نشر / جئتمونا و فرادی بینوا ـ هم بدان سان که خلقناکم کذا» (مثنوی معنوی، مولوی)
«تَقولُ هذا مَعهُ مَیّتٌ ـ وَ اِنَّما الرُّقْیَةُ للنّائِم / پیری که ز جای خویش نتواند خاست ـ الاّ به عصا کیش عصا برخیزد» (گلستان، سعدی) «بشری اذ السلامه حلت بذی سلم ـ لله حمد معترف غایه النعم / آن خوش خبر کجاست که این فتح مژده داد ـ تا جان فشانمش چو زر و سیم در قدم» (دیوان حافظ).
همان گونه که اشاره شده، این اشعار متعلق به شاعران عرب نیست و سهروردی، شمس، مولوی، سعدی و حافظ به عنوان بخش مهمی از مفاخر ادبیات فارسی با چنین عبارات و جملات سراسر یا نیمه عربی، نه این ابیات که هزاران بیت مهم را سرودهاند و بر آنها شرحهای فراوانی نگاشته شده است؛ اما متأسفانه این ابیات هنوز با جایگزینی کلمات فارسی، پالایش نشدهاند!
پالایش و حذف لغات عربی و جایگزینی لغات فارسی؛ امری عجیب و غیرمنطقی است؟ این گونه به نظر نمیرسد و اگر روزگاری شنیدید که برخی در پی چنین هدفی برآمدهاند، تعجب نکنید. این روحیهای است که در سالهای اخیر به شدت تشدید شده و بر ادبیات ایران با رویکرد افراطگونه سایه انداخته است؛ رویکردی که بر مبنای آن باید تا سرحد توان کلمات عربی را از زبان فارسی حذف کرد و جایگزین فارسی برای آن گذارد؛ کلماتی که برخی آنها اساساً معادل تاریخی فارسی ندارد و از آغاز همان لغت عربی کارکرد داشته و حالا پس از هفتصد سال، قصد حذفش را داریم!
چنین رویکردی باعث شده در سالهای اخیر، شاهد رشد شدید لغتسازیهای باشیم که تنها در کتب دوایر طراح این لغات ثبت میشود و حتی رسانهها نیز به بهره برداری از این لغات و خرده دستور زبانهای تازه که شکل نوشتاری را عجیب و حتی بعضاً خنده دار مینماید، رغبتی ندارند.
برای نمونه میتوان به تلاش برای تعریف «ی» به جای «ء» و «ِ» بود که بسیار جملات را خنده دار میکرد، چرا که اساساً این حرف زبان فارسی یک حرف چسبان است و مثلاً «ساخته ی» با نچسباندن حرف چسبان، از اساس با فلسفه حروف فارسی در تناقض است و زبان فارسی را پیچیدهتر از اکنون میسازد که با پس زدن افکار عمومی، این تعاریف شاز همچون عضو پیوندی ناهمخوان، نتوانست بر خلاف برخی ابداعات ارزشمند به ملحقات زبان فارسی افزوده شود.
آنچه مسلم است، هیچ ناظر منصفی با واژه سازیهای منطقی و البته «ریشهدار» و همچنین خلاقیتهای نو برای تکمیل ادبیات فارسی اختلاف نظری ندارد؛ مشروط به آنکه در این زمینه شرط اعتدال رعایت نشود و همچون روزگار کنونی، درصدد حذف تمامی واژگان غیرفارسی از جمله واژگان عربی به عنوان دارای بیشترین اشتراکات با فارسی، برنیاییم که در این صورت منطق ایجاب میکند در قبال چنین زیاده روی ایستاد و پذیرفت که این لغات نیز بخشی از زبان فارسی شده و بزرگترین ادیبان نیز از این عبارات به هنرمندانهترین صورت ممکن بهرهبرداری کردهاند.
حال اگر قرار باشد داد سخن برآورد و عربی را به کل حذف کرد، باید پرسید چگونه و تا چندصدسال قرار است چنین دایره واژگان بزرگی را گرد آورد و چند صد سال دیگر برای تثبیت جایگزینی این واژگان زمان نیاز است؟!
ماجرا هنگامی نگران کنندهتر میشود که عدهای همین حد را نیز کافی ندانسته و تأکید دارند که این رسم الخط نیز ربطی به فارسی ندارد و باید به رسمالخطهای باستانی ایران بازگشت! چنین رویکردی البته غیرعملی است اما بر فرض محال که عملی باشد، عملاً حذف سعدی و حافظ و مولوی و سنایی و... است.
هم اینک نیز برخی از اشعارِ این شعرا بدون مطالعه ادبیات به لحاظ درک معنای ظاهری نیز چندان آسان نیست. حال تصور کنید که چند نسل دیگر اساساً کودکان ایرانی کلامی عربی ندانند. چند تن از ایشان توان درک اشعار حافظ را دارند و مصرع «الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها» برای دانشجویان ادبیات تنها قابل درک خواهد بود و اساساً میزان نسل آینده، توان برقراری ارتباط با این شعرا را که بدون هیچ واهمهای به شدت از کلمات عربی بهره جستهاند، کمتر خواهند داشت و رابطه نسلهای آینده با تاریخ و میراث فرهنگیشان این گونه منقطع خواهد شد.
در این باره باید گفت که چنین ابتکارات تنها با همین اندیشههای ساده، باطل بودنش ثبت میشود؛ بنابراین، ضروری است اگر قرار بر جایگزینی لغات فارسی به جای لغات انگلیسی و فرانسوی و روسی و عربی و... است، در حد منطقی در این زمینه پیش رفت و تعاملات زبانی و تبادل لغات را تهاجم تلقی نکرد که دیگر لغات نیز چنین نکردهاند.
انگلیسیها که سالیانه با زایش و نه تصویب و ابلاغ لغات تازهای روبهروست، هیچ گاه «Sir» که زبانشناسان از ریشه «شیر» خواندهاش با واژه دیگری (به رغم این حجم تولید واژه) جایگزین نکردهاند و قرارداد کلامی تاریخی بر کلمهای را که معنای مشخصی دارد، حفظ کردهاند یا هیچ گاه درصدد حذف لغات فرانسه و امروزه در زبان انگلیسی حتی واژههای سرخپوستی نیز رسوخ کرده و شاید یکی از دلیل رشد انگلیسی ـ به جز بحث استعمارگری و دامنه امپراتوری سابق بریتانیا ـ عدم تقابل با دیگر زبانها و اشتراکات لغوی است که به عنوان یک ارزش افزوده به انگلیسی افزوده شده است.
بنابراین چه نیکوست که در یک حوزه حساس، افراط و تفریط را به حاشیه برانیم و نه دیگر زبانها را جایگزین زبان فارسی کنیم و نه زبان فارسی را به کل از هر لغتی که در تاریخ در بستر کلام فارسی نشستهاند، زدود و پالایش کرد. منطق ایجاب میکند که باید راه میانه گرفت و «پارسی» را غلیظتر از این بزرگان نگفت و در برخورد با جملهای عربی گارد نگرفت، مگر آنکه در حدود شاعر نامبرده و حتی شاعران شاخص معاصر وفادار به سبک ایشان، مدعی بود.