پسر جواني كه در يك درگيري مرد ساندويچ فروش را به قتل رسانده، ميگويد از كاري كه كرده پشيمان است و روي ديدن مادرش را ندارد.
به گزارش جوان، نيمه شب پنج شنبه ۲۳ خردادماه مأموران كلانتري ۱۱۱ هفت چنار از ماجراي يك دعواي خونين در يك مغازه ساندويچي خيابان خوش با خبر شدند و خودشان را به محل رساندند.
بررسيها نشان داد يكي از مشتريان بعد از شكستن شيشه نوشابه صاحب ساندويچي را زخمي كرده و از محل گريخته است و صاحب ساندويچي كه پسر جواني به نام پيمان بود با كمك برادرش به بيمارستان منتقل شده بود. زماني كه مأموران پليس راهي بيمارستان شدند مشخص شد پيمان به دليل شدت جراحت فوت شده است.
بعد از تأييد خبر، قاضي رسولي بازپرس كشيك قتل از دادسراي امور جنايي به همراه كارآگاهان پليس آگاهي در محل حاضر شدند و از شاهدان تحقيق كردند. برادر مقتول گفت: ساعت پاياني شب بود و من و برادرم قصد داشتيم مغازه را تعطيل كنيم كه شهرام كه از مشتريان بود به مغازه آمد و سفارش ساندويچ داد.
بعد هم شهرام و برادرم شروع به شوخي كردند. شوخي لفظي آنها ادامه داشت تا اينكه با هم مشاجره كردند. لحظاتي بعد برادرم شهرام را از مغازهاش بيرون كرد. شهرام هم يك شيشه نوشابه از مقابل مغازه برداشت و آن را شكست و به برادرم حمله كرد و ضربهاي به گردنش زد و بعد فرار كرد.
در حالي كه تحقيقات ادامه داشت، شهرام ساعت ۳بامداد روز جمعه خودش را به پليس معرفي كرد. متهم صبح ديروز مقابل قاضي رسولي به جرم خودش اعتراف كرد. وي همزمان با بازجوييها در حالي كه اشك تمام صورتش را پوشانده بود به چند سؤال خبرنگار ما پاسخ داد.
چرا گريه ميكني؟
دلم براي مادرم تنگ شده است و خيلي ميترسم.
چرا صاحب ساندويچي را كشتي؟
ناخواسته بود قصد كشتن او را نداشتم. من ميخواستم از خودم دفاع كنم.
چطور؟
آن شب تا دير وقت سر كار بودم. به همين خاطر به ساندويچي محل رفتم تا بعد از خوردن ساندويچ به خانهمان بروم. من با مقتول دوست بودم و هميشه با يكديگر شوخي ميكرديم اما آن شب او شوخيهاي ركيكي كرد و باعث شد تا من به او اعتراض كنم. بعد از اين با يكديگر درگير شديم و او مرا از مغازهاش بيرون انداخت. وقتي زمين خوردم، خيلي عصباني شدم و درگيري ما ادامه پيدا كرد كه مقتول چاقويي از مغازه برداشت و به همراه برادرش به من حمله كردند. ابتدا فرار كردم اما وقتي به من نزديك شدند، خيلي ترسيدم و شيشه نوشابه را شكستم و با آن ضربهاي به مقتول زدم و فرار كردم.
درس نميخواني؟
نه، پدرم معتاد بود تا اينكه سه سال قبل من، مادر و خواهر و برادر كوچكترم را رها كرد و رفت. از آن زمان به بعد مادرم مجبور شد تا كار كند و من هم ترك تحصيل كردم و در يك مغازه لوازم يدكي به عنوان شاگرد مغازه شروع به كار كردم تا برادر و خواهرم بتوانند تحصيل كنند. من ماهي ۴۰۰ هزار تومان حقوق ميگرفتم و ۳۲۰ هزار تومان آن را اجاره خانه ميداديم و بقيه را هم خرج خودم ميكردم.
بعد از درگيري چه كار كردي؟
فقط فرار كردم تا اينكه به پاركي رسيدم. در پارك وقتي به شيشه نوشابه نگاه كردم ديدم كه خوني است و تازه متوجه شدم كه چه اشتباهي كردم. بعد به دوستانم زنگ زدم و جوياي احوال مقتول شدم. گفتند كه در بيمارستان است اما ساعتي بعد به من خبر دادند كه فوت شده است.
چه شد كه خودت را به پليس معرفي كردي ؟
يك ساعت در پارك نشستم. به شدت پشيمان بودم و عذاب وجدان رهايم نميكرد تا اينكه به كلانتري هفتچنار رفتم و خودم را معرفي كردم.
سابقه داري؟
نه، من براي خرج زندگيمان از صبح تا شب كار ميكردم.
اكنون كه اين حادثه اتفاق افتاده است، چه احساسي داري؟
خيلي پشيمان هستم. اي كاش آن شب به ساندويچي نميرفتم.
حرف آخر
شرمنده مادرم هستم و خجالت ميكشم به صورت مادرم نگاه كنم.