یکی از ظرفیتهای افزایش قدرت رسانهای، سرمایه انسانی رسانههای کنونی است که غولهای رسانههای جهان برای حفظ این ظرفیت و جذب این ظرفیت موجود در دیگر رسانهها، هزینههای کلانی متحمل میشوند؛ اما آیا اساساً چنین ظرفیتی در رسانههای داخلی پرورش داده شده و از آن بهرهبرداری میشود و مجموعاً اعتقادی در سطح رسانه ملی به عنوان مهمترین و اثرگذارترین رسانه داخلی هست؟
به گزارش «تابناک»، یکی از سه عامل کلیدی تولید که در همه نهادها از جمله نهادهای خبری به عنوان یک عامل بسیار اثرگذار در سطح کیفی و کمی تولید قابل ارزیابی است، سرمایه انسانی است. این سرمایه لزوماً با یک رزومه خاص به دست نمیآید و تجربه عملی و کارآمد یک نیروی انسانی در بسیاری از اوقات به ویژه در حوزه رسانه، با هیچ دانش آکادمیکی قابل قیاس نیست؛ بنابراین، از این حیث، تجربه و سرشناسی برای مخاطب عام و خاص، یکی از ویژگیهای برجسته نیروی انسانی کارآمد در حوزههایی به ویژه حوزه خبر است که عموماً در یک واژه تخلیص میشود: «اعتبار».
با این اوصاف، نیروی انسانی که از ظرفیت یک مجموعه و مشخصاً یک مجموعه رسانهای به عنوان بستر کسب این «اعتبار» بهره برده، بخشی از سرمایه آن رسانه است که هرچه بر اعتبار این نیروی انسانی افزوده شود و نزد مخاطب عام و خاص دارای ظرفیت توجه ویژهای باشد، در واقع اعتبار رسانه افزایش مییابد و به دنبال آن، کمیت و کیفیت مخاطبان یک مجموعه رسانهای رو به فزونی میگذارد؛ رویکردی که شاید در کشورمان به قدر کفایت مورد توجه قرار نمیگیرد و سبقه دارای کیفیت در حوزه رسانه، کمترین درجه از اهمیت را در جذب یا حفظ یک تیم رسانهای دارد!
کمترین توجه به سرمایه انسانی در کشور نیز متوجه رسانه ملی است و سازمان صداوسیما، بیگمان بیش از هر رسانه دیگری بسترساز معرفی چهرههای گوناگون به ویژه در قالب مجری بوده و این مجریان را یک به یک از میدان به در کرده و به همین دلیل، مجریان تلویزیون بیش از یک سطح که شاید آن را «آستانه حذف» بتوان خواند، رشد نکردهاند و به محض رسیدن به یک سطح مشخص از مقبولیت و محبوبیت از روی آنتن جارو شدهاند. به عبارت سادهتر، دقیقاً وقتی مجری به برنامه وزن میدهد و این ظرفیت را مییابد که نامش به خودیِ خود توان جذب مخاطب را داشته باشد و به تجربه و پختگی لازم رسیده، حذف میشود.
البته استثناهایی نظیر مرتضی حیدری یا بهرام شفیع و عادل فردوسیپور هستند که ثباتشان محل نقد بوده، ولی نزدیک به همه مجریان تلویزیون نتوانستهاند روی آنتن تلویزیون دوام بیاورند و متأسفانه دلیل مشخصی نیز برای حذف آنها نیست. این اتفاق باعث شده، صداوسیما به چهرههای تازهای میدان دهد که بیشتر آنها نتوانستهاند کمترین انتظار مخاطب را برآورده کنند و اگر به این موفقیت رسیدند، کم کم به «آستانه حذف» نزدیک میشوند و به گذشتگان میپیوندند!
علی درستکار، محمدرضا شهیدی فرد، محمد صالح اعلا، جواد یحیوی، حمید باباوند، ساعد باقری، سهیل محمودی، فرزاد حسنی، رضا رشیدپور، آزاده نامداری و یک لیست بلندبالا از مجریان، سرمایه انسانی بودند که در دو دهه گذشته در رسانه ملی مخاطبان بسیاری یافتند و این ظرفیت شکل گرفته، ناباورانه نادیده انگاشته و این چهرهها حذف شدند؛ چهرههایی که اجراهایشان برای مخاطب جذاب بود و چه در مقام مجری و چه در مقام تهیه کننده یا کارگردان، حضوری کارآمد داشتند، ولی از غیبت برخیشان در رسانه ملی چندین سال میگذرد و مدیران نیز لزومی برای پاسخگویی پیرامون علل وقوع این غیبت نیافتهاند.
این رویداد، یکی از محکمترین ضربههایی است که همواره بر تلویزیون ملی ایران وارد آمده و میآید. هیچ گاه کارشناسان این نهاد عریض و طویل برآورد نکردهاند که هزینه وارده از چنین تصمیماتی به چند میلیارد خواهد رسید و این اتفاق غیرمرسوم که در رسانه ملی کاملاً مرسوم شده، چه عوارضی دارد و چه لطماتی را متوجه رسانه بیرقیب کشور میکند. خلاصه آن که باید گفت، همین سنجیده نشدن هزینه تصمیمات مدیریتی در این نهاد، باعث شده این تصمیمگیری متوقف نشود.
اگر قرار باشد در این زمینه بر مبنای بهبود تطبیقی یا همان «Benchmarking» عمل کرد، شاید «سیانان» (یکی از ده رسانه پرمخاطب جهان) یک الگوی مشخصی باشد که با حفظ و برجستهسازی مجریانش و حتی هزینههای کلان در این حوزه، این ظرفیت را به طور ویژه مورد توجه و بهرهبرداری قرار داده است. یک نمونه روشن و کاملاً شفاف برای ایرانیان، کریستین امانپور، مجری و گزارشگر ارشد این شبکه است که با حمایت مدیران سیانان موفق به تهیه گزارشهای بینظیر در دشوارترین شرایط همچون موقعیتهای جنگی از جمله جنگ بالکان و یا گفتوگو با رهبران رؤسایجمهور جهان از جمله دو رئیس جمهور پیشین و رئیسجمهور کنونی ایران شد.
این مجری ایرانی ـ انگلیسی که بابت همین گزارشهایش شبکه سیانان بارها متحمل هزینههای کلانی شده تا از رقبا در انجام مصاحبه پیشی بگیرد، دهها جایزه روزنامه نگاری و تلویزیونی از جمله دو جایزه امی دریافت کرده و آنچنان شاخص شده که بخشی از زمان هر روز سیانان به تبلیغ زمان برنامه او بگذرد و اسپانسرهای بزرگی صرفاً حامی مالی برنامههایی شوند که امانپور به اجرایش میپردازد و البته نظیر امانپور در این شبکه بسیارند که فرید زکریا شاید نامآشناترین آنها برای ایرانیان باشد.
در اینجا هدف مشخصاً اشاره سطح توانمندی یک مجری نیست، بلکه ظرفیت و توانمندی مدیریت است که یک شبکه تلویزیونی از آن برخوردار است و منجر به آن شده تا مجریانش در حد چهرههای اثرگذار بینالمللی رشد کنند و پس از این نیز به عنوان یک سرمایه حفظ شدهاند.
اکنون این پرسش مطرح است، آیا این ظرفیت در مجریان داخلی نبود که به سطحی از مقبولیت برسند که نامشان به خودیِ خود، مخاطب را جذب تلویزیون کند؟ اندکی به آنچه از دست رفته، بیندیشیم و دریابیم که آیا نمیتوان این فرصتها را از هم اکنون جدی گرفت و ضرر را از نقطهای متوقف ساخت؟