با مشخص شدن ترکیب نسبی مدیران سینمایی دولت یازدهم، فشارها برای تولید فیلمهای فرمایشی بیشتر شد؛ این بار اما نه پیگیری مدیران سینمایی که تلاش برخی فیلمسازانی که مزه رقمهای کلان چنین پروژههایی زیر دندانشان آمده، نمیخواهند بپذیرند که دوره چنین بخششهایی به پایان رسیده و باید در پی طرح دیگری باشند، زیرا اساساً پولی نمانده که بتوان صرف چنین امور فوق برنامهای کرد و آنچه مانده، صرفاً باید برای زنده نگه داشتن سینمای ایران به کار بست.
به گزارش «تابناک»، فیلم، جشنواره، همایش و... و هر برنامه فرهنگی که در حوزه سینما قابل تعریف بود، در چند سال اخیر در ظاهر خصوصی اما با بودجه، امکانات و ارتباطات دولتی برگزار و منجر به شکلگیری رویدادهایی شد که به نسبت هزینههای کلانی که روی دست سازمان سینمایی و معاونت وقت سینمایی وزارت فرهنگ و ارشاد میگذاشتند، کمترین بازدهی را داشتند؛ اما از توسعه کمی آنها استقبال میشد.
در واقع اگر مدیران پیشین سینمای کشور سر جایشان میماندند، احتمالاً در چند سال پیش روی، بخش اعظم بودجه سینمایی دولت، خرج برنامه به اصطلاح «خصولتی» میشد؛ رخدادی که خوشبختانه با تغییرات به وقوع پیوسته، متوقف شد تا متولیان بیشتر این رویدادهای خصولتی سروصدایشان برخیزد که چرا سازمان سینمایی کمک کند و حملات شدیدی متوجه نهادهایی کنند که تا دیروز ادعای استقلال از آنها داشتند.
به واقع تغییرات رخ داده و قطع کمکهای نهادهای دولتی و شبهدولتی به این برنامههای عمدتاً بیکارکرد، دستکم این دستاورد را داشت که این گروهها مجبور به اعتراف به این حقیقت شدند که نه تنها مستقل نیستند که حتی توان برگزاری برنامهها یا تولید محصولاتشان را بدون کمکهای بلاعوض مستمر دولت ندارند و از همه دولتها متوقعند تا هر سال، عددی بزرگ را به آنها اختصاص دهند و لحظهای این کمکها متوقف نشود، چرا که گمان میکنند یا دستکم چنین نشان میدهند که فعالیتشان بسیار مهم است!
خصولتیها اما به همین اعتراضات علنی بسنده نکردند و پس از آن که «نه» شنیدند، فشارها را از راه نهادها و شخصیتها پیگیری کردند تا از هر سو فشار وارد آید و در پایان بتوانند متکی بر این فشارها، بازی گذشته را در این دولت نیز تکرار کنند. پشت هر مصاحبهای که عنوان میشود: «فیلمنامه فیلم فاخر «...» آماده است و منتظر بودجه وزارت فرهنگ و ارشاد است»، «جشنواره (همایش، سمینار) برای برگزاری بودجه ندارد» و... میتواند چنین فشارهایی باشد و همین است که فعالیت را برای مدیران سینمایی دشوار میسازد، به ویژه که یکی از بزرگترین نقدهای سینماییها، همین رویکردهای هزینهکرد بودجه در مدیریت پیشین سازمان سینمایی است.
در چنین وضعیت و مقطعی که بخش اعظمی از بودجههای فرهنگی و به ویژه بودجه سینمایی سال ۹۲ پیش از تحویل دولت هزینه شده، شاید بد نباشد برای چند سال خصولتیها را دعوت به فعالیت واقعاً خصوصی کرد و چند سال با فیلمهای اسماً فاخر، جشنوارههای پرهزینه که در قالب یک سیمرغ بلورین در جشنواره فیلم فجر قابل تخلیص است و همایشهای بدون دستاورد قابل سنجش وداع و هزار روزِ بدون فاخریسم را در سینمای ایران تجربه کرد؛ اما آیا چنین اتفاقی با چنان سهم خواهیهایی تحققپذیر خواهد بود یا آن که فشارها نتیجه بخش میشود؟
واقعیت این است که اگر سازمان سینمایی توان مقاومت در برابر این فشارها را هم نداشته باشد و اعتبارات همچون سالهای گذشته، صرف جشنوارهها، همایشها و فیلمهای تشریفاتی شود، از بودجه محدود این سازمان که میتواند صرف پرداخت یارانه و دیجیتالی کردن سیستم پخش سالنهای سینما، مشارکت در تولید پروژههای بامحتوا و سودده (یا حداقل جذاب برای مخاطب وسیع) و دیگر اتفاقات مهمی شود که شاه کلید خروج هنر هفتم از بحران است، بودجهای نمیماند.
آنچه مسلم است این که با اوضاع کنونی گیشههای سینما در تهران و بدتر از پایتخت در شهرستانها، زمان چندانی نمانده که بتوان سینماها را با وعده و صرفاً امید دادن به آینده باز نگه داشت و چه بسا همان گونه که سینماداران هشدار دادهاند، دیر یا زود برخی از سالنهای سینمای نسبتاً جدید حتی در پایتخت با سرنوشتی مشابه سینماهای لالهزار روبهرو شده و تعطیل شوند و جای تردیدی نیست که مرگ سالنهای سینما، آن هم در پایتخت، مقدمه مرگ سینماست.