جگرگوشه شان سالها پیش به ضرب گلوله دشمن تا دندان مسلح بعثی در عملیات مسلم بن عقیل و در جبههٔ سومار (غرب ایلام) به شهادت رسید و سالها غریبانه در زیر تلی از خاک آرمیده بود تا آنکه بقایای پیکر مطهرش کشف و به نشانه ایستادگی برای حفظ ملتش، در دل کوهها و در کهف الشهداء دفن شد اما شهید همچنان مشتاق دیدار مادرش بود.
اینچنین بود که شهید مجید ابوطالبی به خواب مادرش آمد و به او تاکید کرد که در کدام نقطه از این کره خاکی پیکرش آرمیده تا مادر به این رویای صادقه ایمان بیاورد و راهی کهف الشهداء شود. اندکی بعد پیگیری های منجر به بررسی DNA این شهید بزرگوار و تطابقش با بازماندگان این شهید و همچنین بررسی محل شهادت مجید ابوطالبی با محل کشف پیکر این شهید شد که علاوه بر دی ان ای، محل کشف پیکر شهید نیز با آخرین عملیاتی که این شهید در آن حضور داشت، تطابق داشت.
بدین شکل در اتفاقی کم نظیر شاهد ثبت یک معجزه بودیم و یکی از شهدای گمنام کهف الشهدا در کوه های ولنجک، سنگ قبرش مزین به نام شد و از گمنامی درآمد. حال پدر و مادر شهید بر بالای سر قبر عزیزشان وصف ناپذیر بود. بغض مادر را در تک تک کلمات گفته هایش می شد جست و این حال و هوا برای مادری که بیش از سه دهه چشم انتظار فرزندش بوده، دیدنی بود. حقیقتاً اگر خود را در این موقعیت بگذارید، وقتی فرزندتان نشانی قبر بینامش را میدهد، چه حالی خواهید داشت؟
مادر شهید ابوطالبی با بغض از رویای صادقه خود بعد از 31 سال بی خبری از پیکر فرزند شهیدش میگوید و آن خواب را اینگونه روایت میکند: «در خواب مجید را دیدم که به من گفت: "مامان جان من آمدم." گفتم: "مجید تویی؟تو کجایی؟" گفت: "مادر من خیلی وقت است که آمدهام. چند سال است که آمدهام. اما هیچ کس دنبالم نیامد. یک اتاق گرفتهام و تنها زندگی میکنم." من مجید و اتاقش را میدیدم اما مانعی بین ما بود که نمیتوانستم او را در آغوش بگیرم یا وارد اتاقش بشوم. میگفت: "مادر هیچ کس دنبالم نیامده است."»
مادر شهید ادامه داد: «وقتی از خواب بلند شدم پیش پدرش رفتم و گفتم مثل اینکه مجید با ما قهر کرده و خوابم را گفتم. پدرش گفت: نه؛ مجید آمده باید بروم پیدایش کنم. وظیفهام اینست که بروم پیدایش کنم. من هم آنقدر زنگ زدم و دنبالش را گرفتم تا بتوانم نشانهای از او پیدا کنم.»
این مادر داغدار تاکید کرد: «حتی بعد از چند روز پیگیری استخاره کردم که اصلا موضوع پیگیری این خواب را رها کنم و با این وسیله با خدا مشورت کردم اما استخاره بد آمد و با کمک و لطفی که خدا کرد توانستم توسط آزمایش DNA پسرم را پیدا کنم. خدا را شکر میکنم. وقتی رفتم و مزار او را در کهف الشهدای ولنجک دیدم، متوجه شدم به همان صورتی است که در خواب دیدهام. و در همان اتاق خوابیده. شکر خدا بالاخره یوسف گمشده ما هم آمد.»
فرید ابوطالبی برادر کوچک شهید نیز در سال 1367 در تک عملیاتی دشمن در منطقه شلمچه به شهادت رسیده بود اما پدر خانواده در میان حاضران درباره فرزندان هیچ نمیگفت، تنها تاکید داشت که تکه هایی از وجودش رفته اند تا اسلام بماند و مسئولان مراقب باشند. داغ سنگین شهادت دو فرزند برای دفاع از این خاک، یک موی سیاه برای این پدر و مادر بر جای نگذاشته بود و کهنسالی را سریع تر از معمول پیش برده بود. یاد این قهرمانان هر لحظه در پیش رویمان باشد، شاید برای مملکت مان درست تصمیم بگیریم و درست عمل کنیم.